Sunday, January 09, 2005

تركان قزلباش (تاريخ، تشكيل، گسترش)



معرفي كتاب تركان قزلباش (تاريخ، تشكيل، گسترش)

عنوان اصلي كتاب: Kızılbaş Türkler (Tarihi, Oluşumu ve Gelişimi)
نويسنده: نهاد چتين كايا (Nihat Çetinkaya)
ناشر: Toplumsal Dönüşüm yay.
محل و تاريخ انتشار: استانبول، 2003
تعداد صفحات: 544

خود نويسنده كتاب را چنين معرفي مىكند:

امروز در تركيه محافل كمي پيشرفته قزلباشان را با شيعيان افراطي، تركمنان علوي آناتولي، طرفداران دولت صفوي در آن روزگاران و دنباله فعلي آنان و بعضاً به غلط با ايرانيان يكي مىگيرند. محافل نيمه پيشرفته و برخي از گروههاي اهل تسنن در كنار اين تعاريف، نادينمداري، رافضىگري، الحاد، انحراف، «شمع كشان» (در مفهوم اشاعه روابط جنسي با محارم) را نيز بر قزلباشان مىافزايند. حال چرا اين تهمت و افترا بر تركمنان كه هميشه از ترك گرائي دفاع كرده اند، بسته شده است. مسلم است كه اين افترا و تهمت نمىتواند در محيط و فرهنگ ترك پاي به ميدان بگذارد. ارزشهاي ترك، تصور و پندار ترك و دنياي اعتقادي ترك نمىتواند به هيچ ملتي با چنين ديده اي بنگرد. اين تهمت شايد از سوي محافلي به ميان انداخته شده كه دنبال تكوين هويت جهان ميهني هستند. هرچند اين تهمت قرنهاست مطرح شده و هنوز هم ادامه دارد، هيچ دليل و سندي در دست نيست كه به تأييدش برخيزد.

اين تركمنان علوي به هويت ملي خود و به عرف و عادات ترك به شدت وابسته و علاقمند هستند و زندگي خود را به طرز و شكل تركي ادامه مىدهند. آنان حساسيت شديدي نسبت به ناموس خود دارند و حتي به ازدواج با آنهايي كه در خارج از محيطشان قرار دارند، رغبت نشان نمىدهند. در هيچ دوره اي از تاريخ مشاهده نشده است كه زن يا دختر علوي زينت بخش كاخ سلاطين و حكام باشد…

كتاب مورد توصيف از يك مقدمه و دوازده بخش تشكيل شده است. نويسنده در مقدمه كتاب اشاره كرده است كه در اين جلد تنها به ترسيم ابعاد تاريخي علويگري ـ بكتاشيگري پرداخته و اظهار اميدواري كرده است، كه در مجلد دوم ابعاد اعتقادي را مورد بررسي قرار خواهد داد.

بخش اول با عنوان نگاهي به دنياي عرب پيش از اسلام از چهار قسمت زير تشكيل يافته است: دوره جاهليت، 2) نخستين زمزمه هاي تفرقه در اسلام، 3) جدائي در جامعه اسلامي، 4) تركان در نخستين دوره اسلامي.

در بخش دوم با عنوان حوادث دوره امويان مطالب زير مورد اشاره قرار گرفته است: 1)اسلام و سياست دولت اموي، 2) زخم التيام ناپذير مسلمانان، 3) حادثه كربلا، 4) تصرف ايران و تركستان از سوي اعراب، 5) حوادث تركستان، 6) كشتار دسته جمعي تركان از سوي قتيبه، فرمانده اموي، 7) دوره اي متفاوت در عصر امويان، 8) دوره خليفه عمر بن عبدالعزيز، 9) آخرين سي سال امويان.

بخش سوم با عنوان دوره عباسيان از چهار قسمت زير تشكيل شده است: 1)دوره عباسيان، 2) دوره خليفه هارون الرشيد، 3) دوره خليفه مأمون، 4) نگرش عمومي به دوره عباسيان (تا قرن دهم) و تركان.

در بخش چهارم با عنوان دوره اسلام در تركان به مطالب زير اشاره شده است: 1) نخستين برخورد تركان با اسلام، 2) قراخانيان: تشرف دسته جمعي تركان به اسلام، 3)اصل و ريشه قراخانيان، 4) تشرف قراخانيان به اسلام، 5) دلايل مؤثر در تشرف قراخانيان به اسلام، 6) داستان صاتوك بغراخان، 7) دوره غزنويان.

بخش پنجم با عنوان دوره سلجوقيان از ده بخش زير تشكيل شده است: 1)دولت اغز يا بغو، 2) توطن سلجوقيان در ايران، 3) دوره سلجوقيان ايران، 4) ورود طغرل بيگ به بغداد و روابط او با خليفه، 5) ايمان و اعتقاد نزد سلجوقيان ايران، 6) دوره سلجوقيان آسياي صغير، 7) تأثير ايران در سلجوقيان آسياي صغير، 8) تأثير بيزانس در سلجوقيان آٍسياي صغير، 9) قيام باباالياس، 10) اسلام نزد سلجوقيان آسياي صغير.

در بخش ششم با عنوان دورنمايي از آسياي ميانه قرن سيزدهم از پنج مورد سخن به ميان آمده است: 1) دوره خوارزمشاهيان، 2) امپراتوري ترك ـ‌مغول (چنگيزخان)، 3) ايلخانيان و اسلام، 4) دوره غازان خان، 5) دوره الجايتو.

بخش هفتم با عنوان دوره عثماني ـ 1 از چهار قسمت تشكيل شده است: 1)درباره ريشه عثمانيان، 2) دوره ارطغرل و عثمان بيگ، 3) درباره اسم عثمان بيگ، 4) درباره تأسيس دولت عثماني.

در بخش هشتم با عنوان تيموريان از دو مطلب سخن رفته است: 1)دوره امير تيمور، 2) دوره بابرشاه.

بخش نهم با عنوان دوره عثماني ـ 2 از سه قسمت زير تشكيل يافته است: 1)دوره بايزيد دوم، 2) قيام شاه قولي، 3) قيام نورعلي خليفه.

در بخش دهم با عنوان دولت قزلباش به موارد زير اشاره شده است: 1)صفويان، 2) ادعاي انتساب صفويان به طايفه كردان، 3) ادعاي انتساب صفويان به فارس ها، 4) ادعاي سيادت صفويان، 5) انتساب خاندان صفوي به قوم ترك، 6) مذهب نخستين شيوخ صفوي، 7) دولت صفوي، 8) شيخ جنيد، 9) شيخ حيدر، 10) قزلباش و قزلباشي، 11) سر و سرپوش در فرهنگ ترك، 12) نفرين و سوگند بر سر و سرپوش، 13) تقدس سرپوش، 14) رنگ سرخ نزد تركان، 15) ذهنيت سرپوش نزد تركان، 16) سنت سرپوش سرخ، 17) ظهور شاه اسماعيل، 18) تاسيس دولت صفويان (قزلباشان).

بخش يازدهم با عنوان دوره عثماني ـ 3 شامل مطالب زير است: 1)شاهزاده سليم ـ فرماندار طرابوزان، 2) سلطنت ياووز سلطان سليم، 3) تمهيدات جنگ چالدران، 4) توجه ياووز در جنگ چالدران به اهداف استراتژيك، 5) جنگ سلطان سليم با دولت مصر، 6) دوره سلطان سليمان قانوني، 7) قيام جلاليان، 8) دوره بعد از سلطان سليمان قانوني، 9) قيام قره يازيجي.

در بخش دوازدهم با عنوان پايان حادثه تركان قزلباش از پنج مطلب زير سخن به ميان آمده است: 1)كشتار دسته جمعي تركمنان در آسياي صغير، 2) مبارزه دستيابي به سلطنت در دوره صفوي و تركان قزلباش، 3) اصلاحات ديني شاه اسماعيل دوم، 4) دوره سلطان محمد خدابنده، 5) دوره شاه عباس.

علاوه بر ده ها پاورقي، منابعي كه در پايان كتاب درج شده، نشان مىدهد كه نويسنده با دقتي فراوان به تدوين اثر پرداخته و همه جنبه هاي تاريخي مسأله را با مراجعه به اساسي ترين و موثق ترين مراجع مورد توجه قرار داده و بر اعتبار علمي كتاب خود افزوده است.

تصوف در ايران قبل از صفويه و ظهور دولت صفوي




تصوف در ايران قبل از صفويه و ظهور دولت صفوي

دكتر مظلوم اويار[*] مجله تحقيقات آكادميك : شماره 8-7

دولت صفوي در سرزمين ايران كه همواره شاهد حضور فرق افراطي مانند زرتشتي، مانوي و مزدكي بوده، ظهور كرد. قبل از پيدايش صفويه، بيشتر مردم اين منطقه سني بوده و در كنار برخي طريقتها، جريانات افراطي ديگري مانند باطني گري و حروفي گري نيز وجود داشته است.

يكي از اين طريقتها كه به جهت موضوع اين بحث حائز اهميت است، طريقت صفويه است كه توسط شيخ صفي الدين اردبيلي (متوفي به سال 1300/732) پايه گذاري شده است. اين حركت كه از شيخ صفي الدين شروع و تا شاه اسماعيل ادامه داشت، موفق به تأسيس دولت صفويه در 1501/907 گرديد و شيعه اماميه را مذهب رسمي كشور اعلام كرد. (1) طريقت صفويه در طول 250 سال قبل از تأسيس دولت صفوي دستخوش تحولات اساسي گرديد. بارزترين مشخصة اين دوره هرج و مرج و عدم ثبات سياسي است كه در پي حضور مغول ها، ايلخانان و بدنبال آن ملوك الطوايفي در آناطولي، تيموريان، قراقويونلوها و آق قويونلوها پديد آمده بود.(2) ظهور انديشه ها و جريانات فكري در اين دوره، بخش مهمي از تاريخ اسلام را به خود اختصاص داده است. بدنبال از ميان برداشته شدن خلافت به دست مغولها، و سقوط قدرت مركزي مسلمانان، موجوديت ديني و سياسي اسلام با تهديد و بحران بزرگي مواجه گرديد. در چنين فضاي مبهم و رعب انگيز و به دليل برخي مسائل ديگر، مردمي كه از فشار دين رسمي و مقررات فقه و كلام خسته شده بودند به دامن تصوف پناه آوردند. در كنار توجه به طريقتهاي قبلي، گاهي طريقتهاي جديدي ظهور يافت. از سوي ديگر، با افزايش تمايل مردم به تصوف، تفكرات شيعي افراطي و غالي نيز افزايش يافت.

علت تغيير ماهيت طريقت صفويه از سنّي معمولي به حركت شيعي راديكال با رگه هاي سياسي، بايد در شرايط اجتماعي و سياسي آن دوره مورد بررسي قرار گيرد. مهمترين نقشي كه طريقت صفوي و طريقتهاي مشابه در اين راستا ايفا كردند، نقش پلي بوده كه در روند گذر از سنّي به شيعه انجام وظيفه نموده اند. از اين جهت به ما كمك خواهد كرد كه هم بتوانيم جغرافياي قبل از صفويه را بشناسيم و هم اينكه با روند گذر از تسنّن به تشيع در دورة بعد از شاه اسماعيل آشنا بشويم. در اين ميان جا دارد كه در كنار صفويه بطور خلاصه درخصوص ساير عناصر ديني نيز سخن بگوئيم. از سوي ديگر تلاش صفويان در شيعه كردن مناطق تحت زمامداري خود و طريقتهايي كه آنان را در اين خصوص ياري دادند، موضوع بحث جداگانه اي است. گرچه مطلب فوق در درك هرچه بهتر روابط شيعه و صفويه ما را ياري خواهد داد. (3)

از بررسيهاي بعمل آمده تاريخي چنين بر مي آيد كه در جريان انقراض خلافت سنّي ها در بغداد كه بدست مغولها اتفاق افتاد، علماي شيعه دوازده امامي از خلا‌ء بوجود آمده بهترين بهره برداري را بعمل آورده اند. در عين حال طريقتهاي شيعي آناطولي و ايران نيز توانسته اند به بهترين وجهي از موقعيت پيش آمده استفاده نمايند. از سوي ديگر اظهار نظرهاي برخي گروههاي تصوفي دربارة مهدويت و ولايت موجبات نارضايتي علماي شيعي- اصولي را فراهم نموده بود. اعتقادات منفي اين گروهها درخصوص قدرت مطلق امام دوازدهم، از نظر آنان همچون به صدا درآوردن زنگ خطر بود. بويژه اينكه حركتهاي تصوفي شيعي قبل از صفويه و پس از انقراض مغولها، موفق شده بود مردم عادي را كه نسبت به مقررات شرعي پايبندي چنداني نداشتند، تحت تأثير قرار دهد. انديشه هاي غلوآميز همچون حلول، تناسخ و مهدويت به عنوان بارزترين ويژگي هويت شيعي اوليه ، بزودي توده هاي بي اعتقاد به مقررات را تحت تأثير قرار داد. ذهنيت شيعي – تصوفي، در نتيجه استيلاي مغول، توانست در ميان توده هاي مهاجر تركمن و برخي از گروههاي منحرف ديني در مناطق شمال غربي ايران و آناطولي عميقاً تأثير بگذارد؛ چرا كه روند مسلمان شدن قبايل تركمن در نتيجه آميخته شدن انديشه هاي شامانيستي- شيعي تحقق يافته است. لذا اين حركت، بعدها، در جريان شيعه شدن توده هاي سني كه تحت حاكميت صفويه در آمده بودند مؤثر واقع شد.(4)

يكي از مهمترين علل شيعه شدن برخي طريقتها و علي الخصوص شكل گرفتن بعضي حركتهاي تصوفي شيعي در منطقة مزبور شدت و ضعفي بود كه گاهي در ميزان محبت اهل سنت نسبت به اهل بيت پديدار مي گشت. برخلاف عقيده شيعه متعصب درخصوص ردّ سه خليفة اول و پذيرش حضرت علي و خاندان وي، جالب است كه اقليتي سنّي معاويه و يزيد را رد كرده و حضرت علي را به خاطر مزيتهايي كه در شخصيت وي وجود داشت مورد احترام قرار مي دادند.

بعضي از افرادي كه از اين عقيده – شايد بتوان از آن به عنوان شيعه ميانه رو نام برد- طرفداري كردند، ابتدا معتقد به برتري حضرت علي از عثمان بن عفّان بوده اما بعدها باستثناء عدم پذيرش عصمت، براي او جايگاهي متفاوت از سه خليفة اول قائل شدند. در برخي از آثار و نوشته هاي تاريخي دربارة اينگونه افراد چنين آمده است‌: ”حضرت علي را از سه راه خليفه اول برتر مي دانست “ .(5) بنابراين در بررسي علل تشكيل طريقتهاي شيعي و شيعه شدن منطقه مورد بحث، نبايد نقش اينگونه تمايلات را بي اهميت جلوه داد.

عدم اظهار عقيده و باورهاي مذهبي شيعياني كه تحت حاكميت استبدادي زمامداران سنّي در منطقه زندگي مي كردند، يكي ديگر از عوامل شكل گيري طريقتهاي شيعي ذكر مي شود. گفته مي شود شيعياني كه در شرايط خفقان تحت حاكميت حكام سنّي زندگي مي كردند، گرايش به طريقتها را عاملي براي اظهار وجود خود مي دانستند. بنابراين، در دوره هايي كه فشار سياسي زياد بوده، افزايش حركتهاي تصوفي با ريشه هاي شيعي را نمي توان تصادفي تلقي كرد. يكي ديگر از فاكتورهاي مهمي كه موجب افزايش گرايشات به سوي حركتهاي تصوفي گرديده، عدم ثبات سياسي به جهت حاكميت مغولها بوده است. در چنين شرايطي توده هاي مختلف، از برقراري ثبات و استقرار تحت حاكميت يك خليفه واقعي نااميد گشته و در نتيجه به سوي فرق تصوفي كه به جاي نجات اجتماع بيشتر به ابعاد روحي و اخلاقي و رستگاري فردي مي انديشيدند تمايل پيدا كردند. در يك چنين فضايي شيعيان رنگ و بوي شيعي را به طريقتها داده و وجوه مشتركي كه بين مؤسسه امامت و اعتقاد به ولايت در تصوف وجود داشت، موجب تقويت اين تمايلات گشت. يكي از موارد جالب توجه در اين زمينه، نزديكي طريقتهاي منتسب به حضرت علي به شيعيان است كه نقطة آغاز آن در اين دوره بوده است.(6) لذا اينگونه ارزيابيها ضرورت تحقيق بيشتر را اجتناب ناپذير مي سازد.

يكي از مؤثرترين عوامل شكل گيري حركتهاي شيعي در منطقة مزبور اجتناب برخي از علماي شيعي از وارد شدن در بحثهاي كلامي و فقهي و تلاش براي وارد كردن تصوف به درون شيعه بود. از ميان اين علما مي توان به آملي (قرن هشتم هجري/ قرن چهاردهم ميلادي)، ابن فهد حلّي (متوفي به سال 841 هجري 1437 ميلادي) و ابن ابي المهجور احسائي- بعد از سال 904 هجري و 1494 ميلادي وفات كرده است- اشاره كرد. آملي صوفيها را شيعياني مي دانست كه بيشتر با جبهة باطني دين سرو كار دارند و بدين وسيله سعي مي كرد تصوف را با تشيع پيوند دهد. به عقيدة او گروه ديگري از شيعيان نيز ترجيح داده اند كه بيشتر به جبهه بيروني تشيع بپردازند. بعلاوه اينكه وي در كتاب معروف خود به نام ”جامع الاسرار“ سعي كرده تا رابطه و پيوند صوفيها را با دوازده امام به اثبات برساند. ابن فهد حلي نيز كه پدر زن ابن فلاح مؤسس فرقه مشعشعيه بود، به عنوان يك عالم صوفي مشرب شيعي شناخته مي شود و با گرايشات به زهد و فلسفه شهرت دارد. همچنين ابي المهجور احسائي نيز كه از پيروان آملي محسوب مي شود، علي رغم اشتهار به گرايشات تصوفي، رابطة وي با هيچ طريقتي به اثبات نرسيده است.(7) اين علما ضمن تلاش براي نزديك كردن تشيع و تصوف در فضاي پرآشوب و بي ثبات قبل از صفويه، كمك زيادي به گسترش اعتقادات شيعي كرده اند. از قرن هفتم تا قرن نهم هجري شاهد حركتهايي هستيم كه در آن تصوف و تشيع درهم آميخته اند. يكي از شيوخ طريقت كه در اين دوره آشكارا شيعه بودن خود را اعلام داشته مير قوام الدين مرعشي است كه در 791 هجري وفات يافته است. وي كه در طبرستان مؤسس يك خاندان كوچك بود، خود در رأس اين دولت قرار داشت. تأسيس چنين دولتي در شمال ايران با تكيه بر جريانات تصوفي، نشان مي دهد كه نبود يك دولت مقتدر مركزي چگونه باعث جذب توده هاي مردم با اهداف سياسي گرديده و تا چه اندازه موفق بوده است. مهمترين ويژگي حركتهاي متكي بر ريشه هاي ديني- سياسي اين بوده است كه توانسته اند با تكيه بر تز جدايي ناپذير بودن دين از سياست به آساني توده هاي مردمي را به حركت وادارند. (8) اين ويژگي حركت مرعشي، تا جايي پيشرفت كه نزديك بود اقتدار علماي شيعي را با تهديد مواجه سازد.

يكي ديگر از حركتهاي مشابه مرعشي ها كه در خراسان ظهور كرد، حركت سربداران بود. اين حركت در اوايل قرن هشتم هجري در مازندران توسط يك شيخ واعظ بنام شيخ خليفه آغاز گرديد و توانست در منطقه سبزوار خراسان توده هاي وسيعي از مردم را به سوي خود جذب نمايد. پس از كشته شدن وي يكي از شاگردانش بنام شيخ حسن جوري با جمع كردن مريدان شيخ خليفه به دور خود به تبليغ انديشه هاي وي پرداخت. وي بعدها توافقنامه اي را با امير مسعود والي سبزوار امضاء كرد و براساس آن نائب والي منطقه گرديد. بدين ترتيب حركت سربداران هويتي سياسي كسب كرد اما او و برخي از دراويش طرفدار وي به دليل اقدام به شورش به قتل رسيدند. پس از مدتي شيخ شمس الدين علي به رهبري حركتي كه شيخ خليفه و شيخ حسن باني آن بودند انتخاب و به كمك دروايش محلي و اهل فتوت در بين سالهاي 53-1347 ميلادي رهبري آن را عهده دار گشت. (9) همانگونه كه مشاهده مي شود حركت سربداران نيزحركتي نظامي آميخته با اعتقادات شيعي- تصوفي بوده و هويت آن شباهت بسياري به هويت طريقت صفويه به رهبري شيخ جُنيد، شيخ حيدر، سلطان علي و شاه اسماعيل دارد. از سوي ديگر حركت شيخيه- جوريه برخلاف حركت قزلباشيه، هيچگاه از عقيدة مشروع مهدويت فراتر نرفته و به رهبران خود لقب مهدي نداده اند. اما اين حركت تصوفي افراطي در سالهاي آخر فعاليتش جاي خود را به حركتي سنت گرا، متكي به فقه و كلام اماميه داده بود. رابطة نزديك علي مؤديّن آخرين رهبر سربداران با شهيد اول (متوفي به سال 786 . ه / 1384.م) كه از رهبران درجه اول تفكر سنتي اماميه محسوب مي شود دليلي بر اين مدعاست. (10) لذا چنانچه ديده مي شود در اينجا نيز حركت تصوفي با گرايشات شيعي افراطي با تكيه بر مهدويت، براي مدت كوتاهي هم كه باشد موفق به جهت دهي به توده هاي مردمي در راستاي اهداف سياسي خود شده است.

