سؤزوموز
از وئبلاگ افشار
حاجى بكتاش ولى خراسانى٫ آبداللار٫ خوراسان ارنلرى و خويلولار
"حاجى بكتاش ولى نيشابورى" (١٢٧٠-١٢٠٩) داعى باطنى٫ قديس٫ فيلسوف٫ ولى و انسانگراى بزرگ. "حاجى بكتاش" از توركان نيشابور خراسان است و طريقت علوى (غلات شيعه) "بكتاشيه" منتسب به وى بوده و در اطراف شخصيت وى تشكل پيدا كرده است. "خونكار حاجى بكتاش" از نخستين مشوقان و اشاعه دهندگان زبان و ادبيات تركى در آسياى صغير است. به باور تركان علوى (قزلباش و بكتاشى)٫ "حاجى بكتاش ولى" و "شاه اسماعيل ختايى" دو پير-رهبر تركى مىباشند كه در راه تاسيس اتحاد تركان اوغوز غربى مجاهدت نموده اند.
--------------------------------
از جمله برخوردهاى "مولانا جلال الدين رومى" با جريانات آذرى ديدار و تماس وى با "حاجى بكتاش ولى خراسانى" است. "حاجى بكتاش" به احتمال بسيار با "مولانا" در ارتباط بوده و هر دو به يقين از يكديگر خبردار بوده اند. ("حاجى بكتاش" با دو شخصيت تاريخساز ترك آذرى ديگر٫ "اخى ائورن خويى" (متوفى به سال 1260) و "بابا الياس خراسانى" (متوفى در نيمه دوم قرن سيزده ميلادى) نيز در آسياى صغير ملاقات نموده است.) [1] اين هم از ولايت نامه كه شرح حال "حاجى بكتاش" را باز مىگويد و هم از مناقب العارفين كه ترجمه حال "مولانا" را مىدهد به سهولت بدست مى آيد. "مولانا" و "حاجى بكتاش" هر دو خراسانى بوده ("مولانا" از بلخ٫ "حاجى بكتاش" از نيشابور) و هر دو طريقت مولويه و بكتاشيه كه پس از وفات ايشان و بنام ايشان در آسياى صغير پديدار شده در اطراف تركيت و خراسانيت تشكل پيدا نموده است.[2] نيز هر دو در اتمسفر فرهنگى همسانى تربيت شده٫ در تاريخ كمابيش يكسانى به آسياى صغير– آناتولى مهاجرت نموده و هر دو انسان را به عنوان پديده اى مقدس پذيرفته و آنرا با كلام و اشعار خويش تقديس نموده اند. از اشعار منسوب به "حاجى بكتاش ولى خراسانى" است:
ايسسىليك اوددادير٫ ساجدا دئييلدير.
درويشليك خيرقه ده٫ تاجدا دئيلدير.
هر نه آختاريرسان٫ اينساندا آرا!
قودوسدا٫ مككه ده٫ حاجدا دئييلدير!!.[3]
"مولانا" عالمى بزرگ٫ حكيمى انديشمند٫ شاعرى داهى و شوريده است. مردمى بودن وى ناشى از انديشه هاى انسانى فرادينى وى است. در ديگر سو "حاجى بكتاش" -بنا به ترجمه ى نثرى و شعرى مقالات وى كه اصل آن عربى است و به زمان ما نرسيده است- شيخى بالغ و جا افتاده است. سبب رغبت مردم به "حاجى بكتاش" و سپس گسترش بكتاشيه در ميان خلق٫ ناشى از سادگى آموزه هاى وى است. "مولانا" داراى قابليت وفق دادن عقايد باطنى با مراسم ظاهرى است. در حاليكه آنگونه كه از مقالات و نيز از مناقبى كه در سنت مولويه و بكتاشيه موجود است٫ "حاجى بكتاش" باطنىاى تمام عيار بوده است.
"طريقت بكتاشيه" امروزى كه بانى حقيقى آن ولى –پير ترك آذرى "آبدال موسى"[4] اهل خوى آذربايجان است٫ بعدها با جذب مذهب – دين آذربايجانى "حروفيه" كه پايه گذار-پيغامبر آن آذربايجانى ديگرى "فضل الله نعيمى تبريزى استرآبادى" است٫ به يكى از سكتهاى اساسى مذهب علوى (غلات شيعه) معاصر تبديل شده است[5] ("فضل الله" به جرم ديگرانديشى و الحاد به وضع فجيعى به قتل رسيده و طرفدارانش در آذربايجان و ايران قتل عام شده اند). همچنين امروزه در "طريقت مولويه" در مقابل شاخه اصلى مولويه كه "ولدىليك" ناميده مىشود٫ شاخه اى فرعى مشهور به "شمسىليك" و منسوب به "شمس تبريزى" وجود دارد.
