Sunday, November 20, 2011

جنگ چالدران يكي از صفحات تلخ تاريخ تركي است

مئهران باهارلي

سؤزوموز



جنگ چالدران، تجربه اي تلخ و رخدادي درون تاريخ ترك است. اين جنگ برادركشي اي بين دو دسته از تركها و دو دولت تركي صفوي و عثماني است. مجادله شاه اسماعيل با عثماني بر سر حاكميت سياسي دنياي ترك آنروز و براي حاكم كردن مذهب تركي قزلباشي بود. جنگ چالدران در سير تاريخ سياسي و ديني بسياري از كشورها و خلقهاي منطقه از جمله خلق فارس و مملكت فارسستان تاثيرات تعيين كننده و ماندگاري داشته است. از جمله اين جنگ زمينه ساز تضعيف هر دو دولت تركي صفوي و عثماني و به قدرت رسيدن قوم فارس در ايران شد. بدين سبب نيز نه تنها رخدادي پرشكوه نيست، بلكه از همه جهت يكي از صفحات تلخ تاريخ تركي است.

بر خلاف آنچه برخي تاريخنويسان فارس ادعا نموده اند جنگ چالدران ربطي به سنتهاي شاهنشاهي ايران باستان و داستانهائي از اين قبيل نداشت. اردو و قوشونهاي قزلباشان صفوي مانند دولتهاي ديگر ترك و آزربايجاني پيش از خود آغ قويونلو و قاراقويونلو نه تنها بي ربط با ارتشهاي كهن ايران و ... است، بلكه به ارتش دولتهاي تورك عثماني – كه بر اساس سنن دو امپراتوري جا افتاده سلجوقي و بيزانسي شكل گرفته بود- و مملوك هم شباهت چنداني ندارد. اردو و قوشونهاي دولت قزلباش صفوي، بيشتر و بر خلاف آنها متكي به طوائف كوچنده ترك آسياي صغير، آزربايجان و بين النهرين، بيگانه با سنن دولتمداري و جنگ آوري غير تركي بود.

جنگ چالدران به لحاظ قوم شناسي جنگ، كارزاري بين تركهاي علوي صفوي (حكومت تبريز-آزربايجان) و تركهاي سني عثماني (حكومت استانبول-تركيه) بود. بر خلاف آنچه كه برخي از ملي گرايان فارس ادعا نموده اند، اين جنگ كوچكترين ربطي به عنصر قومي فارس و يا هيچ عنصر قومي ايراني زبان ديگري ندارد. دستجاتي از تالشها تنها گروه ايراني زبان پيوسته – آن هم در رده سپاهي- به قزلباشان ترك بودند. سپاه قزلباش كه متشكل از روملوها و استاجلوها و شاملوها ... بود و با سپاه عثماني در چالديران جنگيد اساسا از تركهاي تركيه مركزي و سوريه بود. در جنگ چالدران دو طرف جنگ نه تنها ترك بود، بلكه عمدتا ترك عثماني نيز بود. در يك طرف سپاه خاندان عثماني سني كه مركب از تركهاي يني چري بالكان بر مذهب علوي (بكتاشي) و در طرف ديگر سپاه خاندان صفوي غلات شيعه مركب از تركهاي قزلباش آسياي صغير بر مذهب علوي (قزلباشي). يعني جنگ چالدران بين دو دسته از تركهاي غالي شيعه عمدتا آسياي صغير در خاك آزربايجان واقع شده است و از دور و يا نزديك ربطي به ايرانيان ندارد. تنها ربط آن با ايرانيان اين است كه ايران نيز مانند هميشه تحت حاكميت دولت تركي قزلباشهاي آسياي صغير و آزربايجان يعني صفويان بود و نتايج و عواقب جنگ سرنوشت سياسي و مذهبي ايرانيان را را نيز به طرزي بنيادين تغيير داد.

جنگ چالدران به لحاظ سياسي، جنگي بين دو دولت و دو سپاه تركي- يكي به نمايندگي از طبقه شهرنشين تورك آسياي صغير كه بر مذهب اهل سنت بود و ديگري به نمايندگي از طوائف و روستائيان ترك باز هم آسياي صغير و آزربايجان كه به مذهب قزلباشي و باورهاي باطني غالي شيعي بود- است كه بر سر حاكميت سياسي منطقه در گرفت. يعني جنگ قدرتي بين دو دولت ترك همانند آنچه كه بارها و بارها پيش و پس از آن در تاريخ ترك در آسيا و اروپا رخ داده است.

به لحاظ مذهبي، جنگ چالدران شكست مذهب تركي قزلباشي در مقابل هم اسلام سني و هم اسلام شيعي و آغاز شيعي شدن قزلباشان ترك در ايران است. مذهب تركي قزلباشي آئينه تمام نماي تمدن و فرهنگ تركي آزربايجان و آسياي صغير و سنتزي بي همتا از شامانيسم-آنيميسم دده قورقود، خرمديني باي بك، ملامتيه شمس تبريزي، اخوت اخي ائوره‌ن خوئي، حروفيه فضل الله نعيمي و ديگر جريانهاي هترودوكس اسلامي و غيراسلامي عصر بود.

به لحاظ تركهاي آزربايجاني اين رخداد نقطه آغاز سير نزولي اي است كه تا امروز نيز ادامه دارد. حذف مذهب قزلباشي از جامعه ترك و مذاهب اسلامي، الحاق نواحي آزربايجاني شرق آسياي صغير به خاك عثماني، انتقال پايتخت از آزربايجان به فارسستان، ساقط شدن سلسله ترك قاجار، ... تنها چند نتيجه تالي اين جنگ اند.

بر خلاف ادعاهاي پان ايرانيستي، قزلباشان ترك نه تنها هيچ شعري از فردوسي را در جنگ چالدران به عنوان شعار بكار نبرده اند، بلكه كلمه اي فارسي نيز نميدانستند و حتي به زبان و فرهنگ فارسي هميشه با ديده تحقير مينگريستند. آنها تكلم به فارسي و پيروي از آداب اين قوم را كسر شان خود ميدانستند. در تاريخ از اين پديده از جمله به عنوان حميت اويماقيت تركي قزلباشان ياد ميشود. عناصر قزلباش صفوي به قزلباش بودن خود افتخار مي كردند و به ترك و تركمان بودن خويش واقف بودند. آنها دو نام ترك و قزلباش را با افتخار حمل مي كردند. سياح فرانسوي شاردن از سازمان يافتگي قزلباشان در قالب طوائف و تحت امر فرماندهشان خبر داده و اضافه مي كند كه "ايشان هميشه در نزد شاه صوفي خويش شاه اسماعيل صفوي بوده و به هيچ وجه كوچكترين اعتناء و علاقه اي به زبان فارسي و رسومات ملي ايراني نشان نمي دادند. اينان كه پشتيبانان واقعي سلطنت صفوي بودند و فرماندهانشان نيز از خود آنان بود، بدين نام قزلباش و نژاد ترك بسيار مغرور بوده و بدان فخر مي كردند و كساني كه از نژاد ديگر بوده اند را در ميانشان راه نمي دادند و با تات ناميدن ايشان، بر تمايز تباري و قومي خويش تاكيد مي كردند".

گرچه‌يه هو!!!