حركتهاي حروفيه و مشعشعيه نيز با بهره گيري از تصوف شيعي ظهور پيدا كرده است. حروفيه از سوي فضل الله استر آبادي (متوفي به سال 804 .ه / 1401.م) كه ادعاي الوهيت داشت بنيان گذاشته شد. (11) فرقه وي شباهت بسياري به فرق غالي صدر اسلام داشت و مدعي بود كه از باطن قرآن كريم مطلع بوده و مي تواند از طريق تأويل معناي باطني، آن را توضيح داده و در اين راه از حروف، ارقام و بعضي از بخشهاي باطني وجود بهره مي جست. (12) فضل ادعا مي كرد كه در 40 سالگي او را صاحب الزمان خطاب مي كردند و در حاليكه ديگران امام را از راه تقليد شناسايي مي كنند او آن را كشف كرده است. (13) وي بعد از طي اين مراحل و تا زمان اعلام برملا شدن اسرار بر او در اصفهان به انزوا روي آورد. (14) حروفيه شباهتهاي زيادي با اسماعيليه داشت و در مناطق وسيعي از ايران مانند آذربايجان، آناطولي و سوريه مردم عوام را تحت تأثير خود قرار داد.(15) در كتاب ”محرمنامه“ كه پس از وفات فضل الله نوشته شده، سخناني از صاحب الزمان (فضل اله) كه مدعي بود حروفيان را از ظلم و فشار رها خواهد ساخت، نقل شده است. حروفيان كه هدف رسيدن به قدرت سياسي را نيز در سر مي پروراندند، نه تنها زمامداران وقت خود را با تهديد مواجه ساختند، بلكه در سايه ديدگاههاي الحادي عنصر تهديدي در ميان علماي شيعه نيز تلقي مي شدند.(16)

مشعشعيه نيز از بسياري جهات داراي خط مشي يكساني با صفويه بوده و توسط محمد بن فلاح (متوفي به سال 866 . ه/ 1461.م) بنيان گذاشته شد. وي از شاگردان ابن فهد (متوفي به سال 841. ه / 1437.م) (17) از علماي مشهور شيعه مي باشد و پس از تحصيل علوم شيعي علي رغم مخالفت استاد خود ابتدا ادعاي سيادت و سپس مهدويت كرد. او در آغاز كار در منطقة هويزه از توابع خوزستان اقامت داشت و به كمك پسرش توانست توجه تعدادي از قبايل منطقه را به سوي خود جلب نموده و آنجا را به تصرف خود درآورد. ابن فلاح همه كساني را كه از حمايت او امتناع كردند تكفير نمود و در جريان حمله به شهرهاي نجف، حلّه و بغداد در سال 860 هجري از لشكريان قراقويونلوها شكست خورد و حتي پسرش نيز در اين جنگ كشته شد. نوادگان وي تا تشكيل دولت صفوي از جمله شيعيان افراطي بودند و به تدريج به سوي شيعه اثني عشريه متمايل شدند. و سرانجام در قرن يازدهم هجري منطقه هويزه مركز اصلي شيعيان اماميه شده بود. (18)

وضعيت طريقتهايي كه قبل از صوفيه كلاً به مذهب تشيع گرايش پيدا كرده و يا عناصري از آن را به طريقتهاي سني وارد كرده بودند، بخش مهمي از موضوع اين بحث را تشكيل مي دهد. مشهورترين اين طريقتها نعمت اللهيه، نور بخشيه، ذهبيه و كبرويه هستند كه شاخه هايي از اين فرق به نوعي با تشيع در ارتباط بوده اند. از ميان اين فرقه ها بويژه دو فرقه اول به جهت ارتباط خاصي كه با تشيع داشتند بسيار حائز اهميت مي باشند.

طريقت نعمت الهيه (19) از مؤثرترين و وسيعترين طريقتهاي شيعي ايران محسوب مي شود. مؤسس اين فرقه شاه نعمت الله ولي كرماني است كه اصالتاً اهل حلب بود. شاه نعمت الله (متوفي به سال 834 .ﻫ / 1431.م) (20) ضمن سنّي بودن ، نسبت به مذهب تشيع ديدگاهي مثبت داشت. سلسلة ارتباط فرقه نعمت الله اللهيه به ترتيب به ابوالفضل البغدادي (متوفي 550 . ﻫ)، احمد الغزالي (متوفي به سال 520 .ﻫ)، ابوالقاسم الجرجاني، معروف الكرهيه (متوفي به سال 200 .ه) و پس از آن به امام هشتم يعني امام رضا مي رسد .(21) پس از روي كار آمدن صفويه، اين طريقت آشكارا مذهب تشيع را پذيرفته و حتي يكي از شيوخ محلي آن بنام مير نظام الدين عبدالباقي در سال 917 . ﻫ / 1511 .م از سوي شاه اسماعيل صفوي به صدارت انتخاب شده است. با اين حال پس از حكومت شاه عباس بتدريج قدرت و نفوذ قبلي خود را از دست داده و تحت فشار علما و مقامات حكومتي واقع شده است. بدنبال اين تحولات عده اي از طرفدران اين طريقت مجبور به مهاجرت به هندوستان شده و كسانيكه در ايران مانده بودند به انزوا روي آوردند. بعدها در سال 1190. ﻫ/ 1776.م رضا علي شاه (وفات 1214 ه) وارث سيزدهم شاه نعمت الله، شاگرد خود به نام معصوم عليشاه را از هندوستان به ايران اعزام كرد و در اثر آن طريقت مزبور جان تازه اي گرفت و در زمان كريم خان زند تأثيرات مهمي از خود برجاي گذاشت.(22) بدنبال وفات شيخ محجوب عليشاه (متوفي 1230 .ه) نائب هفدهم شاه نعمت الله و عدم تعيين جانشين براي خود، طريقت به شاخه هاي مختلفي تقسيم گرديده و در طي 150 سال اخير در ايران تأثيرات مهمي از خود برجاي گذاشته است. بگونه اي كه در حال حاضر بين پنج تا يكصد وپنجاه هزار پيرو دارد.(23)

طريقتهاي نور بخشيه و ذهبيه نيز بواسطة خواجه اسحاق خودلاني (متوفي به سال 826. ﻫ/1423.م) به طريقت كبرويه متصل مي گردد. وي يك سنّي بود و در عين حال نسبت به مذهب شيعه علاقه خاصي داشت. سلسلة ارتباط اين طريقت از طريق علي الهدايي (متوفي به سال 786. ﻫ / 1385.م) به علاء الدين السمناني (متوفي به سال 563.ﻫ) و از او به ابوالنجيب السهرودي (متوفي به سال 563 .ه) و سپس به احمد الغزالي متصل و پس از وي با اتصال به فرقه نعمت اللهيه ادامه مي يابد.(24) گفته مي شود، پس از آنكه خواجه اسحاق، سيد نور بخش را (متوفي به سال 869 .ﻫ) به عنوان جانشين و مؤسس فرقه نوربخشيه اعلام نمود، يكي از مريدان وي بنام مير شهاب الدين المشهدي مجلس را ترك و به اتفاق تعدادي از مريدانش طريقت ديگري را تأسيس نمود. (25) اين طريقت كه به نام ذهبيه معروف است، در ابتداي تأسيس حكومت صفويه آشكارا پذيرش شيعه را اعلام و در زمان شاه عباس به همت شيخ محمد علي خراساني نائب هشتم مير شهاب الدين فعاليت مؤثري داشت، اما بعدها در پي فشار علما و دولت نفوذ قبلي خود را از دست داد. اين طريقت سپس در زمان سي امين شيخ خود قطب الدين شيرازي (متوفي به سال 1173. ﻫ) جان تازه اي يافت ولي پس از سي و ششمين شيخ خود يعني جلال الدين شيرازي (متوفي به سال 1331. ﻫ) دچار انشقاق شد.(26) مركز اين طريقت در شيراز قرار دارد ولي در تبريز و تهران نيز داراي خانقاههايي است.(27)

سيد محمد نور بخش مؤسس طريقت نور بخشيه (متوفي به سال 869 .ﻫ/ 1463.م) در مدرسة حلة درس خوانده بود.(28) او از آثار و منابع شيعه استفاده مي كرده و به زيارت قبور اهميت مي داده است. وي از يك سو طريقت خود را به حضرت علي متصل مي نمود و از سوي ديگر مدعي بود كه سه خليفة اول هركدام يك صوفي بودند. طريقت نوربخشيه به دليل طرفداري از عقيدة مهدويت ضمن قائل بودن به بُعد باطني براي اين امر از جهت تمثيل امام دوازدهم نيز به ابعاد فقهي اعتقاد داشت و اين مسئله تهديدي جدي براي دايره قدرت علماي شيعه محسوب مي شد. تفكر نوربخش درخصوص اتصال تصوف به شريعت ديري نپاييد كه عكس العمل شيعه را برانگيخت.(29) براساس كتاب ”مجالس“ شوشتري، ”نوربخش“ در مسائلي مانند، متعه، و ميراث تابع نظرات اصولي ها بوده اما درخصوص جهاد اعتقاد به ضرورت وجود امام مطلق بعنوان ولي بوده است.(30)

همزمان با روي كار آمدن دولت صوفيه ، شاه سيد قاسم فيض بخش فرزند نوربخش كه در آنزمان در قيد حيات بود (متوفي به سال 917 . ﻫ/ 1511. م) آشكارا گرايش خود را به مذهب شيعه اعلام داشت. حتي روايت مي شود كه علمايي مانند شيخ بهايي، ملا محسن فيض كاشاني و قاضي شوشتري در زمرة مريدان اين طريقت بوده اند. طريقت نوربخشيه معروف به حكمت الهي بوده و در پيشرفت مدرسة اصفهان و همچنين گسترش تشيع در هندوستان و منطقة كشمير نقش مهمي داشته است. اما در اواخر حكومت صفويه به شدت تحت فشار قرار گرفته و فقط توانست موجوديت خود را در هندوستان و كشمير حفظ نمايد. پس از اين تحولات باستثناي تلاشهاي فردي ميرزا عبدالوهاب نائيني (متوفي 1212. ﻫ/ 1797.م) و ميرزا عبدالقاسم شيرازي (متوفي به سال 1239 ه/ 1823 م) هيچگاه نتوانست همانند اوايل دوره صفويه شكوفا شود. (31)

حركت كبرويه كه طريقتهاي نوربخشيه و ذهبيه از آن منشعب شده اند، در اوايل قرن هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي به عنوان يك طريقت متعصب سنّي ظهور كرد و بتدريج هويت شيعي به خود گرفت. تدريجي بودن گرايش به تشيع در اين طريقت نيز همانند طريقتهاي قبلي صادق است. يكي از معروفترين رهبران اين حركت بنام شيخ علاء الدين سمناني (متوفي به سال 736 . ﻫ/ 1336 .م) ضمن سنّي بودن، حضرت علي را از سه خليفة اول برتر و قطب زمان مي دانست. (متوفي به سال 786 . ﻫ/ 1385.م) فرقه همدانيه نيز كه با انشعاب از فرقه كبرويه توسط علي همداني گرديد، تأسيس كرد، همانند ساير طريقتهاي سنّي نسبت به حضرت علي و اهل بيت احترام بسياري قائل بود. احساس محبت و احترامي كه در ميان پيروان اين طريقت نسبت به اهل بيت و حضرت علي وجود داشت، از زمان شيخ سوم يعني خواجه اسحاق خودلاني روبه ضعف و سستي گذاشت. خواجه اسحاق يكي از شاگردان خود بنام محمد بن عبدالله را مهدي اعلام و او را وادار به قيام عليه شاهرخ فرزند تيمور نمود، اما وي شكست خورد و در سال 826 هجري اعدام گرديد. پس از خواجه اسحاق طريقت كبرويه دچار انشعاب گرديد و به دو طريقت ذهبيه و نوربخشيه كه ذكر آن در بالا رفت تقسيم گرديد.(32)

يكي از مشهورترين طريقتهاي ايران دورة صفويه بعد از طريقتهاي نوربخشيه، ذهبيه و نعمت اللهيه، طريقت حقساريه است. رهبر اين حركت جلال الدين يا قطب الدين حيدر مي باشد كه در قرن سيزدهم .م/ هفتم هجري مي زيسته است. اطلاعات موجود دربارة اين شخص چندان قطعي نيست و برخي او را سهروردي و شيخ جلال الدين بخاري نيز دانسته اند.(33) گفته مي شود كه حقساريه در دوره صفويه و قاجاريه دائماً با طريقت نعمت اللهيه در حال درگيري بوده و قبل از تأسيس حكومت صفويه با اين خاندان داراي پيوندهاي تاريخي بوده است. يكي ديگر از مسائلي كه منابع تاريخ بدان اشاره كرده اند، روابط آن با اهل حق (علي اللهيان‌) است، چرا كه بنظر برخي از مورخين اهل حق بيش از آنكه يك فرقه شيعي باشد، يك طريقت تصوفي مرتبط با حقساريه مي باشد. از سوي ديگر ساختار اداري اين حركت بسيار ضعيف بوده و به همين دليل گاهي در يك زمان چند نفر را به عنوان شيخ خود اعلام مي كرده است. اين طريقت در چند شهر ايران داراي خانقاه بوده و تعداد مريدان آن حدود 3 هزار نفر تخمين زده مي شود. همچنين گفته مي شود در عراق نيز طرفداراني دارد.(34)

طريقتهايي كه در بالا توضيح داده شد، مدتها پس از ظهور تصوف در دنياي اسلام به وجود آمدند. اگر به طريقتهايي كه در دوره سلاجقه و پس از آن تأسيس و گسترش پيدا كرده اند نگاهي بياندازيم، مشاهده مي كنيم كه بيشتر آنها داراي گرايشات سنّي بوده اند.(35) در عين حال نگرش علماي سنّي به تصوف بسيار منفي بوده اما همزمان با استيلاي مغول و پس از آن، شيعه را بشدت تحت تأثير قرار داده است. به همين دليل نقش تصوف به منزلة پلي براي گذر از سني به شيعه بايد مورد بررسي دقيق قرار گيرد. اما نبايد در خصوص شيعه شدن ايران، نقش طريقتها را خيلي بزرگ جلوه داد. زيرا اين امر در نتيجة فشارهاي دولت صفويه تحقق يافته و توسل به اينگونه دلايل چيزي جز سرپوش گذاشتن به اقدام انقلابي صفويه نمي تواند باشد. چنانچه در آينده خواهيم گفت، طريقت صفويه ضمن ايفاي نقش مهم در تأسيس حكومت صفوي، در قبولاندن تشيع به مردم، اداره حكومت و ايجاد فشار بواسطه علما نقش بسيار مهمتري داشته است. خلاصه اينكه در گسترش تشيع در قلمرو صفويه نقش شمشير و مشروعيت برگرفته از علماي شيعه از نقش برخي از طريقتها مؤثرتر بوده است.

از سوي ديگر، بزرگ جلوه دادن جايگاه تصوف در گرايش از سنّي به شيعه به معناي چشم پوشي از نفوذ و تأثير طريقتهاي سنّي در منطقه مزبور و بطور كلي اغماز از وجود ريشه هاي سنّي تصوف در دنياي اسلام است.(36) چه طريقتهاي سنّي و چه طريقتهاي شيعه، از اعمال سياستهاي دولت و علماي دوره صفويه بهره خود را گرفته اند. بحث دربارة گرايشات به تشيع و شيعه شدن طريقتها، با هدف تبيين رابطة بين تشيع و تصوف و روشن شدن وضعيت ساير حركتهاي ديني مشابه طريقت صفويه مطرح شده است. پس از اين مقدمه، علل ظهور طريقت صفويه، فراز و نشيبهايي كه پشت سر گذاشته و نقش آن در تأسيس سلسله صفويه را مورد بررسي خواهيم داد. براي پي بردن به هويت كامل شيخ صفي الدين و طريقت صفويه، همچنين مراحلي كه طي كرده و تحولاتي كه مبتلا به آن بوده بايد بين 4 شيخ اول يعني شيخ صفي الدين، شيخ صدرالدين، حاج علي و شيخ ابراهيم و 4 شيخ آخر يعني شيخ جنيد، شيخ حيدر، سلطان علي پادشاه و شاه اسماعيل تفاوتهايي قائل شويم. اين امر سبب خواهد شد كه تحولات بوجود آمده در سنت خانوادگي و ساختار طريقت را بهتر متوجه شويم. زيرا در حاليكه حركت شيخ صفي الدين در ابتدا صرفاً يك حركت تصوفي سنّي بود، از شيخ جنيد به بعد به سوي عقايد افراطي همچون خدايان و مدعيان الوهيت روي آورد و در مرحلة دوم، دين كاملاً در خدمت سياست قرار گرفت. از نقطه نظر ترتيب تاريخي اولين بخش حركت اردبيل، تا اواسط قرن نهم هجري، دوره هاي مغول و تيموري را در بر مي گرفت. دومين مرحله كه تا زمان تشكيل دولت صفوي ادامه داشت و 50 سال بطول انجاميد، مصادف با حاكميت خاندانهاي قراقويونلوها و آق قويونلوها بوده است.(37)

در ميان طريقتهايي كه به تشيع گرايش پيدا كرده اند از جهت تاريخ ايران، طريقت صفوي مهمترين آنها بوده و شيخ صفي الدين اردبيلي به عنوان مؤسس آن (1334/735 – 1252/650) همانند ابراهيم زاهد گيلاني شيخ طريقت خلوتيه و استاد او ( متوفي به سال 700 . ﻫ / 1300. م) يك سنّي بوده است.

مريدان اين طريقت كه در دورة ايلخانان در شمال غربي ايران تأسيس گرديد، همانند شيخ خود يعني شيخ صفي الدين، داراي مذهب سنّي شافعي بوده اند. حمدالله مستوفي در نزهة القلوب كه شش سال پس از وفات شيخ صفي 741 .ه/1340. م نوشته است و خود نيز از متصوفين آن دوره بوده ادعاي ما دربارة شيخ صفي الدين را تأييد مي كنند.(39) اكثريت علماي شيعه نه تنها او را به عنوان يك سنّي نمي شناسند، بلكه درباره نسب او نيز اطلاعات غلطي ارائه مي كنند. مثلاً آنان ضمن ادعاي سيد بودن شيخ صفي نسب او را به حضرت علي مي رسانند و مي گويند و شيعه متمايل بوده است.(40) ميزان صحت اين ادعاها بوسيله مؤلفان و علماي قرن چهاردهم هجري(41) مفصلاً مورد بحث قرار گرفته و يكي از چهره هاي علمي ايران بنام احمد كسروي نيز درخصوص اين موضوع به نتايج جالبي دست يافته است.(42)

كسروي بطور طبيعي ادعاي سيد بودن صفويان و تمايل آنان به تشيع را در نتيجه فشار سران دولت صفوي به مورخين آن دوره مي داند.(43) همانگونه كه مي دانيم شاه اسماعيل پس از تشكيل دولت صفويه به جهت يافتن زمينه هاي مشروعيت، ادعا كرد كه از نسل امام موسي كاظم مي باشد. او به اين ترتيب توانست توجه مردم و علماي شيعه را به سوي خود جلب نمايد.(44) كسروي همچنين ادعاي سيد بودن شيخ صفي الدين و تمايل وي به تشيع را رد كرده و مدعي است كه اينگونه مطالب بگونه اي كاملاً وارونه توسط مؤلفين آن دوره مطرح گرديده است.(45) وي مي گويد شيخ صفي الدين صرفاً لقب شيخ را براي خود بكار مي برده و هيچ مدركي دال بر استفاده از كلمة سيد براي او در دست نمي باشد. و دلائل و مداركي كه شاه اسماعيل و ديگر رهبران صفويه دربارة سيد بودن خود ارائه كرده اند بي اعتبار و غير واقعي است.(46)

شيخ صفي و سه شيخ بعد از او از سوي سران حكومتهاي منطقه به شدت مورد احترام قرار مي گرفتند. ايلخانان نسبت به وي احترام قائل بوده(47) و فرزندان جلايري نسبت به شيخ صدرالدين(48) و تيمور و اخلاف او نسبت به خواجه علي در اين خصوص كوتاهي نمي كردند.(49) حركت صفويه از يكسو با حسن قبول مردم منطقه روبرو بوده و از سوي ديگر، تأثير و نفوذ آن در ميان مردم آذربايجان، آناطولي و قبائل تركمن خراسان روزبروز افزايش يافت.

طريقت در اين دوره ضمن محافظت از كاراكتر سنّي خود، در ميان طرفداران نيز به يك رابطة ساده شيخ و مريدي بسنده مي نمود و هيچ تمايلي نسبت به اماميه، اسماعيليه و يا غُلات از خود نشان نداده و از طرف ديگر تعداد طرفداران طريقت هر روز افزايش يافته است. ضمن اينكه همه طريقتها در اين دوره شاهد تحرك و پويايي بودند. يكي از دلايلي كه زمـينه اين تحـرك را فـراهم مي ساخت بحران و هرج ومرج سياسي بعد از مرگ ابوسعيد بهادر خان آخرين حكمران ايلخاني بود. در يك چنين فضاي آشفته ايي تصوف تنها اميد و آرامش بخش توده هاي مردمي به شمار مي رفت.(50) انسانها بدين ترتيب خود را از شر حُكام ظالم به آغوش گرم تصوف مي سپردند. گسترش روز افزون سازمانهاي فتيان و اخوان توجه مردم نسبت به تصوف را بيش از پيش افزايش مي داد. يكي از مسائل مهمي كه بايد در اينجا بدان اشاره كرد اين است كه بسياري از گروههاي صوفي و اخي، حضرت علي را به عنوان فتي و مولاي خود قبول داشتند.(51)

پس از مرگ شيخ ابراهيم كه پس از شيخ صفي، شيخ صدرالدين و خواجه علي به درجه شيخي طريقت صفوي انتخاب شده بود، تصوف اردبيل و كادر رهبري آن دستخوش تحولات ريشه اي و آني گرديدو با روي كار آمدن شيخ جُنيد (متوفي به سال 865 . ﻫ) در سال 851 . ﻫ/ 1447.م، طريقت صفويه دورة جديدي را آغاز كرد. وي به طريقت هويتي نظامي بخشيد و فرزندش شيخ حيدر (متوفي به سال 893 .ﻫ) اين بُعد را تقويت نمود. او مريدان خود را قزلباش ناميد و از آنها ارتش مجهز فراهم كرد. بعد از او فرزند ارشدش سلطان علي پادشاه (متوفي به سال 900. ﻫ/ 1494.م) و پس از او فرزند كوچك شيخ حيدر يعني شاه اسماعيل بنيانگذار سلسله صفويه به رهبري طريقت انتخاب گرديدند.(53) مورخين از تحليل تحولات و تغييرات ايجاد شده در مدت كوتاهي مانند 50 سال در ساختار طريقت صفويه عاجز مانده اند.(54)

اعضاي طريقت با كنار گذاشتن هويت سنّي، به شيعي افراطي (غالي) روي آوردند و آشكارا شيخ جُنيد را اِله و فرزندش را ابن الله اعلام كردند آنها مدعي بودند خدايي به جز او وجود ندارد.(55) پيروان طريقت صفويه درباره شيخ حيدر فرزند شيخ جُنيد نيز به الوهيت او قائل شده و فرايض ديني مانند نماز را ترك كردند و حتي برخي او را در مقام قبله ديدند.(56) اين گونه ادعاها دربارة شخصيت شاه اسماعيل به اوج خود رسيد. او درخصوص نسبت خود با حضرت علي و حضرت فاطمه مباهات مي كرد و خود را تجلي الهي حضرت علي مي دانست. خلاصه اينكه در اعماق روح او فرمول ” اناالحق“ منصور حلاج به چشم مي خورد.(57) در نتيجه تحول بوجود آمده در طريقت وسيله اي براي رسيدن به اهداف سياسي و نظامي بود و رهبري طريقت اين دو هدف را در سر مي پروراند. آنان در ساية اين هويت، توانسته بودند در زمان مقتضي مريدان خود را به سوي ميادين جنگ بكشانند و در واقع اين امر تنها استراتژي رهبران طريقت در فتح مناطق مختلف بوده است.(58)

در پس پرده موفقيتهاي طريقت صفويه كه به دنبال روي كار آمدن شيخ جُنيد و ايجاد تغييرات اساسي در آن تا بدان جا پيش رفت كه بتوانند دولت تشكيل دهند، علاوه بر اعتقادات ديني افراطي و بُعد مذهبي و جنگاوري، دلائل ديگري نيز وجود دارد. روابط حسنه بين آق قويونلوها و صفويه يكي از نمونه هاي بارز اين امر است. ازدواج شيخ جُنيد با خواهر اوزون حسن حكمران آق قويونلو و ازدواج دختر وي با شيخ حيدر نيروي تازه اي به طريقت بخشيد. يكي از دلائل حسن ظن حكمران آقويونلوها نسبت به صفويها بيش از آنكه از اعتماد وي نشأت گرفته باشد، به دليل تهديدي بود كه از سوي صفويها متوجه قراقويونلوها گرديده بود. زيرا جهانگير شاه حكمران قراقويونلوها نسبت به افزايش قدرت و نفوذ شيخ جُنيد در اردبيل احساس خطر كرده و از وي خواسته بود كه منطقه تحت قلمرو او را ترك نمايد.(59) در غير اينصورت اتحاد اوزون حسن به عنوان يك سنّي افراطي با شيوخ طريقت صفويه كه داراي گرايشات شيعي افراطي بودند امكان پذير نبود.(60) روند رو به ضعف ساختار سياسي در ايران، عراق و آناطولي و تحليل رفتن قدرت دولتهاي ملوك الطوايفي، در اواخر قرن نهم هجري/ پانزدهم ميلادي باعث بالا رفتن قدرت طريقت صفوي در منطقه گرديد. بدنبال مرگ اوزون حسن در سال 882 . ﻫ / 1478 .م به عنوان تنها كسي كه ميتوانست اتحاد و يكپارچگي را در ايران حفظ نمايد فرزند وي سلطان يعقوب به جاي وي نشست و تا سال 896 . ﻫ /1491 ميلادي موفق شد در سايه سياستهاي موفق خود مدتي اين يكپارچگي را حفظ نمايد.(61) يكي از عناصر مهمي كه تا اين دوره مانع به قدرت رسيدن و يا تأخير در رسيدن به قدرت صفويان گرديده بود، قدرت مركزي آق قويونلوها و برخي قدرتهاي كوچك ديگر بود. در همين حال تا زمان شكست الودين بدست شاه اسماعيل در سال 907 . ﻫ/ 1501.م كه متعاقب مرگ سلطان يعقوب اتفاق افتاد، آق قويونلوها، تقريباً نفوذ خود را در منطقه از دست داده بودند.(62) بدين ترتيب شاه اسماعيل با بكارگيري تاكتيكهاي ماهرانه خود كه در پي تضعيف قدرت مركزي صورت گرفت، توانست دولت صفويه را تأسيس نموده و علي رغم بيگانه بودن بخش اعظم مردم منطقه موفق به حاكم نمودن يك سيستم ديني و سياسي و اجراي تدابير مستبدانة خود گرديد.