"شمس تبريزى" كه مدتى در شهر ارزروم[6] در ناحيه آذرى تركيه امروزى به آموزگارى نيز مشغول بوده٫ منسوب به طريقت پيش علوى (غلات شيعه) ملامتى-قلندرى-حيدرى است. عمده اين طريقت بعدها در زمره جريان آبدالان در سه شاخه امروزى مذهب علوى (غلات شيعه) يعنى قزلباشى٫ بكتاشى و مولوى مستحيل شده است. آبدالان روم (اوروم آبداللارى) كه مهر خود را بر امر تشكل هويت و فرهنگ تركى آسياى صغير و جنوب غربى اروپا زده اند٫ عمدتا درويشان و غازيان توركمان- تورك آذرى (آذربايجانى و خراسانى) بودند كه در قرون 11-13 از آذربايجان و خراسان با نام "خراسان ارنلرى" و "خويلولار" و... به آناتولى روى آورده اند. اين توركمانان (تركان آذرى) كه از پيشگامانشان "سارى سالتوق" (از خراسان)٫ "بابا الياس" (از خراسان)٫ "آبدال موسى" (از خوى)٫ "گئييكلى بابا" (از خوى)٫ "شيخ بوزاغى" (از مرند)٫ "حاجى بكتاش" (از خراسان) اند در فتح ممالك بيزانس در آناتولى و بالكان بدست تركان و گسترش اسلام در اين نواحى پيشگام بوده و اشتراك داشته اند. در برخى از روايات تركى چنين گفته مىشود (به اختصار): "پس از مدتى بيگهاى قايى دريافتند كه دولت سلاطين سلجوق در آناتولى دولت سايه اى بيش نيست. انجمن كرده و به اوتمان غازى (عثمان غازى) چنين گفتند: تو از نسل قايىخان هستى٫ قايىخان از بيگهاى اوغوز است. بنا وصيت گون خان طبق سنن اوغوزى مقام خانى (خاقانى) مىبايست كه در نسل قايى ادامه يابد. تو شايسته خانى هستى٫ تو را خان بشناسيم. در كنگره پير اخيان٫ اخى ائوره ن٫ پير بكتاشيان حاجى بكتاش ولى و پدر زن عثمان غازى شيخ ادبالى نيز حضور داشتند. بيگهاى اوغوز در حضور عثمان غازى سوگند خوردند و به شرفش قدحهاى پر از قيميز (شراب ملى ترك) بلند كرده و فرياد كشيدند: آب حيات٫ صحت٫ عافيت و پادشاهيت مبارك باد! حاجى بكتاش ولى سرپوش نمدين خراسانى را بر سر عثمان غازى نهاد و اخى ائوره ن شمشير بر كمر او بست. پس از فرمان سلجوق خوانده شد٫ در مقابل اوتاغ (اطاق) نه توغ (طوق) برافراشته شد. همه اين مراسم طبق رسومات اوغوزى انجام گرفت و بدين صورت عثمان غازى بنيادگذار دولت عثمانى گشت...."
اين زمره غلات ترك بعدها در مذهب غالى-باطنى علوى قزلباشى مستحيل شده و تمام آبدالان نيز به حركت رنسانس تركى قزلباش صفوى پيوسته اند. خروج "شاه اسماعيل" از جنگلهاى گيلان و حركت وى به سوى اردبيل و از آنجا به ارزينجان [7] براى تشكيل اولين قورولتاى توركمان [8] به توصيه "دده آبدال بيگ" (از طائفه تركان ذولقدر-دولقادارها) از خواص مريدان "حيدر" بوده است.
"مولانا" خود را از آبدالان شمرده است. "شاه اسماعيل" نيز مىگويد:
ختايى يم٫ بير حالام٫ اليف اوستونده دالام.
صوفىيم طريقتده٫ حقيقتده آبدالام.
امروزه بخشى از علويان (على اللهيان ترك-قزلباشان غالى) آذربايجان (كه به خطا به شكل "اهل حق" نيز ذكر مىگردند) در محور اورميه-سلماس-خوى[9] -قاراعين-ماكو همچنان "آبدال بيگ"ها ناميده مىشوند.
شاخه فرعى شمسىليك موليه در اصل ادامه جريان آبدالان مذكور مىباشد كه با بكتاشيه و مولويه امتزاج كرده است. اين گروه آشكارا غالى ترك باطنى (علوى)٫ داراى كتابى بنام "ديوان صغير"اند كه حاوى اشعارى منتسب به "مولانا" كه برخى نيز به تركى [10]است مىباشد .