منابع :

1. Roger savory, "safavid Persia" , combridge history of iran, Cambridge university press 1986, VI, 351
2. Michel M.Mazzoui, the origins of the safavids, shi'ism, Sufism and Gulat, Feriburer islam studien, Wiesbaden : frouz steriner 1972, s.83.
3. Kamil Mustafa şeybi, Teşeyyu' ve Tasavvuf ( tre. Alirıza zekaveti) Tahran 1374.
4. Arjomand, The shadow of god and the Hidden imam, the university of chicago 1984, s.67.
5. Moojam Momen, An interoductıon to shi'i islam, New haven, London. 1989, s. 96.
6. Momen, a.g.e.s.90.
7. Momen a.g.e, s.95-96, 99-100.
8. Arjomand, The shadow of God. s. 67-68.
9. Arjomand, The shadow of God. s. 69-70.
10. Hurru'l- Amili, Emelül- Amil (nşr.Seyyid Ahmed el Hüseyni), Bağdat 1965, 1,183
11. فضل الله در سال 786 هجري تبليغ خود را آغاز و در سال 796 هجري به دستور تيمور اعدام گرديد. اما علي الاعلا جانشين او راهش را ادامه داد. در نتيجه فشارهاي زياد تيمور پيروان فضل الله به آناطولي مهاجرت كرده و در آنجا به تبليغ عقايد خود ادامه دادند، عقايد وي تأثير شگرفي بر روي بكتاشيه گذاشته است. براي اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به : Momen, An indtroduetıon shi'i islam, s.100-101
12. a.g.e.s.100-101; şeybi, el Fikru'ş- Şi'i ve'n Neze'atüs- Sufiyye, Bağdat 1966, S. 302-27
13. A.Bausani; "Hurufiya" , E12,111,600.
14. E.G.Browne, "Further Notes on the Literature of the Hurufis and their connection with the Bektashi order of Dervishes" , Journal of Royal Asiatic society, (1907), S.41-42.
15. E.G.Browne. Aliterary History of Persia, Cambridge 1928, III,365-75.
16. Arjomand, the shadow of God, S.73.
17. ابن فهد با مادر ابن فلاح ازدواج كرد و دخترش را به عقد شاگردش درآورد نگاه كنيد به : Mazzaoui, the orjins, s.68.
18. Momen An intonduction, s. 102; Mazzaoui, the origins, s. 67-71.
دربارة مشعشيعه نگاه كنيد به : كسروي، مشعشعيان، يا بخشي از تاريخ خوزستان، تهران 1314، دربارة سربداران و اقدامات آنها نگاه كنيد به : Mazzaoui,the origins.66-67 غياث الدين خواندمير، حبيب السير في اخبار فرائد البشر، تهران 1333/55-1954-11-356، و عباس اقبال، تاريخ مفصل ايران، تهران، 1312/1933-1، 466پ، پتروشفسكي، نهضت سربداران در خراسان، (ترجمه : كريم كشاورز) فرهنگ ايران زمين، (1962)، 224-124.
19. دربارة نعمت اللهيه نگاه كنيد: مسعود همايوني، تاريخ سلسله طريقت نعمت اللهيه در ايران، تهران، 1978، و Momen, An introduction. s.213-15
20. شاه نعمت الله در شهر ماهان نزديك كرمان وفات كرده و هم اكنون قبر وي محل زيارت دوستداران اوست. دربارة زندگي و آثار او نگاه كنيد به :
I. Aubin, Materiaux pour la biographie de shah Nimatollah wali kermani, Tahran- Paris 1956.
21. Momen, An introduction, s.210
22. اين طريقت كه گفته مي شود در دوره كريم خان حدود 3 هزار نفر طرفدار داشته، با اعتراض گستردة علما مواجه گشته و در اثر تحريك ملا محمد بهاءالدين، معصوم علي شاه شيخ طريقت در سال 1212 هجري در كرمانشاه به قتل رسيده است. نگاه كنيد به : سرجان ملكم، تاريخ ايران، لندن 1815، ج 2، ص 426- 382
23. Momen An introduction,s.215
24. a.g.e,s.210
25. گفته مي شود كه وقتي مير شهاب الدين جلسة استاد خود خواجه اسحاق را ترك كرد، او گفت : ”ذهب عبدالله“ و از همين تاريخ نام طريقت تازه تأسيس را ذهبيه گذاشتند.
26. Momen An ıntroduction, S.212
27. a.g.e, s.212, ayrıca bk. Richard Gramlich, Die schiitischen Derwischorden persiens,wiesbaden 1965-67,1,90-91.
28. نگاه كنيد به سيد حسين نصر، sufi Essays، دانشگاه state در نيويورك 1991- ص 117؛ Momen An introduction, s.213، محمد معصوم شيرازي ، طرائق الحقائق (ويراستاري محمد جعفر محجوب) تهران 1966، ج3- ص215.
29. شوشتري، مجالس المؤمنين، ص 146.
30. همان، ص 8-147.
31. Momen, An introduction, s.109.209,212-13
32. a.g.e.,s.102.
33. قبر وي در تربت حيدريه خراسان قرار دارد. نگاه كنيد به a.g.e,s 215
34. a.g.e.s.215-16; seyyed Hossein Naser,"Sadr-al Din şehirazi", A History of Muslim philosophy (ed.M.M.sharif), wiesbaden 1966,s.58-61.
35. برخي از مؤلفين شيعه، علل گرايش به تشيع در اين دوره را ناشي از سركوب آنان در دوره سلاجقه مي دانند، زيرا ‌آنان معتقدند كه فقط شيعه و تصوف از جبهه باطني اسلام مطلعند و لذا شيعه در اين دوره تحت عنوان تصوف مجدداً رشد يافته است. جهت اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به : Momen An introduction,s.90
36. بعضي از مورخين شيعه معتقدند كه تصوف از شيعه نشأت گرفته است و عناصر باطني را از همين مذهب در فلسفه خود جاي داده اند. نگاه كنيد به : Nasr, Sufi Essays, s.109-110
37. Mazzaoui, the origins, s.43
38. سلسلة طريقت شيخ صفي بواسطه استادش شيخ زاهد گيلاني به حضرت علي مي رسد و اشخاصي مانند ابونقيب السهرودي و حسن البصري نيز در اين سلسله جاي دارند. (ابن بزاز، صفوه الصفا [نشر، احمد بن كريم تبريزي] بمبئي 1329/ 1911.ص 36-35). شيخ صفي الدين اردبيلي 25 سال از عمر خود را در نزد استادش گذرانده و با دختر وي ازدواج نموده و پس از مرگ استادش به رهبري طريقت انتخاب شده است. او همچنين دختر زن قبلي اش را به عقد شمس الدين پسر استادش درآورده است. (a.g.e,17 vd.)
39. حمدالله قزويني،مستوفي ايلخانان در منطقه قزوين در كتاب خود به نام نزهه القلوب مي نويسد : ” همه مردم قزوين داراي مذهب شافعي و در عين حال مريد شيخ صفي الدين اردبيلي بوده اند.“ نگاه كنيد به : a.g.e (اديت، محمد دبير سياقي، تهران 1336/1957، ص 84-83)
40. Mazzaoui. The origins,s.46.
41. Zeki Velidi Togon, Sur l'origine des Safavides , Melan gas Massignon, III, Damas, 1959,s.345-57; Vladimir Minorsky " Shayk Bali Efendi on the safavids", Bulletin of the school of oriental and African studies, XX (1957), 437-50;a.mlf,Tawakkul ibn Bazzaz", EI1.
42. احمد كسروي، ”نژاد و تبار صفويه “ آينده، ج 2 . (28-1926) ص 357 و 389 و 801.
43. همان صفحه 362 و تاريخ عالم آراي اميني، فضل الله بن روزبهان خنجي، (ترجمه انگليسي ولاديمير مينورسكي، تحت عنوان ايران در 90-1478 ميلادي) و ( a.g.e ، لندن، 1992، ص-62)
44. يكي از مهمترين آثار موجود دربارة نسب صفويه و ادعاهاي مطرح شده در اين خصوص كتاب سلسه النسب الصفويه مي باشد كه توسط شيخ حسين بن ابدال الزاهد گيلاني از نوادگان شيخ زاهد گيلاني استاد صفي الدين اردبيلي به رشته تحرير درآمده است (در 1106-1078/ 94-1667)
45. كسروي، نژاد و ...ص 361
46. a.g.e, s.491.
47. Browne, A litary History of Persia, Cambridge, 1902-24,III,80-87.
48. شيرين بياني، تاريخ آل جلاير، تهران 1345 هجري شمسي، ص 27-221.
49. Mazzaoui, the origins,s.53; ayrıca bk. Hilbert Horst, Timur und Hoga Ali ein Betirag zur Geschichte der safawiden mainz, Akademie der wissenchaften und der literatur, Abhaudlungen der Geists und sozial wissenchaftliche klasse,No 2,1958.
50. Mazzaoui, the origins,s.56.
51. عباس اقبال، تاريخ مفصل ايران، تهران 1312/1933. البته آنچه كه در بين اهل تصوف بعنوان محبت به حضرت علي و اهل بيت مطرح است نبايد با اعتقاد شيعيان نسبت به امامت و دوازده امام يكي دانسته شود. زيرا محبت به اهل بيت نه تنها در بين اهل تصوف بلكه عموماً در بين اهل سنت وجود دارد.
52. اين عنوان به دليل برسرگذاشتن يك كلاه سرخ كه به نشانه دوازده امام، داراي دوازده ترك بوده به آنان داده شده است.
53. زاهدي، سلسله، ص 66؛ غياث الدين خواندمير، حبيب السير في اخبار افراد البشر، تهران، 1333/1954، 4 ص 27-424؛ خُنجي، تاريخ، 1، ص17-18.
54. خُنجي، تاريخ ، ص 63.
55. a.g.e,s.66.
56. a.g.e,s.66-67.
57. Minorsky, "the poetry of shoh ismail", Bulletin of the school of oriental and African studies X (1940-43), 1006 a-1053 a.
58. خنجي، تاريخ، ص45 و52 و54.
59. خواند مير، حبيب السير، 4، 425؛ اسكندر بيك منشي، تاريخ عالم آراي عباسي، تهران، 35-1334/57-1956، 1، 17.
60. Minorsky "A civil and Militory Review in Fars in 881/1476", Bulletin of the school of oriental and African studies, X(1940-43,153-54)
61. Browne, A Literary History of persia, III,412-13.
62. Mazzaui, the origins,s.79.
--------------------------------------------------------------------------------
* استاد دانشكدة الهيات دانشگاه مرمره، رشته تاريخ مذاهب

ردّپاي بكتاشيگري در ايران



ردّپاي بكتاشيگري در ايران

دكتر ياشار كالافات *. سايت اينترنتي:
http://www.geocities.com/yasarkalafat/

در اين مقاله سعي خواهم كرد نتيجه تحقيقات خود را دربارة ابعاد بكتاشيگري در ايران ارائه نمايم. در ابتداي مطلبم به ياد مرحوم ”قدري اروگان“ سرتعظيم فرود مي آورم. خيلي دوست داشتم كه اين مطالب را در حضور او و در صحبت با او مطرح كنم. اين مبحث دربردارنده نصايح و آرمانهايي است كه او سعي داشت به آن برسد و شايد هم وصاياي او به ماست.

اگر اشتباه نكنم با استاد در سمپوزيوم حاج بكتاش در قصبه حاج بكتاش و در سال 1986 آشنا شدم. دوستي ما بي وقفه ادامه داشت. در صحبتي كه بين ما، اوغور سومر و پروفسور دكتر عبدالرحمن گوزل گذشت، همه ما بر اين موضوع تأكيد داشتيم كه حقايق بكتاشيگري بايد روشن شود، و همگي بر اين قول متفق بوديم كه اين امر فقط در ساية فعاليتهاي علمي ممكن و ميسر است و بايد با دانشگاهها پيوند ارگانيك داشته باشد. فعاليتهاي آكادميك فقط به اين شكل مي تواند تحقق يابد. سرانجام به رهبري ايشان باتفاق يك گروه علمي خستگي ناپذير ”مركز فرهنگي حاج بكتاش ولي تركيه“ را تأسيس و مشغول فعاليت شديم.

يكي از پروژه هايي كه مركز مزبور دربارة آن فعاليت مي كرد رابطة هيرآرشيك بين خواجه احمد يسوي و حاج بكتاش ولي بود. هدف اين پروژه بررسي اعتقادات تركان در جغرافياي ميان تركيه- تركمنستان و پژوهش دربارة هر يك از حلقه هاي ارتباط، متناسب و مطابق با حقايق را دنبال مي كرد.

ما بر اين موضوع واقف هستيم كه با انتخاب عنوان ”ردپاي بكتاشيگري در ايران“ جهت اين مقاله، جوابگوي احتياجات فعلي در اين زمينه نيستيم. اما فكر كرديم كه حتي تحقيقاتي سطحي هم كه باشد مي تواند به اصل موضوع كمك نمايد. زماني كه اين مقاله را تهيه مي كردم در نزديكي زادگاه حاج بكتاش ولي در منطقه خراسان زلزلة شديدي رخ داد. براي تمام كسانيكه در اين حادثه جان باختند از خداوند رحمت واسعه مي طلبم و با مردم ايران ابراز همدردي مي نمايم. سعي خواهم كرد نتايج جلساتي را كه با برخي از مؤسسات علمي در اين زمينه داشته ام منعكس نمايم. در همه فعاليتهاي تحقيقاتي محور اصلي كار من مركز تحقيقات حاج بكتاش ولي خواهد بود.

عامل اصلي سفر ما به ايران دعوت مؤسسه احياء ميراث السيد و بنياد فرهنگي اهل بيت بود. آنچه كه باعث اين دعوت شد، مقاله اي بود كه به قلم دكتر عبدالقادر سزگين در مجلة ”پرونده اوراسيا“ (آوراسيا دوسياسي) منتشر شده بود. دكتر سزگين در اين مقاله بطور تلويحي گفته بود كه علماي ديني مورد احتياج جامعه شيعيان تركيه در شهر قم در ايران آموزش مي بينند. در حاليكه آموزش علماي ديني مذهب جعفري در خود تركيه مي تواند انجام شود. تركيه نيز بايد مراكزي جهت آموزش علماي سني مذهب ترك ايران داشته باشد.

آقاي علي شهرستاني معاون بنياد فرهنگي اهل بيت كه اين مقاله را مطالعه كرده بود، طي نامه اي اعلام كرد ، ” ما در ايران براي آموزش علماي اهل سنت نيز مراكزي داريم اگر تمايل داشته باشيد مي توانيد بياييد و مشاهده كنيد. ما بدينوسيله از شما دعوت بعمل مي آوريم“.

براساس اين دعوت من باتفاق پروفسور دكتر شعبان كوزگون، دكتر يوسف سزن و دكتر عبدالقادر سزگين در تاريخ 12 الي 23 نوامبر 1996 به ايران مسافرت كرديم و از شهرهاي قم، تهران، نيشابور، توس، تبريز و اصفهان ديدن نموديم. همچنين از مدارس ديني، دانشگاهها و موزه- ها بازديد كرديم و با مردم هم صحبتهايي داشتيم.

مشاهدات خود را در سه مقاله ارائه كرديم :

1- مشاهدات ما از باورها و اعتقادات مردمي تحت عنوان ”وطن- ايران- توران، تركهاي جعفري و اعتقادات آنها“ كه به شكل كتاب كوچكي در آمده است (مركز تحقيقات دنياي ترك، شماره 108)
2- بررسي پيشنهاد روشنفكران ايراني مبني بر همكاري در زمينه ارزشهاي ديني مشترك، براساس ارزشهاي ملي ما تحت عنوان ”دين در آذربايجان جنوبي“
3- استراتژي جديدي با عنوان ” عنصر ترك در اعتقادات جعفري در دنياي اسلام “ كه در آن موضوع بدست گرفتن ابتكار عمل توسط تركها در جهان تشيّع بررسي شده و در كنفرانس ”همكاري برادرانه و دوستانه ملتها و دولتهاي جوامع ترك“ در تاريخ 10 الي 13 آوريل 1997 ارائه گرديد.

علت طرح اين 3 موضوع روشن شدن ابعاد بحث و جواب دادن به سؤالات احتمالي بود. در اينجا سعي خواهم كرد نقطه نظرات خودم را دربارة مشاهداتم در ايران و رابطة آن با علويگري – بكتاشيگري ارائه نمايم.

مؤسسات :

ابتدا مي خواهم درباره بنياد احياء فرهنگ اهل بيت كه دعوت كننده ما به ايران بود صحبت كنم. چرا كه معتقدم اين امر مي تواند زمينه هاي همكاري مركز فرهنگي حاج بكتاش ولي با اين بنياد را قدري روشن نمايد. مركز اصلي ” بنياد احياء فرهنگ اهل بيت“ شهر نجف و رئيس آن آيت الله سيد علي سيستاني است. در واقع نمايندگي آن در قم دومين مركز معتبر اين بنياد است. بنياد مزبور در ديگر نقاط جهان تشيّع نيز داراي شعباتي است. به عبارت ديگر اين بنياد قرارگاه شيعه جعفري و 100 ميليون شيعه دنياست. نه تنها در ايران بلكه در همه كشورهايي كه داراي جمعيت شيعه هستند فعاليتهايي دارند. در ايران مؤسسات و بنيادهاي مشابه زيادي وجود دارند. منظور از جهان تشيّع جمعيت محدودي است كه در هندوستان، پاكستان، افغانستان و ازبكستان زندگي مي كنند و تمام جمعيت ايران، آذربايجان و نخجوان و بخش عمده اي از جمعيت كشورهاي عراق ، سوريه و كشورهاي امارات عربي متحده و بخشي از جمعيت تركيه است.

بودجه اين بنياد از سوي وجوهات ديني مردم و 20 درصد درآمدهاي ناشي از خمس تأمين مي شود. ضمن اينكه تمام وجوهاتي كه از ناحيه جمع آوري نذورات در شهرهايي چون مشهد كه بطور 24 ساعته فعال هستند، بدست مي آيد در اينگونه فعاليتها مصرف مي شود.

جهت روشن شدن اذهان لازم است بگويم كه بنياد مذكور تمام حقوق و مزاياي 600 هزار طلبة ديني شيعه از اقصي نقاط جهان را تأمين مي كند ضمن اينكه روزانه براي 300 هزار زائر امام رضا [(ع).م] غذا تأمين مي كند. هيأت امناي اين بنياد 5 درصد وجوهات (خمس) را كه در حدود 50 ميليون دلار مي باشد (براساس ارقام شفاهي) جهت مصارف تبليغي هزينه مي نمايد. در اينجا لازم است يادآوري كنم كه هيچيك از ارقام ارائه شده مستند نبوده و صرفاً بر اساس گفته هاي اشخاص آورده شده است.

بنياد احياء فرهنگ اهل بيت قبل از انقلاب اسلامي ايران وجود داشته و بعد از آن نيز ادامه خواهد داشت. تفاوت آن با قبل در اين است كه اهداف رژيم فعلي حاكم در ايران با اهداف بنياد يكي است.

اساس پرسنل اين بنياد سادات هستند. روحاني ها هم براساس آموزشهاي ديده شده در بخشهايي از بنياد مشغول به كار مي شوند. بنابراين مخاطب ما در دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم و مسئولين جمهوري اسلامي ايران است. ”بنياد احياء فرهنگ اهل بيت“ موجوديت و هدف خود را انشاء دوباره فرهنگ و تمدن اسلامي معرفي مي كند. اين بنياد در كنار اين فعاليتها گاهي اقدام به تأسيس مؤسسات جنبي و يا همكاري با بنيادهايي كه فعاليت مشابه دارند، نموده و گاهي نيز اقدام به اجراي پروژه هاي مشترك با اقتدار سياسي (رژيم سياسي) كرده است. (مانند آنچه كه در دانشگاههاي ميكسر وجود دارد) اگر بخواهيم خيلي كوتاه دربارة دانشگاههايي همچون ميكسر صحبت كنيم، مي توان از دانشگاههاي مدل غربي ايران در زمان شاه كه بعد از انقلاب اسلامي ايران برچيده شد و به جاي آن دانشگاههاي حوزوي ايجاد گرديد نام برد. انتظار بر اين بوده كه مدارسي مانند حوزه علميه قم احتياجات دنياي روشنفكري را برآورده كند. اما اينگونه مدارس نتوانستند كادر علمي تحصيلكرده در زمينه اقتصاد، بانك، بيمه و مانند آن را تأمين نمايند. به همين دليل مانند دانشگاههاي ميكسر تلفيقي از سيستم آموزشي قديم و جديد را اجرا كردند. اينگونه دانشگاهها براي رفع نقائص خود بطور مداوم در حال تحقيقات ويژه هستند.

در آينده درباره اين مؤسسات و مركز گفتگوي بين مذاهب و بنياد احياء فرهنگ اهل بيت بيشتر صحبت خواهم كرد.

ايران- اسلام و تركها

در اينجا بي مناسبت نيست كه بطور خلاصه درباره ايران صحبت كنم. جمعيت فعلي ايران بين 65 الي 70 ميليون نفر مي باشد. 27% اين جمعيت در شهرها زندگي مي كنند و براساس آمارگيري سال 1986 در حدود 5/3 درصد رشد جمعيت داشته است. همچنين بر اساس بروشور تهيه شده توسط سفارت ايران، جمعيت آذري هاي مقيم استان آذربايجان ايران ( به نظر ما آذربايجانيهاي ترك ساكن ايران) غير از زبان هيچگونه تفاوتي با ساير مردم ايران ندارند. در اين منبع هيچگونه نامي از قشقايي هاي ايران و هويت ترك آنان برده نشده است. همچنين از اقوام عرب، لر، بلوچ، تالش، بختياري، زنگباريها و هنديها نيز سخن گفته شده است.

براساس آمارهاي رسمي ايران 20 درصد جمعيت ايران، آذري ( ترك آذربايجان) مي باشند. اين درحاليست كه تركهاي ايران 50 درصد جمعيت ايران را از آن خود مي دانند.

در منابع رسمي ايران دين مردم ايران اسلام و مذهب آن شيعه ذكر شده است. اكثريت جمعيت اين كشور شيعه بوده و اقليتهايي از مذاهب شافعي، حنفي، مالكي، حنبلي و زيدي نيز زندگي مي كنند. ظاهراً در ايران مليت و مذهب شيعه- جعفري در هم آميخته شده و فارس، ترك و غيره بودن مطرح نبوده وايراني بودن مطرح است. آنچه كه هويت ايراني بودن را محقق كرده شيعه بودن است. اين عنصر با فرهنگ فارسي و اهداف آن در هم آميخته و مليت ايراني را بوجود آورده است.

در نگاه رسمي ايران، ساسانيها، صفويها، افشارها، زنديه، قاجاريه و زمامداراني مانند آنها، همچنين علمايي مانند ؛ غزالي ابوريحان بيروني، خواجه نصيرالدين طوسي، سعدي، حافظ شيرازي و مولانا كه از نام آوران ايراني هستند حاصل دنياي ايران پس از اسلامند. دنياي مورد بحث، اسلام شيعي – جعفري است. اگر اشتباه نكنم ايران، در ظاهر شهروند ايراني بودن و در باطن ملي گرايي فارسي را اساس كار خود قرار داده است. در منابع رسمي ايراني شيعه چنين معرفي مي شود : مذهب شيعه معتقد به امامت حضرت علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) و يازده تن از فرزندان و نوادگان وي بوده و مي گويد، اينها نمايندگان و جانشينان حضرت محمد (ص) هستند و مأموريت دارند تا پيروان خود را از بي تفاوتي در خصوص مسائل سياسي و اجتماعي برحذر دارند. انقلاب اسلامي ايران نيز از همين خصوصيت نشأت مي گيرد.

استادم فيغلالي شيعه را چنين معرفي مي كند : شيعه درخصوص اعتقادات اساسي (اصول دين) تفاوتها و ويژگيهاي زيادي دارد. اگرچه در 3 اصل اساسي توحيد، نبوت و معاد با ساير مسلمانان مشترك هستند، ليكن وارد كردن امامت در اصول دين و اعتقاد به امامت تعدادي از اشخاص بعد از پيامبر (ص) و اعتقاد به صفت عصمت از گناه براي آنان، با اساس دين اسلام و قرآن كريم در تضاد مي باشد. چرا كه برتري فقط در تقوا است.

ايشان درخصوص ظاهر سياسي شيعه نيز معتقد است : ”شيعه داراي هويت سياسي است، اين هويت از ابتدا در بين سني ها و علوي ها و بويژه تركها هيچ جايگاهي نداشته و هيچ طرفداري پيدا نكرده است.“ كه البته ما با مدنظر قرار دادن موقعيت شيعه در ميان تركها با اين نظريه موافق نيستيم.

استاد فيغلالي درخصوص اهل بيت، مي گويد : ” ادعاي موجوديت شيعه بنام اهل بيت، توانسته دقت و توجه همه مسلمانان را بخود جلب كند. به همين جهت اكثر خاندان حضرت محمد (ص)، اهل بيت و به تبع آن حضرت علي و فرزندانش را تا بي نهايت مورد احترام و محبت قرار داده و نسبت به آنها بي اندازه وابستگي و دوستي (تولاّ) نشان مي دهند. همانند علويهاي تركيه كه از نظر ما از طرفداران اهل سنت و جماعت بوده ولي نام علوي را بر خود برگزيده اند و صرفاً در خصوص محبت اهل بيت با شيعه اشتراك دارند.“

به اصل مطلب برميگرديم، پس از اين توضيحات بايد بگويم، زمانيكه دربارة پتانسيل تركهاي ايران سخن مي گوييم بايد به يك مسئله توجه داشته باشيم، و آن اينكه بسياري از زمامداران تاريخ ايران بعد از اسلام ترك بوده اند و نمي توان انكار كرد كه تمامي آنها موجوديت خود را از شيعة جعفري گرفته اند. امروزه ايران بعنوان نماينده و سخنگوي اصلي شيعيان در جهان، از اين پتانسيل تحت عنوان ايراني بودن استفاده مي كند. نمي توان از اين حقيقت چشم پوشي كرد. برداشت ما دربارة خاندانهاي شيعي شامل 50 درصد پتانسيل جمعيت جعفري ترك و « برجستگان تاريخي ترك“ را نيز شامل مي شود. درخصوص علماي ديني ترك جعفري مذهب بايد بگويم، كه در آنها عنصر جعفري بودن بر همه چيز اولويت دارد. در اين خصوص در آينده بيشتر سخن خواهم گفت. اين مطالب مقدمه اي براي ورود به بحث رابطة ايران و علويگري – بكتاشيگري تركيه مي باشد.

مؤسسات 2 :

پيش از اين به نحوه شكل گيري، مخاطبين، منابع مالي و تربيت كارشناسان مورد نياز بنياد احياي فرهنگ اهل بيت اشاره كرديم. اين بنياد از 6 مؤسسه زير مجموعه تشكيل مي گردد. اين موسسات جنبي به اعتبار ساختمان، كارشناس، آرشيو و بودجه اختصاص يافته در راستاي اهداف مشترك فعاليت مي كنند. به عنوان مثال يكي از آنها منابع دست اول اسلامي را جمع آوري مي كند و در صورت لزوم دربارة آن توضيح مي دهد، و نتيجه تحقيقات خود را منتشر مي كند. مابقي نيز درخصوص آكادميسين ها (دانشگاهي ها) ، دانشجويان ، دانش آموزان و مردم عادي فعاليت مي كنند و به تدوين دائرة المعارف ها و كتابهاي درسي مبادرت مي ورزند. اين موسسه ها وظيفه تأمين نيرو جهت تحقيقات در زمينه هاي مختلف و استفاده از نتيجه فعاليتهاي آنها در راستاي اهداف بنياد را بعهده دارند. صدها نفر در حال فعاليت هستند و اين فعاليت با استفاده از تكنولوژي روز و كامپيوتر همراه است . هدف نهايي آنها احياء ، انشاء و گسترش اعتقادات شيعي است. از طرح بحث جعفري گري نبايد شبهه اي درخصوص ارادت و احترام ما به امام جعفر صادق بوجود آيد. قصد ما شيعه سياسي شده ايران است. شيعه سياسي ايران صرفاً جهت تأمين وحدت داخلي بوده و در سياست خارجي اين كشور كاربردي ندارد. در عين حال منبع بزرگي جهت درآمدهاي توريستي نيز هست. بنابه گفته ”ابوالفضل ايلچي بيك“ ” همانگونه كه وهابيون عرب از حج براي كسب درآمد توريستي استفاده مي كنند، شيعيان فارس نيز فاكتورهايي مانند كربلا، مشهد و اهل بيت را در جهت اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي بكار مي گيرند.“

در گذشته وقتي صحبت از ايران مي شد، تعداد معدودي از فرزندانمان در وادي ”ارس“ كه در قم آموزشهاي ديني مي بينند به ذهنمان مي آمد، اما اكنون مي توانيم صدها جوان تركيه اي را در تهران و قم ببينيم كه جهت تحصيلات عاليه در ايران بسر مي برند. نمي دانيم چه تعداد از اينها توسط سازمان آموزش عالي تركيه به ثبت رسيده ، اما من بر اين عقيده ام كه آموزش اينها صرفاً در سطح يك امام جماعت معمولي نيست. تعداد دانشجويان ترك كه من در نماز جمعه تهران و دانشگاه امام صادق با آنها آشنا شدم بيش از 20 نفر بود. من اين موضوع را به خاطر احساس ناراحتي از آن مطرح نمي كنم. تركيه درحاليكه از همه بخشهاي دنياي ترك طلبه و دانشجو مي پذيرد نبايد آذربايجان را كه يكي از بخشهاي دنياي ترك هست فراموش كند، بايد اين پتانسيل را شناخت، چرا كه اين مسئله براي استراتژيهاي مثبت حائز اهميت است. بدينوسيله كنترل كردن دانشجوياني كه جهت آموزش هاي ديني به خارج از كشور مي روند نيز آسانتر خواهد شد. توريستهاي ديني قم بويژه قشر بازنشسته ما را شامل مي شود. اين تورهاي ديني از تركيه شروع و كشورهاي ايران و عراق را در برمي گيرد. ممكن است روزي قشر علوي- بكتاشي ما را نيز شامل گردد. شواهد نشان مي دهد كه رفت آمدهايي كه با اهداف آموزشي و تجاري صورت مي گيرد گسترش خواهد يافت. در اين خصوص قصد دارم دقت نظر مركز تحقيقات فرهنگي حاج بكتاش ولي وابسته به دانشگاه غازي را به اين موضوع جلب نمايم.

آيا ممكن است يك بكتاشي ساكن آناطولي به خاطر نيازهاي اعتقادي خود دوست داشته باشد ايران را كه مهد شيعه- جعفري است زيارت نمايد؟ آيا چنين حسرتي وجود دارد؟ آيا تاريخ بروز چنين حسرتي خيلي نزديك است؟ اين دوره جديد سنتزهاي فرهنگي جديدي را ايجاد خواهد كرد؟ نتايج چنين امري در كداميك از زمينه هاي تجاري، سياسي و مانند آن مؤثر خواهد بود؟

بنظر من، آنچه كه يك روشنفكر را روشنفكر مي كند اين است كه منافع را ببيند، محاسبات خود را درست انجام دهد و به معرفي دقيق افقها بپردازد. لازم است خاطرنشان سازم كه با بكار بردن اين جملات قصد ندارم از كساني باشم كه غير واقعي را واقعي جلوه مي دهند يا مي خواهند آب را خلاف مسيرش به جريان بياندازند.

شناسايي محل

در نيشابور به شدت به دنبال ردپايي از ”لقمان پرنده“ مريد ” خواجه احمد يسوي“ استاد حاج بكتاش ولي گشتيم. علي رغم اينكه در برنامه سفر ما وجود نداشت ليكن صرفاً بخاطر پيدا كردن منابع بكتاشيگري به نيشابور رفتيم. دراين خصوص بويژه دكتر سزگين تلاش زيادي كرد. جا دارد در اينجا از ميزبانها هم بدليل اينكه هر نوع امكاني را فراهم كردند، تشكر كنيم. در واقع قبل از چنين مسافرتهايي بايد در داخل تركيه برنامه ريزيهاي لازم انجام مي شد. در كدام شهر با چه كساني بايد ملاقات كرد و حتي ساعت ملاقاتها مي بايستي از قبل معين مي شد. فرهنگ اهل بيت آثار هرچه غير شيعي را از بين برده است. اهل دل نيز كه بعد از امامزاده ها داراي احترام هستند، اعتبار خود را از آن ناحيه بدست مي آورند.

هدف ما پيدا كردن آثار معتبر مربوط به لقمان پرنده و حاج بكتاش و عرفاي معاصر آنان و ديدار با كساني است كه در اين زمينه تحقيقاتي داشته يا دارند. در اين زمينه مي توان با مجمع جهاني تقريب بين مذاهب همكاري كرد. اين مطلب را نه از باب توصيه بلكه به اين جهت مي گويم كه اين موسسه و موسساتي مانند آن وارد اين بحثها مي شوند. تا يادم نرفته بگويم كه در قم دكتر توريلي مطلبي را به ما گفت. و آن اين بود كه ” قبر حاج بكتاش ولي درتركيه نيست بلكه در كربلاست و زير سنگي در ورودي مرقد حضرت علي قرار دارد. آنچه كه در تركيه به عنوان قبر حاج بكتاش شناخته مي شود فقط يك مزار سمبليك است. منابع بسياري در اين زمينه وجود دارد.“ به هر حال ما اين بيانات را تأييد نكرديم. اين را هم نمي دانيم كه آنها اين موضوع با مقاصد خاصي جعل شده يا خير؟ اگر چه در اين زمينه ادعاهاي زيادي وجود دارد اما هيچيك از آنها از سوي منابع معتبر تأييد نشده است. قرار بود كه دكتر توريلي فتوكپي منبع مورد بحث را براي ما ارسال كند و حتي ما به او پيشنهاد كرديم كه در اين خصوص مطلبي را با امضاي خودش بنويسد و ما در تركيه چاپ كنيم اما تاكنون علي رغم گذشت مدت طولاني هيچ خبري از او و مطلبش نيست. در حاليكه منابع و زمينه فعاليت درخصوص حاج بكتاش ولي در تركيه بسيار محدود است و سعي بر جهت دهي بر اين گونه فعاليتها وجود دارد، مستشرقين غربي با جديّت و سماجت فعاليتهاي خوبي در اين زمينه ها دارند و با توجه به موضعگيري نادرست در كشور ما انتظاري نيست كه ما بتوانيم كار بيشتري انجام دهيم. براي اين منظور مركز تحقيقاتي فرهنگي حاج بكتاش ولي بايد كارشناساني كه زبانهاي فارسي و عربي را مي دانند استخدام نمايد.

بسياري از كارهاي تحقيقاتي ما بصورت دستي انجام شد. در اين ميان همانند اعتقاد مردم آناطولي درخصوص زيارت سنگ آستانه- كه گفته مي شود حاج بكتاش ولي در ولايتنامه خود محل دفن خود را زير سنگ آستانة در اعلام كرده در تركستان ايران هم زيارت اين سنگ داراي اجر معنوي است. از آنجا كه احتمال مي داديم يكي از مكانهايي كه ممكن است با بكتاشيگري در ارتباط باشد شهر تبريز است، در اين شهر نيز به تحقيق پرداختيم. در شهر تبريز از مسجدي كه گفته مي شود در قرون 7 يا 8 هجري بنا شده ديدن كرديم. اين مسجد همانند قسمتي از مسجد جامع ”سيگا“ بود. با خود فكر كرديم كه ممكن است توسط جماعت يسوي آن دوره ساخته شده باشد. تزيينات آينه كاري آن از بين رفته و از لوح بالاي در آن فهميديم كه متعلق به حضرت حمزه و فرزند اوست كه آندو از نوادگان حضرت امام موسي كاظم هستند. از زير كاهگل ديوارهايش عكس دراويش تركمن بدست آمده است. سنگ قبرها و پلاكهايي كه در تزيينات درها بكار رفته بود شباهت بسياري به درگاه حاج بكتاش ولي داشت. ما از سنگ قبرها، تزيينات ديوارها، پلاكها و خاتم كاري روي درها عكس گرفتيم. قصد داريم اينها را در سمپوزيوم حاج بكتاش ولي كه قرار است از سوي وزارت فرهنگ تركيه برگزار شود مورد بررسي قرار دهيم. در واقع براي بررسي مكانهايي مانند قدمگاه بايد يك كارشناس هنر نيز حضور داشته باشد.

تثبيتهايي در بارة آناطولي

در اين سفر به شباهتهايي ميان فرهنگ مردمي با محتواي صوفي گرايانه شيعي و علويان آناطولي دست يافتيم. بخشي از اينها مي تواند واقعيت داشته باشد. احتمالاً در پس پردة بخشي از اين شباهتها نيز بعضي ملاحظات سياسي وجود دارد. يكي از ا ين شباهتها پيمان برادري اخروي است كه در بين علويهاي زازا و تخته جي ها نيز وجود دارد يا همان مصاحبت كه در بين شيعه ها به برادر صيغه اي يا اخروي گفته ميشود. جعفريها اين موضوع را با غدير خم در ارتباط مي دانند. همچنين اعتقاد به ”دعاي عقدي“ در ميان شيعيان كه در بين علويها نيز مرسوم است و در شروع آيين اقرار خوانده مي شود.

در حدود 10 كيلومتري جنوب قم مسجدي بنام مسجد جمكران وجود دارد. اطراف اين مسجد منطقه مسكوني ايجاد شده است. در روايات گفته مي شود امام حضرت مهدي در اين مكان هنگام وضو گرفتن از سوي يك روستايي مشاهده شده است و آيت الله خميني نيز دستور ساختن اين مكان را داده است. اين مكان از اول شب تا صبح مدام از جمعيتي كه براي برآورده شدن حاجاتشان به آنجا مي آيند، پر و خالي مي شود.

به نظر بعضي از تحليل گران شيعي بين كلمه جمكران و جم مكان از نظر معنا رابطة نزديكي وجود دارد. اين عده در تحليل كلمه جمكران آن را با جم + مكان مقايسه مي كنند و به خانه جم در آناطولي ربط مي دهند. اما اين نظريه طرفداري ندارد. زيرا يك شباهت زوركي بيش نيست. در بين شيعيان جعفري استفاده از مشروبات الكلي و موسيقي تحت عنوان عبادت به هيچ وجه وجود ندارد. مفهوم ”حسيني بودن“ كه در ميان علويهاي ”زازا“ در آناطولي وجود دارد در بين شيعيان جعفري نيز شايع است. بنابه برخي از نظريه ها حسيني بودن شبيه نوعي لائيسيزم بين مذاهب مي باشد. طرفها نسبت به اعتقادات يكديگر احترام گذشته و مداخله نمي كنند. محمد شريف فاتح در اثر معروف خود (ايالتهاي شرقي و تاريخ واتو) مي گويد : ” ما علوي – بكتاشي- حسيني هستيم“ در ايران همچنين مكانهايي به نام حسينيه كه شبيه مسجد هستند وجود دارد. مسافران و مسكين ها مي توانند در اين اماكن بيتوته كنند، به آنها آش و نان داده مي شود. بين اين مكانها و جم خانه هاي آناطولي هم شباهتهايي وجود دارد. ولي در اين مكانها مشروب خورده نمي شود و موسيقي نواخته نمي شود. اما معلوم نيست كه به چه دليل اينگونه مكانها در ايران رو به كاهش است.

بايد كد بندي هويت علويها و بكتاشيهاي آناطولي را بدرستي تثبيت و بررسي نمائيم. بايد جايگاه آنها را در فرهنگ ملي ترك معين و از آنها محافظت نمائيم. همانگونه كه ميدانيم يكي از دوستان علوي ما از ارزنجان يك كتاب ”بويروك امام جعفر صادق “ از ايران آورده و بخشهايي از آن را به تركي ترجمه كرده است ليكن هيچگونه اعتباري نزد مردم پيدا نكرده است. تنها يك كتاب بويروك وجود دارد كه در ميان بخش اعظم علويان آناطولي مورد قبول واقع شده است. بويروكهاي بسياري وجود دارد اما در دست بعضي از مردم هيچ بويروكي وجود ندارد. بويروكهاي موجود هم قابل اعتماد نيستند. علويهاي آناطولي بايد يك بويروك مشترك داشته باشند. اگر چنانچه بويروك از ايران تأمين شده باشد، بايد در خصوص نفوذ اعتقادات جديد در ميان علويها تأمل و دقت بعمل آيد. در سال 1996 در مجلة ” تحقيقات فرهنگ مردم ترك“ مقـاله اي با عنـوان «روستاي علوي – تخته جي امام جعفري : كارگي لي» و با امضاي صبري چاكر به چاپ رسيد. همانطوريكه مي دانيم، علي رغم اينكه تخته جي ها از علويان كلاسيك آناطولي هستند، جالب است كه عنوان جعفري به هويت آنها اضافه مي شود. از طرح اين مطلب قصد تشهير نويسنده يا مجله را ندارم ليكن عقيده دارم كه نويسندگان و محققين ما بايد در هنگام انتخاب مطالب به حساسيتها و عواقب آن توجه داشته باشند. زيرا اين تحولات از چارچوب اعتقادات خارج شده و تمايلات سياسي به خود مي گيرد.

ملاقاتهاي انجام شده

در ايران با هريك از روشنفكراني كه ملاقات داشتيم از اختلافات بين مسلمانان شكايت داشتند. يكي از اين شخصيتها معاون دانشگاه امام صادق آقاي مهدي باقري كني بود كه تأكيد داشت؛ ما نبايد دچار اختلافات تاريخي شويم. سيد جواد شهرستاني نيز در اكثر صحبتهاي خود از اختلافات و فتنه هايي كه امپرياليستها بين مسلمانان انداخته سخن مي گفت. آيت ا... ميرزا جواد تبريزي نيز در اين خصوص مي گفت : ” اختلافات نه با جنگ و جدال بلكه بايد براساس گفتگو حل و فصل شود. كسي كه خدا را مي شناسد براساس قوميت برخورد نمي كند. نبايد بين شافعي- شيعي تعصب قائل شد. آنچه كه مهم است گرايش به مذهب خاص نيست بلكه جلوگيري از اختلافات بين مذاهب است. اختلافات بايد در صفحات تاريخ بمانند. در دام اختلافات گذشته گرفتار نشويم.“

آيت ا... محمد باقر حكيم مي گويد : كنفرانس گفتگوي بين مذاهب اسلامي را طرح ريزي كرديم، دانشگاه مذاهب اسلامي را تأسيس كرديم، يك مركز تحقيقاتي ايجاد نموديم. مذاهب عاري از خرافه را به كسانيكه بدنبال هويت مذهبي هستند ارائه خواهيم كرد و اين موضوع را حل خواهيم نمود.