جريان اخوت كه "اخى ترك حسام الدين چلبى" نيز بدان منسوب است٫ بعدها اساسا در مذهب علوى (سكتهاى قزلباشيه و نيز بكتاشيه) استحاله يافته بخشهاى مسلح آن (غازيان و آلپ ارنلر) نيز به تشكيلات نظامى عثمانى "يئنى چئرى" و حركت "قزلباش" تركان صفوى پيوسته است. بعدها زمره اخيان همراه با باجيان و غازيان و آبدالان همگى در ميان نخستين گروههاى پيوسته به قزلباشان بوده اند. غازيان به همراه آلپ ارنلر شاخه "سيفى" ويا مسلح "اهل فتوت" (اخيان) را تشكيل مىداده اند. قزلباشان بيشتر تركان پيرو آيين فتوت بوده اند. [11].
با آنكه بكتاشيه كه پيشتر مذهب-دين آذربايجانى حروفيه را در خود جذب كرده بود٫ زمانى در آذربايجان نيز شايع بوده است٫ با تاسيس و پيدايش مذهب قزلباشى توسط "شاه اسماعيل ختايى" عمده بكتاشيان آذربايجان و ديگر تركهاى ايران جذب اين حركت شده اند. بخشى از اين ها همان گروه تركان قزلباش علوى (غلات شيعه ترك) مىباشند كه امروزه در ايران و آذربايجان يكى از نامهاى عمومىشان (و البته به خطا) اهل حق مىباشد. امروزه پيروان اين طريقت علوى تركى خراسانى-آذربايجانى-آناتولى در خاورميانه و اروپا از عراق و تركيه تا آلبانى و بوسنى پخش شده اند. همه ساله در كشور تركيه به تاريخ ١٥-١٨ آگوست٫ در سولوجا قارا هؤيوك٫ نوشهير٫ مراسم-فستيوال عظيمى بنام "حاجى بكتاش شنليكلرى" برگزار مىشود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - موسس جريان پيش علوى اخوت-فتوت (از غلات شيعه) در آناتولى يعنى تشكيلات "اخيان روم" (برادران-قارداشلار) انديشمند آذرى "شيخ نصيرالدين محمود خويى" است. وى كه ملقب به "اخى ائوره ن" است اهل شهر خوى آذربايجان مىباشد كه در عصر سلاجقه روم به آسياى صغير مهاجرت نموده است. همسر وى "فاطما باجى" نيز موسس تشكيلات "باجيان روم" (خواهران) در اين ديار است. علاوه بر "شمس تبريزى" كه با اخيان –اهل فتوت در پيوند بوده است٫ خود "مولانا" نيز در مثنوى كرارا فتيان را مخاطب قرار داده است. نام اخيان و شخص "اخى ائورن خويى" همچنين در ماجراى شهادت "شمس الدين تبريزى" نيز به ميان كشيده شده است. امروزه به پاس اخى "ائورن خويى" و تشكيلات صنفى اخىليك همه ساله در كشور تركيه مراسمى بنام "اخىليك كولتور هفته سى و اصناف بايرامى" در شهر قيرشهير به تاريخ ١٣-٨ اكتبر برگزار مىشود.
[2] - خراسان: بسيارى از بنيانهاى فرهنگ تركى-آذربايجانى بلاواسطه در ارتباط با خراسانند. تاريخ تركى ادبى ايران٫ آذربايجان و تركيه٫ با اشعار شعراى خراسان آغاز مىشود. نخستين محصولات ادبى تركى آذرى و تركى تركيه نيز توسط تركهاى خراسان كه به غرب مهاجرت كرده بودند آفريده شده است. چنانكه موسس زبان شعرى تركى آذرى٫ صوفى حروفى "حسن اوغلو اسفرائنى" (قرن 14) و موسس زبان شعرى تركى آناتولى "خواجه دخانى" هر دو از تركان خراسان بوده و در آنجا ظرافت و زيبايىهاى زبان تركى را آموخته اند. در دوران معاصر در ايران همچنينن خراسان در خارج از آذربايجان پيشگام تدريس زبان تركى در مدارس بوده است. ياد آورى مىشود بزرگترين استاد-بخشى موسيقى مردمى ترك٫ فارابى زمان "حاج قربان سليمانى" نيز از تركان خراسان است.
[3]- حرارت در آتش است٫ نه در ساج
درويشى نه با خرقه ميسر است نه با تاج.