از همه كسانيكه ما با آنها ديدار كرديم جملاتي شبيه اين شنيديم : ” به اختلاف نيافتيم، اختلافات براي حيات اخروي ما ضرر دارد، اين اختلافات خواسته دشمنان مشترك ماست، ما مي توانيم با روابط نزديك، اختلافات را حل و فصل نماييم. بايد بيش از اينها باهم ديدار كنيم.“ در اين خصوص بايد از پيشداوريها پرهيز و ارزيابيهاي درست و واقعي ارائه شود. به نظر من ارزيابيهاي درست در اين زمينه به عهده يك مركز تحقيقاتي است. لذا اين سؤالات پيش مي آيد :

آيا تسجيل و تثبيت شيعه جعفري كه عثماني به شدت از آن ابا داشت موجب تأييد ايران امروزي از سوي جمهوري تركيه مي شود ؟ آيا مي توان گفت كه شيعه جعفري واقعيت دنياي امروز است ؟ اگر تركيه مذهب جعفري ايران را تأييد كند و جعفريها، علويان آناطولي را حيات خلوت خود ببيند، جعفري ايراني راحت تر مي تواند به تركيه نفوذ كند؟ يكي ديگر از ابعاد روابط مزبور، جمع آوري خمس و انعكاس آن به افكار عمومي و مجلس ملي تركيه است كه حتي اگر خيال هم باشد، وخامت آن با سيل هم پاك نمي شود. اگرچه در ميان علويان و بكتاشيهاي آناطولي مسئله جمع آوري خمس وجود ندارد. اين امر فقط در ميان جعفريهاي وادي اَرس وجود دارد. در ميان علويها فقط ”حق دده“ وجود دارد.

جعفريهاي ايران در هر كجاي دنيا كه اسناد و مداركي درخصوص اين مذهب وجود داشته باشد، از آن ميكروفيلم تهيه مي كنند. در اين زمينه ها از هيچ كوششي دريغ نمي كنند. همه برنامه ريزيها و طرحها بر امپرياليسم فارس دلالت دارند. اين فعاليتها كه محدوده آن شامل تركيه نيز مي شود (علي رغم ميل تركيه) مستلزم اتخاذ راه حلي استراتژيك بوده و بايد بر فعاليتها شتاب بخشيد.

بعد از جنگ افغانستان و جنگ خليج [فارس.م] توده هاي وسيع مردمي از افغانستان و عراق به ايران پناه آوردند. بخشي از اينها از مليتهاي متفاوتي هستند. در اين ميان پناهندگان ترك افغاني را شيعيان تشكيل مي دهند. عده اي از تركهاي هزاره جات افغانستان و تركمنهاي عراق كه علوي و يا ككالي هستند نيز وجود دارند. ايران با موفقيت، اين گروهها را در درون نظام خود انسجام داده است. عده اي از جعفريهاي تركيه نيز كه موقتاً به ايران سفر مي كنند، مي گويند : ” علويان آناطولي درخوابند، دده هاي علوي در گذشته از شيعيان واقعي بوده اند، ليكن حقوق مذهبي آنان از سوي سني ها غصب شده و آنها را مجبور به گرايش به اهل تسنن كرده اند، آنان بايد دوباره جذب شيعه شوند.“

”مهدي نجفي“ رئيس نمايندگي مركز گفتگوي بين مذاهب اسلامي در قم، مي گويد: تلاش براي وحدت بين مذاهب به معناي يكي شدن مذاهب نيست بلكه اساس وحدت بايد برپايه احترام شيعه به سني و سني به شيعه باشد و يكي بر ديگري ارجحيت نداشته باشد.او تصريح مي كند، ” براي تحقق وحدت بايد منابع اسلامي را تشكيل دهند و نبايد مذاهب را با صفات غير واقعي در معرض اتهام قرار داد.“

اين مركز، با احتساب شيعه جعفري هشت مذهب را بعنوان مخاطب قبول مي كند. چهار مذهب اهل تسنن، يزيديه، بابائيه و زيديه نيز ديگر مذاهب هستند. بكتاشيگري و علويگري و مذاهبي مانند آن مي توانند در اين مركز وارد شوند و يا مذاهب موجود را بدون كم و كاست قبول نمايند.

نتيجه :

روشنفكران مذهبي ايران يك دروازة فرهنگي را به روي تركيه گشوده اند. ما اولين كساني بوديم كه از اين در وارد شديم. ايران عقيده دارد گشوده بودن اين دروازه به نفع هر دو طرف مي باشد. درخصوص گشايش اين دروازه بايد از پيشداوريها پرهيز شود. سعي كرديم ديده و شنيده هاي خود را به همراه تحليل ها ارائه كنيم. تحقيقات بيشتر بايد فراتر از كوششهاي شخصي و برعهده مراكز تحقيقاتي باشد.

همانطوريكه مي دانيم حكومت ايران يك حكومت ديني است درصورتي كه حكومت تركيه لائيك است. آيا تفاوت در نوع سيستم حكومتي مانع همكاري است ؟ اگر مانع باشد در چه بخشهايي و تا چه ميزان؟ بعلاوه اينكه ساختارهاي نژادي و مذهبي هر دو كشور و موضعگيري هاي بين المللي آنها فرق مي كند. اما آنچه كه معلوم است اينكه، ايران مي داند كه در پي چيست. با اين هدف خود را سازماندهي كرده و سازمانهاي خود را با كادرهاي مجهز كارشناسي تجهيز نموده است. تركيه بايد مؤسسات ايراني، ماهيت امامت ، نحوه عملكرد مؤسسات مذهبي ايران را بيش از هر زمان ديگر با حساسيت بيشتري بررسي نمايد.
--------------------------------------------------------------------------------
* رئيس ميز تحقيقات قفقاز در مركز مطالعات استراتژيك اورآسيا

پشت پرده پيوستگي علويان با مذهب جعفري



پشت پرده پيوستگي علويان با مذهب جعفري, ارتباط يا عدم ارتباط علويگري با جعفريه

نويسنده: آنيل چ٬ نويسنده: الياس اوزوم* (İlyas Üzüm)٬ مندرج در نشريه “İslâmiyât”٬ (ش 3 ج 6 ـ ژوئيه ـ سپتامبر 2003)

كليد واژه ها: علويگري بكتاشيگري مذهب جعفري حاجي بكتاشي ولي مذهب

بحث و بررسي ارتباط علويگري با مذهب جعفري، از مباحثي است كه هرازگاهي بر زبانها مىافتد. اين مباحثات و ارزيابيها در سطح گسترده اي از انطباق كامل علويگري با مذهب جعفري گرفته تا نبود ارتباط ميان اين دو ادامه دارد. هم منابع كلاسيك كه سرنخهايي از موضوع مىدهند و هم پاره اي از تحقيقات اخير، با عرضه برداشتهاي متفاوت، آشوب و تشويش مىآفرينند و نگرشهاي متناقض پيش مىاندازند.

مسأله با چگونگي ماهيت علويگري و اينكه علويگري حامل هويت يك مذهب است يا نه، ارتباط نزديك دارد. اگر گفته شود كه علويگري حامل هويت يك مذهب است، بايد ديد كه اين مذهب چه ويژگي دارد و در بطن كداميك از مذاهب اعتقادي يا عملي معلوم جاي گرفته يا با آن مرتبط است. اين مقال بيش از پاسخ گويي به اين پرسشها كه خود مىتواند موضوع تحقيق ديگري باشد، با توجه به ادعاي «پيوستگي علويان با مذهب جعفري» كه گاه به گاه از سوي بعضي از گروهها عنوان مىشود، رابطه علويگري ـ مذهب جعفري را بررسي خواهد كرد.

دنياي اجتماعي ـ فرهنگي كه در دوره ها و جغرافياهاي مختلف به اشكال مختلف ناميده مىشد و امروز به صورت علويگري و بكتاشيگري يا به طور خلاصه علويگري تعريف مىشود، ساختاري آميخته از قبايل صحرانشين و نيمه صحرانشين داشت كه در بدايت امر اسلام را پذيرفتند، اعتقادات، برداشتها و عادتهاي پيشين خود را با دين جديد تركيب دادند و به تدريج تأثيرات تشيع و حروفيگري و نشانه هاي فرهنگ كهن خود در آناتولي را بر آن علاوه كردند. اين ساختار به اعتبار ويژگي حاكم و غالبش، ماهيت تصوفي داشت و در بطن قالبهاي يسويه، حيدريه، قلندريه و وفائيه كه در دوره هاي اول هركدام ويژگي خاص خود را داشتند، شكل گرفت و گسترده شد؛ و بعداً موجوديتش را در دو شاخه قزلباشي و بكتاشيگري ادامه داد. هيچكدام از اين دو شاخه، ويژگي تصوفي خود را از دست ندادند: اولي ترجيح داد كه در مناطق روستائي بماند و ضمن اينكه از دنياي خارج بريد، عضويت در طريقت را موروثي تلقي كرد و دومي فعاليتش را بيشتر در شهرها ادامه داد و گفت كسي كه به اقرار دست بزند، مىتواند به جرگه طريقت وارد شود.

هر دو شاخه اين ساختار كه از قرن شانزدهم به بعد به شكل كنوني دست يافته اند، در ادوار پيش از قرن شانزدهم و بعد ازآن، با ابعاد اساسي خود چون سلسله مراتب ديني (مرشد يا پير، رهبر، طالب يا جان و غيره)، واژگان (مرشدي، مريدي، محبي، انسان كامل، ولايت، شريعت ـ طريقت ـ معرفت ـ حقيقت ـ آداب ـ اركان و غيره)، آئين هاي اساسي (اركان پذيرفته شدن به درجه مصاحبي، آئين اقرار، آئين تربيت، آئين محاكمه و غيره)، نوع خدمات در مراسم و آئين ها (مرشدي يا پيري، رهبري، ذاكري و غيره) ويژگي تصوفي عرضه مىكنند.

مقوله «مذهب» از زيرشاخه هاي هويتي اسلام و در مفهوم آن عده از مكاتب تفكري است كه باتوجه به منابع اساسي اسلام در موضوعات اعتقادي، عملي يا سياسي وارد ميدان شده است. اين مكاتب در موضوعات اعتقادي و فقهي جدا از نهادهاي تصوفي هستند. سعي در تعيين و تثبيت بعد «مذهبي» علويگري، درحقيقت بررسي مكتب اعتقادي يا فقهي يك نهاد تصوفي است؛ كه صحبت اين گونه بررسي ها درست مثل بررسي بعد مذهبي قادريه يا خلوتيه، خود مطلبي ديگر است. ولي قبول بايد كرد كه علويگري به سبب ويژگي «التقاطي» خود كه بدان اشاره كرديم، اختلافات و تنافراتي با اسلام رايج يا به عبارت ديگر اسلام كتابي دارد، و بدين جهت عرضه برداشتهايي در بررسي ويژگي مذهبي علويگري نمىتواند، نادرست باشد. مع الوصف اين مورد خارج از موضوع اين مقال است.

اين مقاله ضمن توجه به ادعاي «انتساب علويان به مذهب جعفري» (بدون التفات به اين ارتباط يا صحت و سقم آن) كه گاهي به صورت موكد، زماني به شكل منعطف، بعضاً به صورت مثبت و گاهي به صورت منفي بر زبان مىآيد، مسأله را در چهارچوب منابع اساسي مورد بررسي قرار خواهد داد.

هرچند ابعاد مختلف موضوع در بعضي از بررسيها مورد اشاره قرار گرفته، پژوهشي مستقل در اين زمينه انجام نيافته است. بسيم آتالاي (Besim Atalay) در اثر خود كه چاپ اولش در سال 1922 منتشر شد، آورده است كه «بكتاشيان همانگونه كه فقه جعفري را پذيرفته بودند، مذهب اماميه را نيز قبول كرده بودند» و توضيحات و نمونه هايي براي اثبات نظر خود داده است.(1) هرچند پژوهشگراني چون محمد فؤاد كوپريلي (M. F. Kِprülü) ، عبدالباقي گولپينارلي، سعدالدين نزهت ارگون (S. Nüzhet Ergun) و محمد اراوز (M. Erِz) نيز اطلاعاتي درمورد تماس بكتاشيان با شيعه در طول تاريخ داده اند، به پيوستگي آنان به مذهب جعفري در مفهوم فقهي اشاره نكرده اند. همين وضع در مورد پژوهشگران معاصر نيز ديده مىشود. ولي در كتاب حاجي بكتاش ولي و بكتاشيگري كه نخستين چاپش در سال 1990 از سوي وزارت فرهنگ منتشر شد، مسأله به صورت گسترده تحت سرعنوان «آيا بكتاشيان حروفي، جعفري يا شيعه هستند؟» مورد اشاره قرار گرفته است. اين اثر بيش از آن كه ويژگي روشنگري داشته باشد، به شكل عامه پسند نوشته شده و در آن آمده است كه بكتاشيان ارتباطي با مذهب جعفري نداشتند و برعكس به طوري كه از مراسم ديني آنان استنباط مىشود و در مقالات و شرح بسمله حاجي بكتاش ولي نيز آمده، در خط ماتريدي (تسنن) ـ حنفي بوده اند.(2) در مقاله كوتاه بكتاشگيري و مذهب حنفي از سليمان خيري بولاي (S. Hayrı Bolay) نيز اشاره شده است كه بكتاشيان با حنفيان ارتباط نزديك داشتند و بدين سبب در مراسم ديني از آنان متأثر شده اند؛ افزون بر آن در آثاري چون مقالات حاجي بكتاش ولي نيز مواردي ديده مىشود كه با ذهنيت حنفي تشابه دارد.(3)

هرچند بدري نويان (Bedri Noyan) دده باباي بكتاشي نيز در اثري كه بعداً اشاره خواهيم كرد، آورده است كه علويان و بكتاشيان پيرو مذهب جعفري بوده اند، براي اثبات نظر خود به هيچ منبع فقهي جعفري مراجعه نكرده است. لطفي كاله لي (L. Kaleli) از روشنفكران علوي نيز همانند بسياري از نويسندگان اين جامعه، پس از آن كه در اثر خود به مقايسه سطحي ارتباط علويگري با تشيع دست مىزند، اشاره مىكند كه مىگويند علويان پيرو مذهب جعفري هستند، ولي علويگري كه يك طريقت تصوفي است، در حقيقت ارتباطي با مذهب جعفري ندارد.(4)

هرچند تحقيقاتي كه در اين زمينه صورت گرفته بسيار محدود است، تعيين ارتباط يا عدم ارتباط علويگري با مذهب جعفري از اهميت لازم برخوردار مىباشد. زيرا اين مسأله از سويي سبب مىشود كه برداشت هاي مربوط به ماهيت علويگري تقويت بشود و از ديگرسو امكان انجام ارزيابي مقوله ديگري كه در كنار علويگري گذارده مىشود، فراهم مىآيد.

به طوري كه مىدانيم مذهب جعفري (جعفريه) بيشتر در مفهوم مذهب فقهي اثناعشريه كه بدنه تشيع را تشكيل مىدهد، به كار مىرود. شيعه با گرد آوردن همه گروههايي كه معتقد بودند پس از وفات حضرت پيامبر، خلافت حق حضرت علي و فرزندان اوست، در ادوار اوليه به شاخه هاي اصلي نظير كيسانيه، زيديه، اماميه، اسماعيليه و غلاه تقسيم شد. اماميه كه به وجوب تعيين امام (خليفه و سلطان) از سوي خدا اعتقاد داشتند، مىگفتند كه حكم ديني درخصوص تعيين جانشين حضرت پيامبر وجود دارد و به مقولاتي چون معصوميت امام معتقد بودند؛ آنها همانند ساير شاخه هاي اصلي به گروههاي درجه دوم تقسيم شدند و از ميان آنها اثني عشريه كه تعداد امامان را به 12 محدود مىكرد، به تدريج به صورت نماينده اصلي تشيع درآمد. تشيع كه در آغاز حركتي كاملاً سياسي بود، در طول زمان هم متوجه موضوعات اعتقادي شد و به صورت «مذهب اعتقادي» درآمد و هم با طرح برداشتهاي مربوط به بعد عملي / فقهي دين، ادبيات گسترده اي در هر دو زمينه فراهم كرد.(5)

ساختاري كه نامش گذشت، به اعتبار بعد تاريخي و سياسي، به عنوان شيعه و به اعتبار بعد كلامي علاوه بر شيعه، به شكل اماميه، اثني عشريه خوانده مىشود. بعد فقهي نيز عنوان جعفريه بدان داده است. همه شاخه هاي تشيع كه در مسأله امامت از زيديه جدا شده اند، در امامت امام جعفر صادق (فـ . 765/148) هم رأي هستند و علم و تقواي او از سوي همه تصديق مىشود؛ به سبب اهميت امام جعفر صادق است كه گاهي عبارت جعفريه مترادف با تشيع به كار برده مىشود. كمااينكه ادهم روحي فيغلالي (Ethem Ruhi Fığlalı) در دو جلد كتاب خود شيعه اماميه (استانبول: 1984)، به عنوان «مذهب جعفريه» نيز جاي داده و عبدالباقي گولپينارلي در ترجمه كتاب منهم شيعه تاليف محمدبن مهدي الحسيني عنوان «جعفريه چه كساني هستند؟» (استانبول: 1969) را به كار برده و اصل الشيعه آل كاشف الغطاء را نيز با عنوان «مذهب جعفريه و اصول آن» (استانبول: 1979) به تركي ترجمه كرده است.

در اين مقاله تعبير «جعفريه» به جاي شيعه اثني عشريه در مفهوم وسيع و فقه شيعه اثني عشريه در مفهومي تنگ تر به كار رفته است. مقدمتاً بايد گفت كه رابطه ميان جعفريه و علويگري آن قدر ضعيف و مبهم است كه براي تعيين و تثبيت اين ارتباط يا عدم ارتباط، احتياجي به مراجعه به منابع كلامي يا فقهي نيست و توجه به منابع اعتقادي اسلام و قالبهاي عبادي جعفريه براي اين كار كفايت خواهد كرد.

اگر برداشتهاي سياسي جعفريه كه موجوديتش را مديون آنهاست به كناري گذاشته شود، در مسايل مربوط به اصول اساسي اعتقادي و شكل عبادتهاي اسلامي (به استثناي جزئياتي كه تابع اجتهادهاي متفاوت هستند) ساختاري دارد كه به موازات اسلام رايج (تسنن) حركت مىكند. اين ساختار اصول ايمان را بر پنج اصل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد گذارده و نگرشهاي فقهي را بر ده مورد نماز، روزه، زكوة، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، تولا و تبرا استوار كرده است؛ مضافاً معاملات را از نكاح گرفته تا خريد و فروش در داخل فقه آورده است.

يادآوري اصول اعتقادي اسلامي و قالبهاي عبادي جعفريه و ويژگيهاي احكام مربوط بدانها ما را در انجام مقايسه اي آسان كمك خواهد كرد. جعفريه در مورد امامت به امامت دوازده امام اعتقاد دارد، با سه خليفه اول فاصله مىگيرد، به زنده بودن امام دوازدهم و برگشت او به روي زمين جهت برپائي حكومت اسلامي و گسترش عدالت و همچنين به معصوميت اهل بيت معتقد است؛ در فروع دين مثلاً به جاي شستن پا، كشيدن مسح را ترجيح مىدهد و عبارت «اشهد ان علي ولي الله» را بر اذان مىافزايد، پنج وقت نماز را در سه نوبت برگزار مىكند و از خاك كربلا به صورت «مهر» در سجده استفاده مىكند؛ در عباداتي كه ارتباطي با ماديات دارند، به وجوب خمس علاوه بر زكوة اشاره مىكند، در چهارچوب تولا و تبرا دوستدار محبان اهل بيت است و از دشمنانشان دوري مىكند؛ و در مسأله عقد، متعه را قبول مىكند.

در تعيين رابطه علويگري با مذهب جعفري، پس از اشاره به ويژگيهاي تعيين كننده آن و پيش از توجه به موضوع اصلي، به اجمال (هرچند موضوع اين مقاله نيست) از دوره هايي سخن خواهيم گفت كه اين دو ساختار در روند تاريخ با يكديگر تماس داشته اند. محافل علوي و اهل تشيع كه در طول تاريخ با اسامي و عناوين مختلفي ناميده مىشدند، در سه دوره با يكديگر روبه رو گشتند. در دوره اول بخشهايي چون يسويه و قلندريه كه نخستين هسته هاي علويگري را تشكيل مىدادند با گروههاي شيعي ارتباط سطحي برقرار كردند. كمااينكه محمد فؤاد كوپريلي به هنگام صحبت از احمد يسوي مىگويد كه وي درويشي بود كه از فلسفه آزاد وسيع تصوفي بهره ها داشت و از سويي تحت تأثير ملامتيه خراسان و از ديگرسو تحت تأثير حركتهاي شيعي تركستان شرقي و حوضه سيحون قرار داشت.(6)

احمد ياشار اوجاق نيز در كتاب قلندريه خود به هنگام بحث از مقوله «آموزه»، زير سرعنوان «تأثيرات شيعي» به شخصيتهايي چون كايغوسوز ابدال و حيرتي اشاره مىكند و مىگويد كه در اين زمره اعتقاد به حلول و تناسخ آشكارا ديده مىشد و علاوه بر آن پاره اي از مايه ها و عناصر شيعي نيز به كار گرفته مىشد.(7) دوره دوم دوره صفويان است كه اهميت مركزي داشت. از قرنهاي 13 و 14 ميلادي به بعد حركت صفوي كه به تدريج هم سياسي و هم شيعي شده بود، گروههايي را كه در آناتولي از ذهنيت اسلامي التقاطي برخوردار بودند به حركت درآورد و آنها را به «قزلباشي» تبديل كرد. احمد ياشار اوجاق در صحبت از اين دوره، بجا از عبارت «شاه اسماعيل صفوي و تزريق تشيع به علويگري» استفاده كرده است.(8) آخرين دوره، دوره بعد از انقلاب اسلامي ايران (1979) است. در اين دوره علماي جعفري كه در ايران آموزش ديده بودند و محافلي كه به ديده محبت بدانان مىنگريستند، ضمن نزديكي با محافل علوي، ادعا كردند كه علويگري در حقيقت تشيع اثني عشريه است و براي تأييد ادعاي خود به تدوين آثاري مبادرت ورزيدند؛ متعاقباً مساجدي در بعضي از مناطق احداث كردند و ضمن شركت در فعاليتهاي بعضي از انجمنها و بنيادها، به تبليغات شيعه گري دست زدند.(9)

در اين مقاله از ميان مناقب نامه ها و سروده ها (كه اميدوار هستيم بتوانند اطلاعات درست از ساختار علوي بدهند) مناقب نامه هاي شخصيتهايي چون الوان چلبي، حاجي بكتاش ولي، ابدال موسي، و كايغوسوز ابدال و سروده هاي شاه اسماعيل ختائي و پيرسلطان ابدال، همچنين فرمايشات و اركان نامه ها مورد بررسي قرار خواهد گرفت. افزون بر آن براي اينكه مسأله از ديدگاه امروزي نيز مطالعه شود، به نمونه آثاري از دده ها و روشنفكران علوي نيز مراجعه خواهيم كرد. در اين بررسي «حسنيه»(10) كه اشتباهاً تصور مىشود يكي از منابع علويگري است و درحقيقت يك كتاب شيعي است و «مقالات» كه انتسابش به حاجي بكتاش ولي مورد شك و ترديد است، مورد ملاحظه قرار نخواهد گرفت.

الف) مناقب نامه ها و ولايت نامه ها

1) مناقب القدسيه في مناصب الانسيه

اين اثر نه تنها بدين دليل كه يكي از نخستين مناقب نامه هاست، بلكه به سبب اينكه از سوي الوان چلبي (فـ . بعد از 1359م) نوه بابا الياس خراساني (فـ . 1240 م) نوشته شده، موقعيتي خاص دارد(11) و در مورد تلقي و برداشتهاي درويشاني كه از آسياي ميانه كوچيده و به آناتولي آمده بودند، اطلاعات مهم در اختيار خواننده قرار مىدهد. در اين اثر كه در جابجايش ارجاعاتي به قرآن داده شده و حاوي اطلاعات تاريخي از آناتولي در جريان قرنهاي 13 و 14 مىباشد، تقريباً هيچ اشاره اي به وابستگي علويان به تشيع يا جعفريه ديده نمىشود.

در اين اثر واژه مذهب در مفهوم لغوي در دو جا قيد شده(12) و از تعابيري چون تشيع، جعفريه و جعفر صادق ذكري به ميان نيامده است. آغاز اثر ناقص است و در قسمت موجود پس از تمحيد ذات احديت و صلوات پيامبر، مستقيماً به ذكر احوال دده قارقين پرداخته شده، درنتيجه مطلبي درخصوص اهل بيت و حضرت علي موجود نيست.

از سوي ديگر به هنگام صحبت از بعضي عبادات اسلامي، طبقه بندي نه براساس مذهب جعفري، كه براساس ذهنيت اسلام رايج (تسنن) صورت گرفته است. دو بيت زير نمونه بارز اين مدعاست:

«… فرض و سنت بداند و نماز بگزارد / روزه و حج و جهاد را واجب بشمارد

امر و نهي كند و حق را بشناسد / به امر اطاعت كند و از نهي باز بماند.»(13)

اين جا در اشاره به عبادتهايي كه با ماديات ارتباط دارند، برخلاف جعفريه، خمس همراه با زكوة قيد نشده و قالبي كه جعفريه دارد، مورد توجه قرار نگرفته است.

در اين اثر همچنين اشاراتي درخصوص «چهار خليفه» نيز وجود دارد. تسنن، خلافت را پس از وفات رسول اكرم به شكل ابوبكر، عمر، عثمان و علي، كه در تاريخ تحقق يافت، معتبر مىشمارد. درصورتي كه در مذهب جعفري خلافت سه خليفه اول غيرمشروع تلقي مىشود و شيعيان سه خليفه اول را محترم نمىشمارند. در اثر به هنگام توضيح اينكه امتحانات سخت ابتدا براي پيامبران و سپس درجه به درجه براي ديگران آمده، اشاره شده است كه «هركدام از خلفا چه ها ديدند / و حكم الهي چه مقدرشان كرد» و سپس عبارت «چهارخليفه» به شكل: «اول آن چهار خليفه همدم / كه قدم در پيشگاه حضرتش گذاشت»(14) جاي گرفته است. در دو جا نيز اسامي چهار خليفه ذكر شده است: «در علم و صدق و حيا و عدل / چون عثمان، و عمر و ابوبكر و علي بود»(15).

ملاحظه مىشود كه در اين اثر به فضايل خلفا نيز اشاره شده است. در بخشي ديگر از كتاب، صدق ابوبكر، عدالت عمر، حياي عثمان و علم علي به شكلي بارز بر زبان آمده است.(16)

در اين كتاب بيتي درخصوص حضرت حسين نيز وجود دارد: «حسين و گزيدگان دهر / كاسه كاسه زهر جفا نوشيدند.»(17)

اگر بيت مربوط به امام حسين، كه نزد اهل تسنن مورد احترام است و شهادتش اندوه و افسوس فراهم كرده، به عنوان نشانه و علامت خاص تلقي نشود، مىتوان گفت كه در اين اثر هيچ نشانه اي از مذهب جعفري وجود ندارد.

2) مناقب حاجي بكتاش ولي

مناقب نامه حاجي بكتاش ولي شايع ترين و مشهورترين مناقب نامه هاست و اشاراتي كه در موضوع مورد بحث ما مىدهد، بي اندازه مهم است. در اين اثر(18) كه بازتابي از مناقب حضرت پير است و محتملاً در نيمه دوم قرن پانزدهم به رشته تحرير كشيده شده، اطلاعات بسنده درخصوص «تلقي هاي ديني خداوندگار» (حاجي بكتاش ولي) و محيط او جاي گرفته است.

ولايت نامه پس از تمحيد و ثناي پروردگار به «صلوات و سلام بر پيامبر و آل و اصحاب او»(19) برمىخيزد كه بيشتر با قالب «حمد و صلوات» موجود در آثار علماي تسنن تطابق دارد و در آن اشاره اي به اهل بيت، كه در آثار جعفريه ديده مىشود، به چشم نمىخورد. در بخش اول كتاب كه به نسل حاجي بكتاش ولي اختصاص يافته، آمده است كه جد حاجي بكتاش ولي، برادر كوچك علي الرضا (فـ . 818 / 203) امام هشتم بوده است؛ سپس به ذكر نام بقيه امامان از آخر به اول تا حضرت علي پرداخته شده و بدين وسيله بر سيادت حاجي بكتاش ولي تاكيد شده است.(20)

در ادامه اين بخش آمده است كه جد حاجي بكتاش ولي (موسي الثاني) براي اينكه صاحب فرزند بشود، علي الرضا را به خانه خود دعوت مىكند و همسر موسي (زينب خاتون)، شربت براي امام رضا آماده كرده، در قدحي مىگذارد و مىفرستد؛ امام وقتي چشمش به شربت مىافتد، اشك بر چشمهايش مىنشيند و مىگويد: «جدم حسين در كربلا تشنه لب شهيد شد و روا نيست كه من از اين شربت بخورم» و شربت را پس مىفرستد.(21) اين قسمت اشاره به سمبل و نمادي مهم در تشيع / جعفريه است.

در پايان اين بخش آمده است كه حاجي بكتاش ولي پس از تولد مدتي نمىتوانست پستان مادر در دهان بگيرد؛ وقتي به سن شش سالگي مىرسد، انگشت شهادت بلند مىكند و عبارت «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و اشهد ان علي ولي الله» را كه اولين سخن او بوده است، بر زبان مىآورد(22) و بدين طريق به ولايت حضرت علي اشاره مىكند. جاي گرفتن عبارت «اشهد ان علي ولي الله» (كه در مذهب جعفري به اذان و اقامه افزوده شده) در كلمه شهادت، از ديدگاه جعفري، ويژگي جالب توجهي است.

در اين اثر علاوه بر آن كه گذشت، تنها موردي كه جعفريه را تداعي مىكند، سخن از حضرت علي است كه به وسايل مختلف بر زبان آمده است. در جائي از حضرت علي به عنوان «شير خدا، امير مؤمنان، مرتضي علي» ياد شده است.(23) در بخش بعدي از «سرّ علي» كه ارتباطي با مذهب جعفري ندارد، سخن رفته است. روزي حاجي بكتاش ولي به پيران خراسان مىگويد كه «سرّ علي» است و زماني كه از وي مىخواهند ادعايش را ثابت كند، مشتش را باز مىكند و خال سبزي را كه در كف دستش قرار داشت، نشان مىدهد؛ همين خال در كف دست حضرت علي نيز موجود بوده است. پيران خراسان با ديدن خال، عظمت حاجي بكتاش ولي و كرامتش را قبول مىكنند.(24) همچنين در اين اثر از حضرت علي به شكل دلاور و جنگاور ياد شده كه آيه «هل اتي‎» درحق او نازل و «لافتي» در شانش گفته شده است. در دعاي احمد يسوي نيز از شفاعت اهل بيت سخن به ميان آمده است.(25)

در اين اثر موردي كه از نظر موضوع مورد بحث ما اهميت دارد، مسأله «الف تاج» است. گفته مىشود كه اين تاج، همراه با خرقه، چراغ، سفره و علم و سجاده از خدا به حضرت محمد(ص) رسيده و او نيز به علي مرتضي داده است؛ علي به پسرش حسن، حسن به برادرش حسين، حسين به فرزندش زين العابدين، زين العابدين به پسرش محمد الباقر، محمدالباقر به پسرش جعفر الصادق، جعفر الصادق به پسرش موسي الكاظم، موسي الكاظم به پسرش علي الرضا، علي الرضا نيز به پير تركستان، احمد يسوي داده و از طرف احمد يسوي، از طريق كرامت به حاجي بكتاش ولي منتقل شده است.(26)

آخرين مطلب، مربوط به گزارش سفر حج خداوندگار (حاجي بكتاش ولي) است كه به نجف مىرود و مدتي در آن جا مىماند و افزون بر آن سه سال در مجاورت سجاده امام محمد الباقر بسر مىبرد.(27)

در اين كتاب كه اثري از فقه جعفري در آن ديده نمىشود و تنها به ذكر نام هشت امام از دوازده امام پرداخته شده، همين موارد هستند كه مذهب جعفري را تداعي مىكنند. مقوله «سرّ علي» و «الف تاج» نيز جز مقولات تصوفي ارزيابي مىشود.

3) ساير مناقب نامه ها

در ولايت نامه متعلق به حاجيم سلطان ] كولي آچيق [ (فـ . قرن 13) از خلفاي حاجي بكتاش ولي كه در منطقه كوتاهيه و اوشاق وظيفه مشيخت بر عهده داشت، كوچكترين اشاره به انتساب وي به مذهب جعفري وجود ندارد و تعابير شيعه و جعفري نيز در آن ديده نمىشود. در اين اثر دو مورد درخصوص تشيع به چشم مىخورد: اولاً وقتي از اين شيخ خواسته مىشود كه مشيخت خود را اثبات كند، توقيعي سبز از آسمان فرود مىآيد كه در آن پس از ذكر بسمله، نام حضرت پيامبر و دوازده امام به ترتيب از حضرت علي تا امام محمدالمهدي جهت فرستادن صلوات قيد شده بود و در آخر عبارت «لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار» قرار داشت. ثانياً در اين اثر آمده است كه پس از فرستادن صلوات، صداي «الله اكبر» حاجيم سلطان بلند مىشود و مردم آن ديار «تبرا» مىكنند. كتاب پس از درج ترجمه آيه 16 «سوره فتح» مىنويسد كه مساله تبرا از اين راه به مشايخ انتقال يافته است(29) و بدين طريق به تبرايي كه در تشيع وجود دارد، تلميحاً اشاره اي كوچك مىكند.

در ولايت نامه ابدال موسي كه در نخستين جنگهاي عثماني شركت داشت و پس از فتح بورسا در كنار اورحان غازي جاي گرفت و سپس روي به ناحيه آنتاليا گذاشت و زاويه اي در تكه كوي (Tekkekِy) واقع در حوالي المالي (Elmalı) امروزي بر پا كرد، نيز به مواردي چون تشيع، اهل بيت، جعفر الصادق و دوازده امام اشاره نشده است. در اين اثر كه كوچكترين و كم حجم ترين ولايت نامه هاست، مطالبي در اساس و جوهر هويت ابدال موسي داده شده است:

«علي و آدم بهانه است / ابدال موسي شده، به جهان آمدم / عارف مىداند كه ما از چه سري آمده ايم.»(30)

لازم به يادآوريست كه ليست آثار موجود در كتابخانه درگاه ابدال موسي، كه يكي از مهمترين درگاههاي بكتاشي در آناتولي است، فراهم آمده و منتشر شده است. جالب توجه است كه در ميان 124 عنوان كتاب موجود در اين درگاه(31)، اثري در باب اعتقادات و فقه جعفري وجود ندارد و فقه اساسي قدوري (فـ . 1037) عالم مشهور حنفي و «فتوا»ي شيخ الاسلام عالي افندي (فـ . 1692) جزو اين كتابهاست.

آخرين مناقب نامه اي كه مورد بررسي قرار مىدهيم مناقب نامه كايغوسوز ابدال (فـ . 1444) است كه به عنوان خليفه ابدال موسي به مصر رفته بود و آثار مهمي در خصوص ادبيات علوي ـ بكتاشي فراهم آورده است. اين مناقب نامه كه به سبب احتواي عناصر ديني از توانمندترين مناقب نامه هاست، از نظر تشيع / جعفريه ويژگي جداگانه اي نسبت به ساير مناقب نامه ها دارد. در اين مناقب نامه كه راه را «راه طريقت» مىداند و برداشتهايي دارد كه نظريه «وحدت وجود» را تداعي مىكند و گاه به گاه به اقتباس از آيات قرآني برمىخيزد، تنها موردي كه با تشيع ارتباط دارد، ذكر نام دوازده امام و مدفن آنان، به هنگام صحبت از «اماكن زيارتي» و اشاره موكد به شهادت امام حسين در كربلاست.(32)

در اين اثر دو مورد ديگر نيز وجود دارد كه برداشت و ذهنيت رايج اسلامي (تسنن) را تداعي مىكند. اولاً به هنگام صحبت از حضرت علي برخلاف معمول به جاي عبارت «عليه السلام» از عبارت «كرم الله وجهه» كه متناسب با سنت اهل تسنن است استفاده شده است.(33) ثانياً در «صلات نامه» كه در آخر اثر جاي دارد و خيلي مشهور است، اطلاعات مربوط به ركعت هاي نماز، نه براساس مذهب جعفري، كه براساس مذهب تسنن داده شده است. به عنوان مثال در ششمين بند شعر چنين مىخوانيم: «شبانه روز چهل ركعت / هفده فرض و بيست سنت / وتر واجب سه ركعت است / نماز ديگري مىپرسي؟» اين عبارتها همگي در چهارچوب مذهب تسنن است كه مىگويد تعداد ركعت هاي نماز همراه با نمازهاي غيرواجب، چهل است.(34) در صورتي كه جعفريه علاوه بر نمازهاي واجب، به سي و چهار ركعت نماز اعتقاد دارد كه با اين حساب تعداد ركعت ها كلاً به پنجاه و يك مىرسد.(35)

اشعار (گويش ها و سروده ها)

اشعار يا به عبارت ديگر گويش ها و سروده ها كه يكي از مهمترين منابع علويگري را تشكيل مىدهند، به سبب اينكه تلقي و برداشت شاعران و محيط هاي وابسته را در طول تاريخ از قرنهاي 11 و 12 تاكنون منعكس مىكنند، بايد مورد توجه دقيق قرار گيرند. اين اشعار كه به استثناي تعدادي معدود، مورد تجزيه و تحليل محتوايي قرار نگرفته اند. آثار مهمي هستند كه تفكر و اعتقاد علويان را نشان مىدهند. منتخبات اشعار علوي ـ بكتاشي كه به صورت كاملاً غيرحرفه اي از سوي اسماعيل اوزمن (İ. Özmen) تهيه شده و تا امروز اثري بدين حجم تدوين نگشته، به بيش از 400 شاعر (كه بعضي از آنان مورد بحث مىتوانند باشد) جاي داده است؛ شكي نيست كه در ميان اين شاعران، تعداد آنهايي كه اشعارشان از نسلي به نسل ديگر منتقل شده، بسيار محدود است.

احمد يسوي صاحب ديوان حكمت از شاعراني است كه نامش پيش از ديگران بايد ذكر شود. وي كه تفاسير متفاوتي از حيات و انديشه هايش و طريقت يسويه كه به اسم او ناميده مىشود، به عمل مىآيد، اثري به عنوان ديوان حكمت دارد كه هنوز هم اصالتش مورد ترديد است. در اين اثر نشانه اي از تشيع / جعفريه به چشم نمىخورد؛ در عوض اشعار مستقل با تعداد ابيات مختلف درباره ابوبكر، عمر و عثمان كه شيعه تبرا مىكنند (و حضرت علي) وجود دارد.(36)

يونس امره يكي ديگر از اين شاعران است كه درخصوص حيات و انديشه او نيز ارزيابيهاي متفاوتي صورت مىگيرد. مثلاً علويان او را از شاعران نخستين دوره علوي ـ بكتاشي مىدانند(37) و فاروق تيمورتاش كه به نشر ديوان وي توفيق يافته، معتقد است كه او نمىتوانست بكتاشي باشد.(38) در «ديوان» يونس امره كه بوئي از تشيع به مشام نمىرسد، برخلاف ذهنيت شيعي از ابوبكر، عمر و عثمان به صورت «بزرگان دين» ياد شده و به تمجيدشان پرداخته شده است.(39)

در اين فرصت بدون بررسي سروده هاي شاعران نخستين دوره، به تحليل اشعار شاه اسماعيل ختائي (كه تصور مىشود رابطه تشيع / جعفري را بيشتر مطرح كرده است) و پير سلطان ابدال، مشهورترين شاعر مردمي قرن 16 آناتولي بسنده خواهيم كرد.

1) گويش هاي شاه اسماعيل ختائي

شاه اسماعيل ختائي (فـ . 1524) كه ضمن ترك هويت تسنن معتدل خود، وارد تشكيلات سياسي و شيعي شد و از حركت صفوي، دولتي پديد آورد، به اندازه حيات سياسي از نظر اعتقادات و برداشت هايش نيز اهميت ويژه اي براي علويان دارد. او به عنوان دنباله روي پدرش حيدر كه براي مريدانش كلاه سرخ دوازده تركه، به عنوان نماد دوازده امام مىپوشانيد و بدين سبب طرفدارانش به عنوان «قزلباش» ناميده مىشدند، اسلام و حروفيگري را بر اعتقادات و سنت قديم تركان تزريق كرد، و ساختاري را كه حامل عناصر شيعي نيز بود به صورت دولت در آورد. شاه اسماعيل از نظر هويت شاعري كه اشعارش زبان به زبان مىگردد، نيز جلب توجه مىكند. او هرچند با زبانهاي عربي و فارسي آشنا بود، اشعاري به زبان تركي در اوزان عروض و هجا ساخته و به موضوعات مختلفي از خدا تا مهدويت پرداخته است.

به هنگام صحبت از تشيع / جعفريه از ديدگاه علويگري، شاه اسماعيل نخستين كسي است كه نامش به ذهن انسان متبادر مىشود. حال ببينيم او كه به نوشته منابع، دستور داده بود عبارت «اشهد ان علي ولي الله»(40) به اذان اضافه شود، تا چه حد شيعه / جعفري بود؛ به عبارت ديگر تا چه حد با برداشتهاي اعتقادي و عبادي جعفريه نزديكي داشت؟ او در «ديوان» خود براي اينكه نشان بدهد پيرو مذهب امام حسين است، مىگويد كه: «در مسأله دين، حسيني مذهب / و رهبر موالي هستم»(41) و علاوه مىكند: «نه سه را دوست مىدارم و نه نصفش را / من از ازل جعفري هستم.»(42) در همين شعر جعفري بودنش را به شكلي آشكار در يك بيت بر زبان مىآورد و مىگويد: «از مذهب هر گروه منزه / موالي مذهب و جعفري هستم.»

از بررسي ديوان، دهنامه و نصيحت نامه او برمىآيد كه شاه اسماعيل لفظاً جعفري بوده است؛ به عبارت ديگر تشيع او كيفيت نمادين داشت و در هيچكدام از اين آثار اشاره اي به فقه و اصول اعتقادي جعفريه نشده است. هرچند در اشعار شاه اسماعيل مايه هاي اساسي شيعي چون حضرت علي، حضرت حسين، دوازده امام و اهل بيت و حادثه كربلا پيوسته به چشم مىخورد، اين مقولات و مضامين از نظر محتوا ماهيتي دور از جعفريه حمل مىكنند. در اين مورد به دو نكته بايد توجه كرد. اولاً در اشعار شاه اسماعيل مواردي ديده مىشود كه به هيچ وجه قابل انطباق با مذهب جعفري نيست. مثلاً حضرت علي همچنان كه با فضايل معلوم خود تعريف مىشود، گاهي به بعد فوق بشري مىرسد و با شكل الوهيت ترسيم مىشود. در «دهنامه»، علي با صفاتي چون «مظهر خدا» و «نور خدا» متصف مىگردد و با مصراع «تو هستي خالق اين خاص و عام»(43) نوعي خلاقيت به او داده مىشود. همچنين در يك مستزاد طولاني كه در ديوان شاه اسماعيل جاي گرفته، چنين آمده است: «آن كه با قدرت زمين و آسمان / فرشتگان، آدم، ديو و پري را آفريده/ سرور جهان، اولياي گزين / و فخر انبياست/ علي است علي است علي است/ علي العظيم الشفيع الولي»(44)؛ بدين طريق هم صفت الوهيت و هم صفت نبوت بر حضرت علي اطلاق شده است.

به همين طريق در مربعي كه از 21 بند تشكيل شده است نيز مواردي در الوهيت و ولايت حضرت علي ديده مىشود. در اين اشعار «الله ـ محمد ـ علي» با هم يكي گرفته مىشوند و هركدام جداگانه به صورت منبع بر زبان مىآيند:

«هرچه كه در دو عالم آفريده / از دوره آدم تا دوره خاتم / ذكرشان هميشه صبح و شب / الله و محمد و علي است.»(45)

اين برداشت به هيچ وجه نمىتواند با اعتقادات تشيع / جعفريه هماهنگ و همساز باشد.

ثانياً هرچند در اشعار ختائي به صورت پيوسته از دوازده امام صحبت به ميان آمده، به شخصيت تاريخي و اعتقادات ديني آنان كمترين اشاره اي نشده است.(46) در حالي كه در ديوان امامان از حضرت علي گرفته تا محمدالمهدي به ترتيب شمرده شده اند، جز مطالب عمومي، تقريباً چيزي در حق آنان گفته نشده است. به عبارت ديگر اگر سخن از دوازده امام رفته، جنبه نمادين بر اين سخن مترتب بوده است.