به دنبال هر چه هستى٫ آنرا در انسان جستجو كن٫
كه در قدس٫ در مكه و حج نتوانى بدست آوردش.
[4] - "آبدال موسى خويلو" عارفى است كه از سوى علويان (تركان غلات شيعى) قزلباش و بكتاشى محترم شمرده شده حتى تقديس مىشود. وى كه بنا به روايتى نوه پسر عموى "حاجى بكتاش ولى" بنام "حيدر آتا" مىباشد٫ در فتح بورسا پايتخت بعدى آل عثمان شركت داشته و در تاسيس تشكيلات نظامى عثمانى يئنى چئرى (ينى چرى) نيز نقشى اساسى ايفا نموده است. از او اثرى بنام "نصيحت نامه" در دست است. مزار وى در تككه كؤى شهر بورسا است. همه ساله در تركيه فستيوالى به نام "آبدال موسى شنليكلرى" و به گراميداشت اين شخصيت آذربايجانى در آلمالى٫ تككه كؤى٫ آنتاليا به تاريخ ١٠- ٩ ژوئن برگزار مىشود.
[5] - بسيارى از مشاهير ترك و آذربايجانى از آن جمله نخستين شاعر تركى سراى ايران و آذربايجان "حسن اوغلوى اسفراينى"٫ نيز "عمادالدين نسيمى شيروانى" از اعاظم ادبيات جهان ترك -كه در حلب به جرم ارتداد و دگرانديشى به وضع فجيعى به قتل رسيده است- از حروفيان و "محمد فضولى بغدادى" -كه شكسپير ادبيات دنياى تركى شمرده مىشود- منسوب به بكتاشيان بوده اند.
[6] ارزروم: شهرى در ناحيه معروف به آذربايجان تركيه است. اين ناحيه كه در شرق تركيه قرار دارد در تاريخ زبان و فرهنگ تركى بويژه آذربايجان از اهميت فوق العاده اى برخوردار است. "ارزروملو مصطفى ضرير" از نخستين نثرنويسان و پركارترين شعراى تركى آذرى قرن سيزده- چهاردهم ميلادى متولد ارزروم مىباشد. محل وقوع و آفرينش داستانهاى "دده قورقود" كه از شاهكارهاى ادبى و فولكلوريك جهانى بشمار مىآيد و نيز داستان حماسى و عشقى "كوراوغلو" كه محصول تركان قزلباش (علوى-غلات شيعه) مىباشد هم عمدتا اين ناحيه است. بسيارى از خاندانها و دولتهاى تركهاى آذرى مانند قاراقويونلو و آغ قويونلو اصلا از تركان آذرى (توركمان) اين نواحى بوده اند. (با اينهمه طوائف بنيانگذار سه دولت تركى بعدى حاكم بر ايران يعنى صفوى٫ افشار و قاجارها اصلا از قزلباشان تركيه مركزى-سوريه شمالى بوده اند). اين ناحيه پس از شكست قزلباشان در كارزار چالدران ضميمه خاك عثمانى شده است. دول تركى حاكم بر ايران مانند قاجارها كه خود از قزلباشان تركيه اى مركزى اند٫ هميشه در اين شهر آذرى داراى كنسولگرى بوده اند.
[7] - ارزينجان: شهرى در ناحيه آذرى تركيه است كه به زمان مولوى تحت حاكميت "فخرالدين بهرام شاه" از خاندان ترك منگى جك مىبود. خانواده "مولانا" به روايتى يك تا سه سال در اين شهر آذرى اقامت نموده اند. در بعضى منابع تاريخى مانند مجمع البلدان (ياقوت حموى٫ جغرافيانويس روم تبار عرب٫ 1266) شهر ارزينجان حد غربى آذربايجان شمرده مىشود: "حد آذربايجان من بردعه مشرقا٫ الى ارزينجان مغربا": حد آذربايجان از بردعه در مشرق كشيده مىشود تا ارزينجان در مغرب. امروزه نيز در برخى منابع تركيه اى و غير آن به اين بخش٫ آذربايجان تركيه ويا آذربايجان غربى گفته مىشود.