گويش هاي پير سلطان ابدال

پير سلطان ابدال كه از نظر قدرت ادبي در مقامي بسيار پائين تر از شاه اسماعيل قرار دارد، با گويشهاي ساده و مؤثر خود، توده ها را بيش از ديگران تحت تأثير درآورده و شايد عنوان اصلي ترين شاعر را به خود اختصاص داده است. او انديشه و تفكرات محيط خود را به قدري ساده و آشكار بر زبان مىآورده كه تعداد زيادي از شاعران، ساخته ها و سروده هاي خود را به او نسبت مىدادند. اشعار او در مراسم و آئين هاي علوي ـ بكتاشي (جم) بيش از اشعار ديگر شاعران خوانده مىشود و مردم بيشتر اشعار او را حفظ مىكنند.

هرچند گويشهاي متعلق به پير سلطان ابدال يا پير سلطان ابدال ها گردآوري شده است، مىتوان گفت كه ديوان پير سلطان ابدال بزرگترين اين گردآوريهاست. در اين اثر، همانگونه كه در شاه اسماعيل نيز ديديم، مطالبي به ظاهر در انتساب به جعفريه وجود دارد. يكي از اين ها چنين است:

«لباس سرخ بر تن مىكنيم / به اندازه امكان از هر معنا آگاه مىشويم/
به مذهب امام جعفر اقتدا مىكنيم / ما از محمد ـ علي گويندگان هستيم.»(47)

پير سلطان در يك رباعي ديگر مىگويد كه اهل طريقت است و از اهل طريقت، مذهبش پرسيده نمىشود:

«اي يزيد قيل و قال در ما نيست / ما از محمد ـ علي گويندگان هستيم/
از اهل طريقت مذهبش پرسيده نمىشود / ما از محمد ـ علي گويندگان هستيم.»(48)

در اشعار ديگري كه به وي نسبت داده مىشود نيز، از انتساب او به «مذهب جعفري» سخن رفته است.(49)

در اشعار پير سلطان ابدال، اشاره لفظي به مذهب جعفري تطابقي با معنا و مفهوم اصلي ندارد. در مجموعه اشعار او كه از حدود 430 شعر تشكيل شده، تقريباً هيچ مطلبي در باب اعتقادات و قالبهاي عبادي جعفريه وجود ندارد. همانگونه كه در بعضي از آثار پيش از اين ديوان نيز اشاره كرديم، در اين اشعار مواردي چون دوازده امام، فاجعه كربلا، مرثيه امام حسين، اهل بيت و جايگاه مركزي حضرت علي به صورت نمادين جاي گرفته اند.

در اشعار دو نوع صحبت از دوازده امام به ميان آمده است. براي هركدام از آنان گاهي يك قطعه، گاهي يك مصراع و بعضاً حتي يك كلمه اختصاص يافته و به ترتيب با ويژگيهائي كه دارند، ياد شده اند. يا اينكه به وسايل مختلف نامشان بدون رعايت تقدم و تاخر به عنوان يك تعبير و به صورت «دوازده امام» قيد شده است. در شمارشي كه انجام داديم، معلوم شد كه نام هركدام از امامان حدود بيست بار تكرار شده است.(50) مجدداً بايد گفت كه در هيچكدام از اين سروده ها مطلبي در باب اعتقادات ديني امامان و مذهب جعفري وجود ندارد.

در اين گردآوري مايه هاي تشيع / جعفري به شكل تعداد زيادي مرثيه براي امام حسين(51) و تعبير «چهارده معصوم»(52) جاي گرفته است.

«دين ما دين محمد / راه ما از طريقت مىگذرد/
جبرئيل امين رهبر ماست / ما مؤمن هستيم و مرشد ما علي است.»(53)

مطالبي از اين قبيل كه در اثر ديده مىشود، نشان مىدهد كه راه و طريقت نه در مفهوم فقهي، كه در مفهوم تصوفي گرفته شده است. اين طريق تصوف ساختاري دارد كه نه با خط تشيع / جعفريه معتدل و نه با خط مذهب تسنن تطبيق نمىكند. اگر مسأله را از اين ديدگاه بنگريم، به راحتي مىتوان گفت كه بسياري از مايه هاي تشيع / جعفري و در رأس آنها موقعيت حضرت علي، نمىتواند با ذهنيت تشيع / جعفري معتدل هماهنگي داشته باشد. به عنوان مثال در اثر همانگونه كه محمد و علي با ويژگيهاي جداگانه تعريف شده اند، در پاره اي از اشعار به شكل محمد ـ علي و در يك معنا مورد ملاحظه قرار گرفته اند. حدود پانزده سروده از اين قبيل تعيين و معرفي شده است.(54)

مورد ديگري كه در اثر ديده مىشود و با ذهنيت تشيع / جعفري نمىتواند هماهنگي داشته باشد، تثليث «حق ـ محمد ـ علي» است كه بعضاً به تشبيه اين سه با يكديگر برخاسته شده است:

«حق، محمد و علي هر سه يك نور هستند / گوينده محمد است و شنونده علي
تصور نكن كه يكي حق است، هر سه يكي است / گوينده محمد است و شنونده علي»(55)

از موارد ديگري كه ما به الاختلاف هر دو گروه شيعه و سني مىباشد، الوهيتي است كه بعضاً در كنار هويت بشري به علي اطلاق مىشود. تقريباً در ده جاي اثر صفت الوهيت به علي داده شده است.(56) مسأله چه از نظر علويان در ارتباط ذهنيت خدا با ذهنيت «وحدت وجود» و چه از نظر توجه به تداوم اعتقادات ديني قديم در ميان جامعه، نمىتواند ارتباطي با جعفريه داشته باشد.

3) ساير گويش ها و سروده ها

ادبيات علوي ـ بكتاشي(57) علاوه بر شاه اسماعيل ختائي و پير سلطان ابدال نمايندگان مشهوري در قرن شانزدهم چون قول همت، قول ابراهيم، قول حسين، مجذوب ابدال، حيرتي و سحر ابدال و در قرن هاي هفدهم و هجدهم چون قول نسيمي، فقير ادني، تسليم ابدال، قول درويش، يشيل ابدال، سليم بابا، اورقلي سيراني، كنزي، ترابي، الهام بابا، حيراني، سفيل ابدال، مهري دده، عاشق جعفر داشت. اين شاعران مردمي از نظر توجه به مايه هاي تشيع / جعفري در خط شاه اسماعيل و پير سلطان ابدال حركت مىكردند. محمد فؤاد كوپريلي معتقد است كه اصلي ترين موضوعات مورد توجه اين شاعران تثليت الله ـ محمد ـ علي، آل عبا، بعضي از رهبران و تلعين يزيد بوده است.(58)

امروز هم شاعراني كه به عنوان علوي ـ بكتاشي معروف هستند، به دو بخش مزبور متعلق نبوده، همانگونه كه باز كوپريلي اشاره كرده «به بخشهايي چون اخيه، ابداليه، حروفيه، قزلباشيه، قلندريه و حيدريه» متعلق هستند و در بطن چنين اختلاطي قرار گرفته اند. سعدالدين نزهت مىگويد كه در بررسي موضوع شعر شاعران متعلق به اين تركيب و اختلاط، اولين چيزي كه بايد مورد توجه قرار گيرد، علي است كه بعضاً به صورت «حق»، در جائي به صورت «محمد» و گاهي به شكل «حاجي بكتاش ولي» تعريف مىشود؛ افزون برآن به مسأله «حلول، اتحاد و تناسخ»، تلعين بر يزيد و حليت شراب بر اهلش نيز اشاره شده است.(59)

اسماعيل اوزمن كه بزرگترين منتخبات اشعار علوي ـ بكتاشي را آماده كرده، ضمن تكرار نگرشهاي كوپريلي و سعدالدين نزهت، مىگويد كه در اين اشعار مطالبي چون، تثليث الله ـ محمد ـ علي، عشق به اهل بيت، تولا و تبرا، دوازده امام، مناقب رهبران طريقت، فاجعه كربلا پيوسته به چشم مىخورد.(60)

يك بار ديگر تاكيد بايد كرد كه اين موضوعات كه ارتباطشان با تشيع / جعفريه مسلم است، هرگز با محتوايي كه تشيع اثني عشريه دارد، منعكس نمىشوند؛ و در اين خصوص آموزه هاي اساسي شيعه / جعفري به كار بسته نمىشود. اين ها را نمىتوان جزو ذهنيت اعتقادي و عبادي جعفريه حساب كرد. در نتيجه اين مقولات در بعدي وسيع در ماهيت نمادين مورد توجه قرار مىگيرند.

3) فرمايشات و اركان نامه ها

از ميان منابع علويگري ـ بكتاشيگري، علاوه بر مناقب نامه ها و گويشها مىتوان به فرمايشات و اركان نامه ها نيز اشاره كرد كه از اهميتي ويژه برخوردار هستند. فرمايشات كه خود از ديدگاهي ماهيت اركان نامه دارد، بدين سبب به عنوان يك اثر مستقل در نظر گرفته مىشود، كه بيش از ساير آثار مورد توجه قرار گرفته و بر جامعه تأثير گذاشته است. فرمايشات را بيشتر قزلباشان و اركان نامه ها را بيشتر بكتاشيان مورد استناد قرار مىدهند. بدين سبب در اين مقاله ابتدا «فرمايشات» و سپس اركان نامه ها را مورد توجه قرار خواهيم داد و ارتباط آن دو را با علويگري ـ بكتاشيگري بررسي خواهيم كرد.

الف) فرمايشات

اثري كه با عناوين مختلف چون فرمايشات ، فرمايشات جعفر صادق، فرمايشات امام جعفر و فرمايشات بزرگ خوانده مىشود و عنوان اصليش مناقب الاسرار بهجت الاحرار مىباشد، مهمترين اثري است كه ارتباط علويگري با مذهب جعفريه را نشان مىدهد. در دوره اي كه تشيع به علويگري تزريق مىشد و صفويان با انجام تبليغات گسترده مىخواستند دل تركمانان قزلباش آناتولي را به دست بياورند و به صف خود بكشند، اين اثر به اجاق هاي مهم فرستاده شد و وظايف مهمي را به انجام رسانيد.(61) فرمايشات كه از قرن 16 به بعد همه گروههاي قزلباش را تحت تأثير قرار داده بود و امروز نيز در رده اول پرخواننده ترين كتاب هاي اين گروه است، علاوه بر اينكه به شرح سازمان يابي علويگري و آداب و اركان اصلي طريقت علوي مىپردازد(62)، از نظر ارتباط علويگري / جعفريه نيز مطالبي مثبت و منفي دارد كه ذيلاً ماده به ماده مورداشاره قرار خواهد گرفت.

1) نخستين سرعنوان اثر كه از چهل سرعنوان تشكيل شده، «مجلس چهلگان» است. در اين قسمت به معراج حضرت محمد و بازديد آن حضرت از مجلس چهلگان اشاره شده است.(63) معراج و مجلس چهلگان كه در اين كتاب مورد اشاره قرار گرفته و اهميتي ويژه براي علويان دارد، با ذهنيت تشيع / جعفريه ناسازگار است. زيرا در مذهب تشيع / جعفريه كه مسأله معراج را با منابع اساسي تفسير و حديث مورد مطالعه قرار مىدهد، نشاني از مجلس چهلگان نيست.(64)

2) جالب توجه است كه در اين اثر، بخش مستقلي به عنوان «مذهب شيعه» وجود ندارد. در آخرين بخش كتاب آمده است كه مذهب شيعه بر اثر اتفاق محمد و علي در «چهار باب و چهل مقام و هفده ركن» احداث شده است. هجده هزار سال پيش از آن كه دنيا خلق شود، محمد و علي، به شكل نور تابيدند، خالق متعال براي اينكه قدرت خود را نشان بدهد، موجودات را آفريد، سپس جوهري پديد آورد و به دو قسمت تقسيم كرد؛ از يكي نور سبز و از ديگري نور سفيد به ميان آمد، نور سبز، نور محمد و نور سفيد، نور علي شد؛ نوري كه از آن دو ساطع مىشد يك هزار سال كائنات را روشن كرد؛ اين دو ظاهراً در دوره ابوطالب و پسرش عبدالله، دو قسمت شدند؛ ولي بعداً اين دو نور از يك باب وارد و خارج شدند و چيزي ازهم پنهان نكردند. روزي حضرت محمد براي اينكه پرده ازاين راز بردارد، امتش را جمع كرد و بر بالاي منبري كه از پالان شتر درست كرده بود، رفت؛ حضرت علي را به كنارش دعوت كرد و هر دو سر از يك پيراهن بيرون آوردند؛ و گفت كه او و علي از يك روح و از يك بدن هستند: «من مولاي هركه هستم، علي نيز مولاي اوست». در اين ميان 36 ملت از 72 ملتي كه حضور داشتند به جهت اينكه ابوبكر، عمر و عثمان را دوست مىداشتند، از مجلس بيرون رفتند و 36 ملت ديگر ضمن قبول اين واقعيت، مذهب شيعه را برگزيدند و اين مذهب از همان زمان باقي مانده است.(65)

اين توضيحات كه در خصوص تولد و ماهيت تشيع / جعفريه داده شده، نشان مىدهد كه ارتباط علويگري / جعفريه تا چه حد سطحي است و كيفيت نمادين دارد و ارتباطي در مفهوم واقعي ميان اين دو ساختار موجود نيست. روند تولد تشيع / جعفريه به عنوان يك فرقه و ذهنيت در منابع اساسي به طور مفصل مورد اشاره قرار گرفته است. افزون بر آن حضرت محمد (ص) عبارت «من مولاي هر كه هستم، علي نيز مولاي اوست» را كه منابع شيعي موكداً مورد توجه قرار مىدهند.(66) در مراجعت از حجه الوداع در غدير خم بر زبان آورده بود. اين ولايت همانگونه كه در علويگري نيز تفسير مىشود، نه ولايت در مفهوم تصوفي، كه امامت در مفهوم سياسي بوده است. (در اين اثر مطالبي در ارتباط با خوارج نيز وجود دارد كه فاقد صحت است و بايد در مقاله اي ديگر مورد ارزيابي و مطالعه قرار گيرد.)

3) در اين اثر همانگونه كه در ساير نمونه هاي ادبيات علويگري ـ بكتاشيگري نيز ديده مىشود، تثليث «حق ـ محمد ـ علي» به صورتي پيوسته به كار گرفته شده است. در عبارتهايي چون «حق ـ محمد ـ علي، شفيع تو باشد»، «حق ـ محمد ـ علي كمكتان بكند»، «حق ـ محمد ـ علي دعايتان را قبول كند»(67) اين سه به عنوان يك مرجع واحد درنظر گرفته شده اند. افزون بر آن گاهي نيز اين تثليث به صورت «محمد ـ علي» در قالب ثنويت ريخته مىشود و اين دو به صورت واحد درنظر گرفته مىشوند: «محمد ـ علي سرّ سرّ خدا و درب باب او هستند، «آن كه عشق به محمد ـ علي نداشته باشد، يزيد است»، «طريقت (راه) از محمد ـ علي مانده است.»(68)

نيازي به گفتن ندارد كه اين تثليث و ثنويت را نيز در مذهب تشيع / جعفريه جائي نيست.

4) در اين اثر اصول ايمان در سه ماده و در بخشهاي مختلف مورد اشاره قرار گرفته است. مثلاً به هنگام صحبت از شرايط «طالب»، پير مىگويد: «اي طالب، پرستش جز خدا جايز نيست؛ محمد رسول اوست؛ شير مردان علي، ولي خداست؛ و تو چنين بيانديش.»(69) در صورتي كه در مذهب شيعه اصول ايمان در پنج ماده به شكل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد قيد شده است.

5) كلام شيعه، «عقيده امكان رويت خدا به دور از جهت و مكان» (كه به عنوان نتيجه اي از تأثيرات معتزله به ميان آمده است) را قبول نمىكند. مسأله در منابع كلامي شيعه، علاوه بر دلايل عقلي، باتوسل به رواياتي كه به دوازده امام نسبت داده مىشوند، نيز به تفصيل مورد اشاره قرار گرفته و گفته شده است كه رويت الله در دنيا و آخرت امكان پذير نمىباشد.(70) درصورتي كه در فرمايشات كوچكترين حساسيتي نسبت به اين مسأله نشان داده نشده و چنين آمده است:

«خدا با هفت چهره به چشم بندگان متصوف معتقد خود درمىآيد: يكي به چهره خود، دومي به چهره استاد، سومي به چهره پير، چهارمي به چهره معشوق، پنجمي به چهره كودك چهارده ساله، ششمي به چهره كعبه و هفتمي به چهره يك اهل بهشت سي و سه ساله.»(71)

به عنوان نتيجه مىتوان گفت كه در فرمايشات يكي از مهمترين اصول جعفريه درخصوص توحيد، ناديده گرفته شده است.

6) در اين اثر مطالبي درخصوص رديف عبادتها و ذهنيتي كه بر آنها متصور است، وجود دارد كه اشارتهايي در باب ارتباط يا عدم ارتباط علويگري با مذهب جعفريه در اختيار خواننده مىگذارد. مثلاً پس از اشاره به اينكه «شريعت در شأن محمد و طريقت، معرفت و حقيقت در شأن علي بوده، اولش محمد ـ علي و آخرش نيز محمد ـ علي است»، گفته شده است كه «روزه، نماز، حج، زكوة، كلمه شهادت… فرمان و دستور محمد ـ علي است» و بدين وسيله به قالبي جاي داده شده كه با «پنج شرط اساسي اسلام» موجود در تسنن هماهنگ است و ريشه اش به يك حديث صحيح مىرسد.(72) در منابع سني حديثي وجود دارد كه با عبارت «اسلام بر پنج شرط اساسي بنيان يافته است» شروع مىشود. اين حديث در منابع جعفري نيز به همان شكل وارد شده است؛ ولي فرق اساسي ميان اين دو، قرار گرفتن امامت / ولايت به جاي كلمه شهادت (يكي از اين پنج شرط) مىباشد.(73) ملاحظه مىشود كه فرمايشات در شمارش شرايط اساسي نه بر منابع جعفري، كه بر منابع سني استناد كرده است.

از سوي ديگر در اين اثر از باب شريعت به عنوان نخستين باب از چهارباب و چهل مقام ياد شده و به سبب اينكه عبادت سومين مقام اين باب را تشكيل مىدهد، عبادات به صورت نماز، روزه، زكوة و حج رديف شده اند.(74) درصورتي كه در تشيع تعداد فروع دين ده است و افزون بر زكوة ، به خمس نيز جاي داده شده است. از اين جا برمىآيد كه در اين خصوص نيز مذهب تسنن مورد توجه بوده است.

از ديگرسو مسأله مهم ديگري كه لازم است درخصوص عبادات ذكر شود، اين است كه در اين اثر عبادتهاي اسلامي درچهارچوب خط باطني، كه علويگري تعقيب مىكند، مورد تفسير قرار گرفته اند. به عنوان مثال مفهوم و معنايي كه به عبادتهايي چون زكوة ، روزه و حج داده شده، قابل توجه است: «اظهار محبت يك صوفي به صوفي ديگر، زكوة است؛ احترام يك صوفي به صوفي ديگر روزه است؛ تجلي صوفي به مرشدش حج است؛ باز كردن دل صوفي به مرشد، جهاد است.»(75)

در مورد وضو نيز آمده است كه وضوي طريقت چهار است: دست خالي حضور درويش نرفتن؛ هميشه پاك و منزه بودن؛ اقدام به امر به معروف؛ اقدام به نهي از منكر.(76)

لزومي به يادآوري نيست كه چنين تفاسير باطني در مورد عبادتهايي چون روزه، زكوه و جهاد و وضو نمىتواند مورد قبول جعفريه باشد.

7) «دوازده امام، چهارده معصوم، هفده كمر بسته» عنوان سي و چهارمين قسمت كتاب است. در اين قسمت دوازده امام براساس روال مذهب تشيع، از حضرت علي شروع و به امام مهدي ختم مىشود؛ ولي به جز اطلاعات محدودي كه از شهادت امام حسين داده شده، از حيات و اعتقادات ائمه به شكلي كه در منابع ديگر آمده، سخن نرفته است. هرچند در جعفريه مقصود از عبارت «چهارده معصوم» حضرت پيامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام است، در اين كتاب فرزندان دوازده امام كه در دوره طفوليت فوت كرده اند نيز به حساب آورده شده و بدين ترتيب ذهنيت كاملاً متفاوتي عرضه شده است.(77) عبارت «هفده كمربسته» نيز اصلاً در جعفريه وجود ندارد.(78)

8) در اين اثر درمورد حادثه قتل امام حسين در كربلا كه جايگاه بسيار نيرومندي در سنت شيعي / جعفري دارد، به تلعين عاملان حادثه و گريه و زاري براي شهيدان جاي داده شده است. در كتاب به هنگام توضيح «دوازده خدمت» به سقايت نيز اشاره شده و علاوه شده است كسي كه وظيفه سقايت را عهده دار است، در پايان مجلس آب ميان حاضران توزيع مىكند و مردم ضمن يادآوري قتل نارواي امام حسين اندوهگين مىشوند و گريه مىكنند؛ ذاكرين به خواندن مرثيه هايي كه شاعران علوي سروده اند، مىپردازند؛ و در اين ميان لعنت بر يزيد فرستاده مىشود. در اثر همچنين اشاره شده است كساني كه به خاطر امام حسين گريه كنند، ازآتش جهنم نجات مىيابند.(79)

در اين اثر مواردي وجود دارد كه به موازات ذهنيت تشيع حركت مىكند؛ مثلاً در بعضي از منابع جعفري رواياتي وجود دارد كه مىگويد: «كساني كه به خاطر امام حسين گريه كنند، از عذاب نجات مىيابند.»(80)

9) در پايان به مقوله «مصاحب گري» نيز بايد اشاره اي داشته باشيم. مصاحب گري (يعني عقد اخوت ميان دو نفر) كه يكي از مهمترين اركان علويگري است، در فرمايشات تحت عنوان «مصاحب بودن محمد وعلي» مورد توصيف و تشريح قرار گرفته است. حضرت محمد (ص) به هنگام مراجعت از معراج از جبرئيل شنيد كه مىگفت: «يا محمد خدا دستور داد كه علي را وصي خود تعيين كني، چرا دستور خدا را به جاي نمىآوري؟» و او پاسخ داد: «منبر ندارم». جبرئيل گفت: «منبري از پالان شتر درست كن» و او نيز به همين طريق عمل كرد و بالاي منبر رفت و علي را وصي خود خواند. هردو يك بدن شدند و پيامبر دعا كرد: «دوستداران علي را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش»؛ سپس كمر بر ميان علي بست و فرمود:

«اي مؤمنان هردو نفرتان با يكديگر برادر شويد» و خود نيز با علي برادر شد و گفت: (ياعلي) «موقعيت تو نزد من به مثابه موقعيت هارون نزد موسي است»؛ سپس مؤمنان غذا پخش كردند و اين رسم از آن روز باقي مانده است.(81)

درمنابع شيعي اخوتي كه پس از هجرت پيامبر ميان «انصار» مدينه و «مهاجرين» مكه تحقق يافت، به عقد اخوتي كه ميان حضرت محمد و حضرت علي بسته شده بود، ارتباط داده مىشود و به عنوان استحقاق حضرت علي براي نشستن در مقام خلافت مطرح مىگردد. اساس مصاحب گري در علويگري بر اين اساس استوار نيست و از اتكاي همبستگي خانوادگي براساس اسلامي نشأت يافته است. ولي مطالبي كه در اين اثر در مورد شكل وقوع حادثه داده شده، نشان مىدهد كه اطلاعات مندرج در منابع جعفري به خوبي تفهيم نشده است.