[8] - دومين قورولتاى توركمان به سركردگى "شاه اسماعيل صفوى" در شهر "سيواس" منعقد شده است. اين شهر در تاريخ تركى آذربايجانى از اهميت فوق العاده اى برخوردار است. بنيانگذار شعر تصوفى در ادبيات ديوانى تركى آذرى و نيز تركى استانبولى "قاضى برهان الدين" در شهر سيواس دولتى مستقل به نام خويش تاسيس كرده بود. دولت وى نمونه اولين دولتهاى تركان آذرى در آسياى صغير و در خارج خاك آذربايجان است. "قاضى برهان الدين" كه منسوب به طائفه سالور بوده است در جنگ با دولت ديگر تركى آذرى آغ قويونلوها كشته شده است. همچنين "پير سلطان آبدال" از بزرگترين شاعران مردمى و از قهرمانان اسطوره اى خلق تركيه نيز متولد روستاى باناز "سيواس" فوق الذكر بوده و اصلا از شهر "خوى" آذربايجان جنوبى است. امروزه همه ساله در كشور تركيه مراسم و فستيوال عظيمى در بزرگداشت "پير سلطان آبدال" اين عاشق-شورشگر ترك آذربايجانى الاصل بنام "پير سولطان آبدال شنليكلرى" در سيواس٫ ييلديز ائلى٫ باناز كؤيو و به تاريخ ١٣-١٢ ژوئن برگزار مىشود.
[9] - خوى: از اولين شهرهاى تركى شده آذربايجان است و بدين سبب در متن تاريخى سلجوقى بنام تركستان ايران ناميده شده است. "حمدالله مستوفى" در نزهت القلوب در باره خوى مىگويد: مردمش سفيد چهره و ختاى نژاد و خوب صورتند و بدين سبب خوى را تركستان ايران خوانند. خوى علاوه بر آذربايجان در تاريخ تركيه نيز از اهميت استثنائى برخوردار است. بسيارى از جريانات فكرى و فرهنگى تاريخى كه مهر خود را در شكل گيرى هويت ملى خلق ترك (تركيه) زده اند بلاواسطه با نام شهر خوى پيوسته اند. اين شهر پايگاه ارتشهاى تركى براى تهاجم به بيزانس و فتح آسياى صغير توسط تركان بوده است. "آلب ارسلان" در سال 1701 خوى را مركز تجمع سپاهيان ترك براى حمله به بيزانس-روم (تركيه امروزى) قرار داده بود. موسس طريقت بكتاشى "آبدال موسى" و بانى جريان اخوت در آسياى صغير "اخى ائوره ن" هر دو از شهر آذربايجان خوى برخاسته اند. "پير سلطان آبدال" شاعر و قهرمان خلقى-ملى تركيه٫ "جهانشاه قاراقويونلو" شاه زنديق -شاعر علوى قرن ١٥ نيز اهل خوى اند ("جهان شاه" در گؤى مسجيد تبريز كه خود آنرا ساخته بود مدفون است). مزار "شمس تبريز" نيز به روايتى در خوى قرار دارد. زمره "جاولاقلار" از قزلباشان بلاواسطه با خوى در ارتباط است. جلخ و جولق نوعى از پشميه بافته بود كه مردم فقير و درويش و قلندران مىپوشيده اند و جولقى و جولخى به معنى قلندر شال پوش آمده است. جاولاقىليك از نخستين تشكيلات قلندريه بوده و در قرن 13 در خوى آذربايجان ايجاد شده است. اين جريان بعدها توسط حيدرىليك تعقيب شده است. ياد آورى مىشود كه در تاريخ لكسيوگرافى تركى آذرى اولين لغت منظوم بدين زبان (تحفه حسام) توسط "حسام خويى" نگاشته شده است.
[10] - بواقع طريقت وحدت وجودى "مولويه" معاصر و اركان آن نيز آشكارا خارج از دايره اسلام اورتدوكس مىباشد. امروزه مولويه٫ به همراه بكتاشيه (در بالكان) و قزلباشيه (ميان تركان) و نصيريه (ميان اعراب) و اهل حق (ميان اكراد) تحت نام عمومى علوى در مقابل اسلام اورتودوكس (سنى و شيعى و زيدى) نمايندگان اسلام هترودوكس در آسياى صغير٫ مزوپوتاميا (ماوراءالنهر) و شبه جزيره بالكان مىباشند. از اشعار شاخه شمسىليك اين گروه است:
تا صورت پيوند جهان بود٫ على بود٫
تا نقش زمين بود و زمان بود على بود٫
سر دو جهان جمله ز پيدا و ز ز پنهان
٫ شمس الحق تبريز كه بنمود على بود.
مولانا خود مىگويد (تجلى يكى از امهات باورهاى غلات شيعى-قزلباشان ترك است):
مرا در همه عالم يا الهى٫
تجلى جمال شمس دين ده!
[11]- اين جريان (فتوت) مهر خود را بر فرهنگ تركى-آذربايجانى زده است. پديده "قوچولار" (لوطيان) و ورزش "زورخانه" تنها دو گستره آن به شمار مىآيند.
گئرچه يه هو!!!