اركان نامه ها (رساله عمليه بكتاشي؟)

علويگري ـ بكتاشيگري به جهت اينكه حركت تصوفي بوده و همانند ساير حركتهاي تصوفي با ورود به «طريقت» آغاز مىشود، اركاني دارد كه در آن علاوه بر وظايفي كه در روند «سير الي الله» بايد انجام گيرد، اصول ايفاي اين وظايف نيز جاي گرفته است. اين اركان كه برحسب زمان و مكان با تغييرات مهمي روبه رو شده، بيش از آن كه در منابع مكتوب منعكس شود، موجوديتش را در علم و عمل «پيران» و «مرشدين» حفظ كرده است. بعضي از اركان نامه ها در طول زمان به شكلي پراكنده، و تحت تأثير عوامل مختلف گردآوري شده، نزد رهبران طريقت نگهداري شده اند. رساله طريقت، اركان، اركان نامه، طريقت عليه بكتاشي عنوان بعضي از اين آثار است. بدري نويان دده بابا در كتاب مهم خود به نام بكتاشيگري، علويگري چيست (آنكارا، 1987) به نسخه هاي خطي اين گونه آثار كه در كتابخانه خود موجود مىباشد، اشاره كرده است.(82)

تا زماني كه اين گونه آثار (كه در كتابخانه هاي خصوصي بزرگان بكتاشي موجود است و تعدادشان به ده بالغ مىشود) به صورت يك كل مورد بررسي قرار نگيرد، محافل علمي به محروميت خود از يك منبع بسيار مهم ادامه خواهند داد. اذعان بايد كرد كه استناد و اتكاء طريقت به «سرّ» سبب شده است كه اين آثار تاكنون از ديده ها دور مانده اند. بدين سبب است كه رفقي (A. Rıfkı) اثر خود را سرّ بكتاشي (استانبول، 1327) مىنامد، و م. توفيق اويتان (M. T. Oytan) در اشاره به منابعي كه درتاليف اثرش مورد استفاده قرار داده، از آثاري كه كيفيت نهاني داشته اند، ياد مىكند.(83) افزون بر آن «حفظ زبان»(84) نيز از شرايط ورود به بكتاشيگري محسوب مىگردد.

در اين فرصت به اركان نامه اي كه رساله عمليه بكتاشي ناميده مىشود و آثاري كه به استناد آن تدوين شده اند، اشاره خواهيم كرد.

در ادبيات اسلامي «رساله عمليه»(85) به اثري گفته مىشود كه در آن مطالبي در خصوص اعتقادات، عبادات، معاملات، موضوعات اخلاقي، حيات پيامبران عظام و حضرت رسول اكرم جاي گرفته است. اين اصطلاح و تعبير در بكتاشيگري كاربرد ندارد. ولي مىبينيم كه نجيب عاصم از مدرسان دارالفنون، يكي از اركان نامه هاي بكتاشي را كه عنواني نداشت مىگيرد و پس از تلخيص و افزودن بخشهايي بدان، اثري با عنوان رساله عمليه بكتاشي به وجود مىآورد.

نجيب عاصم در مقدمه اين اثر مىگويد كه يكي از دوستانش كتابي را براي بررسي به او مىدهد و او مىبيند كه اين كتاب مشابه همان كتابي بوده كه در دست مطالعه داشته است. اثر كه متعلق به محمد سيف الدين بن الذوالفقار مشهور به درويش علي (فـ . اواسط قرن نوزدهم) بوده، از دو فصل تشكيل مىشود. در فصل اول پاره اي «اوراد و اذكار» و در فصل دوم «آئين جم» مورد توصيف قرار گرفته است. نجيب عاصم در آخرين پاراگراف مقدمه چنين مىنويسد: «خود من عنوان «رساله عمليه بكتاشي» را به اين اثر دادم. بدين صورت قسمتي از سرّ مشهور به «سرّ بكتاشي» عيان شد و اگر سرّي باقي مانده باشد، آن نيز روزي برملا خواهد شد. ديگر امكاني براي مخفي كردن سرّ وجود ندارد.(86)»

لازم به يادآوريست كه به جز كتاب حيدركايا (H. Kaya) كه به مقدار زياد ازاين اثر استفاده كرده و بعداً اطلاعاتي از آن خواهيم داد، از سال 1925، تاريخ انتشار كتاب تا امروز، عبارت «رساله عمليه» نه در محافل علمي و نه از سوي بكتاشيان پذيرفته نشده و اثري با چنين عنوان تدوين نگشته است.

حيدركايا كه استنباط مىشود از اعضاي «طريقت» بوده، در مقدمه كتاب خود رساله عمليه بكتاشي كه در سال 1989 منتشر كرد، اشاره مىكند كه عنوان اثرش را از نجيب عاصم گرفته و در تهيه آن از طريقت عليه بكتاشيه تاواسلي حسين (Tavaslı Hüseyin) و مرآت المقاصد احمد رفيق بيگ و خلاصه اي كه نجيب عاصم از كتاب درويش علي آمـاده ساخته بود، استفاده كرده است. وي همچنين مىنويسد كه اصطلاح «رساله عمليه» در بكتاشيــگري، در مفهــوم «كتاب اصول» است.(87)

پس از اشاره به اين نكات، به كتاب نجيب عاصم برمىگرديم و اشاراتي را پي مىگيريم كه در آن درمورد رابطه با جعفريه وجود دارد. از ارجاعات كتاب فهميده مىشود كه درويش علي، ارتباط نزديكي با محافل شيعي / جعفري داشته است. تعداد زيادي دعا، صلوات و متون عربي موجود در كتاب، شاهد اين مدعاست. در اثر كه با صلوات به دوازده امام شروع مىشود، صلواتهاي متعدد بسيار طولاني نيز وجود دارد. متعاقباً پس از صلوات براي هر كدام از امامان و ادعيه شفاعت، به مناجات عربي در سه ورق جاي داده شده و پس از آن متن صلوات و دعا كه «زيارتنامه» ناميده مىشود و لازم است غياباً براي هركدام از دوازده امام خوانده شود، قرار گرفته است. نجيب عاصم مىنويسد كه «زيارت نامه كبير» در اوراق 58 تا 62 و «زيارت نامه» مربوط به حضرت علي، حضرت فاطمه و دوازده امام در اوراق 62 تا 73 جاي گرفته است. سپس به توضيح نماز ميت و آداب وضو، اوقات اقامه نمازهاي پنجگانه، ركوع، شكل اقامه نماز براساس فقه جعفري پرداخته شده است. به عنوان مثال مسح پا متناسب با فقه جعفري و سجده بر خاك (و اگرممكن باشد بر خاك كربلا) مورد اشاره قرار گرفته است.(88)

دومين فصل اين اثر همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، به آئين جم اختصاص دارد و طي آن اركان مربوط به ورود يك طالب متاهل به طريقت، به شكلي كامل بيان شده است. عدم اشاره به «مجرد بودن» نشان مىدهد كه درويش علي، يك چلبي وابسته به شاخه «باباگان» بوده است. او به هنگام صحبت از «طريقت» به شكلي آشكار از عبارت «مذهب جعفري» سخن مىراند. مثلاً به هنگام نقل كلام پير خطاب به طالبي كه مىخواهد وارد طريقت بشود، به عبارتهاي: «فرمان فريضه حضرت (باري)، سنت سنيه حضرت محمد و رسم اسدالله امام المتقين حضرت امام علي و قواعد مذهب حضرت امام جعفر و اصول حضرت خداوندگار حاجي بكتاش ولي و اركان اهل الله»(89) جاي مىدهد. در فصل اول كتاب نيز ادعيه، نماز ميت، وضو، سجده و جزئيات نماز همه در چهارچوب جعفريه بيان شده است. در اين اثر نگرشي مثبت نسبت به مسكرات وجود دارد كه به هيچ وجه با اسلام قرآني سازگار نمىتواند باشد(90) و به تثليث حق ـ محمد ـ علي كه قبولش از سوي جعفريه امكان پذير نيست نيز جاي داده شده است. مثلاًدر جايي گفته شده است كه: «الله الله … چهره امام در زمين، خودم در دار، در حضور اوليا، در ديوان حق ـ محمد ـ علي، جانم فدا …»(91)

هرچند گفته مىشود كه حيدركايا در تدوين رساله عمليه بكتاشيگري خود از نجيب عاصم كه اثر درويش علي را تلخيص كرده و از دو منبع ديگر استفاده كرده، اثري كه پديد آورده به صورت كاملاً غيرحرفه اي تدوين شده است و معلوم نيست كدام فصل از چه كساني صحبت مىكند. در فصل اول كتاب كه حاوي دو بخش «علم شريعت» و «علم طريقت» است، به توصيف اعتقادات و عبادات اساسي و در فصل دوم به تشريح پاره اي از اركان پرداخته شده است. در اين اثر اشارات مربوط به جعفريه همانند اثر درويش علي به شكلي آشكار قابل مشاهده است. وضو، اذان، اقامه، اوقات نماز و نمازميت همه براساس فقه جعفري مورد بحث قرار گرفته و اطلاعات پرداخت شده خيلي ساده و معمولي و بعضاً با اشتباه همراه است. مثلاً گفته شده است كه خمس بايد از منافع تجاري داده شود؛ ولي در نحوه پرداخت آن، فقه جعفري به هيچ وجه ملحوظ نگشته است.(92)

در اين اثر به هنگام اشاره به موضوعات مختلف اعتقادي سعي شده است كه مذهب جعفري در اولويت قرار بگيرد؛ مع الوصف گاهي به نگرشهايي نيز جاي داده شده كه با جعفريه ارتباطي ندارد. مثلاً با اينكه اصول دين جعفريه شامل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد به همان ترتيب ذكر شده، بلافاصله آمده است كه «شرط ايمان شش است و عبارتند از ايمان به خدا، پيامبر خدا، كتابهاي الهي، فرشتگان، وارثان پيامبران و مسئوليت اخروي»(93). اين جا با قرار دادن كلمه «وارثان» به جاي واژه «قدر» ذهنيت تسنن(94) ملحوظ شده است.

همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره كرديم، چهارده معصوم از ديدگاه جعفريه شامل حضرت پيامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام است؛ درصورتي كه در علويگري ـ بكتاشيگري به چهارده فرزند امامان كه قبل از رسيدن به حد بلوغ درگذشته اند، چهارده معصوم گفته مىشود. اين ذهنيت در كتاب حيدركايا جاي گرفته و به شكلي ناهماهنگ با جعفريه مورد تفسير واقع شده است.

در هر دو اثر به نهادهاي شيعي / جعفري جاي داده شده، و در ذهنيت و عبادات اساسي، رد پايي از جعفريه ديده نمىشود.

پيش از ختم كلام، اشاره به دو نكته مفيد به نظر مىرسد. اولاً در آثاري كه امروزها درخصوص علويگري تدوين مىشود، ارتباط يا عدم ارتباط علوي ـ جعفري تقريباً با آن چه كه در منابع كلاسيك مورد اشاره قرار گرفته، تقريباً به يك شكل عنوان شده است. محفل مسجد اهل بيت چوروم تنها استثناي موجود در اين مورد است كه علويگري را با ويژگي كاملاً شيعي مورد تفسير قرار مىدهد و موضوعات اعتقادي و عملي را از ديدگاه مذهب جعفري تفسير مىكند.(95)

ثانياً «علويان يا بكتاشيان متشرع» كه در طول تاريخ هميشه وجود داشتند و نسبتشان منطقه به منطقه فرق مىكند، عبادتهايي چون نماز، روزه و حج را به دلايل تاريخي و جغرافيايي عموماً براساس مذهب حنفي انجام مىدهند. مثلاً در وضو پاهايشان را مىشويند، در نماز دستها را مىبندند، در سجده از مهر استفاده نمىكنند و در رمضان در تعيين ساعات افطار و امساك بر فقه حنفي استناد مىكنند و درنتيجه كوچكترين علقه اي با فقه جعفري ندارند.

نتيجه

علويگري كه تركيبي از عناصر اعتقادي و عبادي اسلام با پاره اي از اعتقادات و سنت هاي پيش از اسلام است، به اعتبار ويژگي اساسي خود يك تفكر و نظريه تصوفي است و بدين سبب نه در دوره اي از تاريخ و نه امروز با جعفريه كه نماينده فقه شيعه اثني عشريه مىباشد، ارتباطي آشكار و نيرومند نداشته است و ندارد. منابع كلاسيك كه در بطن فرهنگ علوي تدوين شده و از سوي علويان به نسبت هاي مختلف مورد استقبال قرار گرفته و هم اكنون نيز مورد توجه هستند، منظره اي را منعكس مىكنند كه از اين واقعيت سخن مىرانند. اين نتيجه را مىتوان با توسل به منابع مختلف به شكل زير بيان كرد:

1) با اينكه در مناقب نامه ها مايه هايي در تداعي مذهب تشيع / جعفريه وجود دارد، اشاره اي موجود نيست كه ثابت كند مذهب جعفري مورد عمل قرار گرفته است.

2) از همان ادوار اوليه در گويش ها و سروده هاي شاعران، اشارات قابل توجه يا موجود نيست يا تعدادشان بسيار كم است؛ هرچند در آثاري كه در جريان قرنهاي 15 و 16 تهيه شده و به ويژه در آثار شاه اسماعيل ختائي و پير سلطان ابدال، از پيوستگي به مذهب جعفري سخن به ميان آمده، اين پيوستگي از نظر محتوا و فقه قابل تأييد نيست. اگر در اين سروده ها مايه هايي چون ولايت حضرت علي، دوازده امام، اهل بيت و شهادت امام حسين در كربلا با ذهنيت شيعي / جعفري مقايسه شود، ويژگي نمادين و سطحي آنها خود را نشان مىدهد؛ مضافاً اينكه در اين اشعار مواردي وجود دارد كه با ذهنيت جعفري نيز كاملاً منافات دارد.

3) هرچند در فرمايشات كه بيش از بكتاشيگري از نظر علويگري قزلباشي اهميت مركزي دارد، مايه هاي مذهب جعفري به مقدار زياد موجود است، پاره اي از اين مايه ها سطحي و از ويژگي نمادين برخوردار مىباشند. مقولاتي چون «ولايت» و «چهارده معصوم» به شكل مخالف با ذهنيت جعفريه تفسير شده اند. همچنين قالب هاي عباداتي چون نماز، روزه، حج و زكوة ، نه براساس رده بندي جعفري، كه براساس ذهنيت تسنن مورد توجه قرار گرفته اند. از ديگرسو اين عبادتها باز به طريقي تفسير شده اند كه قابل انطباق با مذهب جعفري نمىباشند.

در «اركان نامه ها» هم كه اولويت بيش از قزلباشي به بكتاشيگري داده شده، به هنگام صحبت از انتساب به جعفريه، به نمادهايي كه مورد اشاره قرار گرفت، كيفيت سطحي داده شده و به استثناي بعضي احكام مربوط به نماز و روزه كه براساس مذهب جعفري توضيح داده شده، اشاره اي به پيوستگي نشده است؛ و در پاره اي موارد تناقض با ذهنيت جعفري و هماهنگي و همسازي با ذهنيت تسنن به چشم مىخورد.

به عنوان نتيجه مىتوان گفت كه به جز استفاده از تعدادي نماد مشترك، نمىتوان از پيوستگي علويگري با جعفريه سخن به ميان آورد.

پاورقيها:

1) Besin Atalay, Bektaşilik ve Edebiyatı, İstanbul 1991, s. 13-16.
2) Abdülkadir Sezgin, Hacı Bektaş Velî ve Bektaşilik, İstanbul 1995, s. 144-160.
3) Süleyman Hayri Bolay, "Bektaşilik ve Hanefi Mezhebi", Kadri Eroğan Hacı Bektaş Velî Armağanı, Ankara 1997, s. 33-35.
4) Lütfi Kaleli, Binbir Çiçek Mozaiği Alevilik, İstanbul 1995, s. 358-363.
5)درخصوص منابع علوم اسلامي اثني عشريه نگاه كنيد به: حسن الصدر، تاسيس الشيعه، بيروت 1401؛ همچنين نگاه كنيد به: İlyas Üzüm, “İsnâaşeriyye (Literatür)” mad., DİA, XXIII, 149-153
6) M. Fuad Köprülü, “Ahmet Yesevi" mad., İA, I. 212.
7) Ahmet Yaşar Ocak, Kalenderilik, Ankara 1992, s. 155-161.
8) Ahmet Yaşar Ocak, "Babailer İsyanından Kızılbaşlığı”, Belleten LXIV (Nisan 2000), sayı: 239, s. 11.
9) در اين خصوص نگاه كنيد به: İlyas Üzüm, "Aleviler Şiîleştirilebilir mi?”, Aleviler / Alewiten, ed. İsmail Engin-Erhard Franz, Hamburg 200, s. 111-132.
10) İlyas Üzüm, “Hüsniyye” mad., DİA, XIX. 34-35.
11) Ahmet Yaşar Ocak, Alevi ve Bektaşi İnançlarının İslam Öncesi İnanç Temelleri, İstanbul 2000, s. 20-21.
12) Elvan Çelebî, Menâkıbul-Kutsiyye, nşr. İsmail E. Erünsal-Ahmet Yaşar Ocak, Ankara 1995, s. 74, 118.
13) Çelebî, Menâkıbul-Kutsiyye, s. 94.
14) همان اثر، 139.
15) همان اثر، 122.
16)همان اثر، 120.
17) همان اثر، 145.
18) Ahmet Yaşar Ocak, age., s. 21-25.
19) در جايي از اين اثر كه در مقاله حاضر مورد استفاده قرار گرفته(عبدالباقي گولپينارلي، مناقب حاجي بكتاش ولي، استانبول 1958) اگرچه حمد و صلوات به شكل ساده درآمده، در متن اصلي «آل و اصحاب» نيز ذكر شده است.
20) همان اثر، 1.
21) همان اثر، 2.
22) همان اثر، 4.
23)همان اثر، 5.
24) همان اثر، 7.
25) همان اثر، 9-10.
26) همان اثر، 15.
27) همان اثر، 17.
28) سوره فتح، آيه 16.
29) Das Viajet-âme des Hadschim Sultan, nşr. Rudolf Tschudi, Berlin 1914, s. 21-22.
30) نگاه كنيد به:Abdal Musa Vilâyetnâmesi, nşr. Abdurrahman Güzel, Ankara 1999, s. 152-153.
31) در مورد ليست كتابها نگاه كنيد به همان اثر، 194ـ191.
32) Kaygusuz Abdal Menâkıbnâmesi (nşr. Abdurrahman Güzel), Ankara 1999, s. 127-130.
33) نگاه كنيد به همان اثر، 127. براي آگاهي از مفهوم عبارت نگاه كنيد به:Ramazan Biçer, "Kerremallâhü Vecheh" mad., DİA, XXV. 296-297.
34) Kaygusuz Abdal Menâkıbnâmesi, nşr. Abdurrahman Güzel, s. 141.
35) نگاه كنيد به: ابوالقاسم جعفر بن حسن الحلي، المختصر النافع، بيروت 405 / ص 45. همچنين نگاه كنيد به: محمدحسين آل كاشف الغطاء، مذهب جعفري و اصول آن (ترجمه عبدالباقي گولپينارلي، استانبول: 1966، ص 60ـ59).
36) نگاه كنيد به:Hoca Ahmed Yesevî, Dîvân-I Hikmet, nşr. Hayati Bice, Ankara 1993, s. 62-64.
37) نگاه كنيد به:İsmail Özmen, Alevi-Bektaşi Şiirleri Antolojisi, Ankara 1995, I. 73 vd.
38) نگاه كنيد به:Yunus Emre Dîvânı, nşr. Faruk K. Timurtaş, İstanbul 1972, nâşirin önsözü, s. 25.
39) نگاه كنيد به:Yunus Emre Dîvânı, nşr. Mustafa Tatçı, Ankara 1991, s. 60.
40) نگاه كنيد به:Tahsin Yazıcı, "Şah İsmail" mad.i İA, XI. 278.
41) Dîvân (İbrahim Arslanoğlu, Şah İsmail Hatayî ve Anadolu Hatayîleri içinde, İstanbul 1992), s. 84.
42) همان اثر، همان جا.
43) همان اثر، 164ـ163.
44) همان اثر، 152ـ151.
45) همان اثر، 165ـ164.
46) براي پاره اي از سروده ها درمورد دوازده امام نگاه كنيد به همان اثر، 59، 60، 84، 112،…
47) Pir Sultan Abdal Dîvânı, nşr. Esat Korkmaz, İstanbul 1994, s. 103.
48) همان اثر، همان جا.
49) همان اثر، 84، 228، 272، 320.
50) به عنوان نمونه براي نخستين كاربرد نگاه كنيد به: همان اثر، 100، 111، 195، 201،…
51) نگاه كنيد به همان اثر، 53، 226، 227، 229، 231، 466.
52) همان اثر، 72.
53) همان اثر، 112.
54) به عنوان نمونه نگاه كنيد به: همان اثر، 208، 218، 220، 255، 257،…
55) همان اثر، 437.
56) براي تحليل خلاصه اين اشعار نگاه كنيد به:İlyas Üzüm, Kültürel Kaynaklarına Göre Alevilik, İstanbul 2002, s. 115-120.
57) براي اطلاع بيشتر از نمايندگان ادبيات علوي ـ بكتاشي و اشعار آنان علاوه بر اثر اسماعيل اوزمن نگاه كنيد به:Sadettin Nüzhet, Bektaşi Şairleri, İstanbul 1939, a. mlf., Bektaşi-Kızılbaş Alevi Şairleri ve Nefesleri, İstanbul 1949, Besim Atalay, Bektaşilik ve Edebiyatı, İstanbul 1922.
58) Kِprülüzade Mehmet Fuat, “Bektaşi Şairleri" (Sadettin Nüzhet, Bektaşi Şairleri içinde, İstanbul 1939) s. VI.
59) همان اثر، 2.
60) İsmail Özmen, age., s. 30.
61) Mehmet Eröz, Türkiye'de Alevilik-Bektaşilik, İstanbul 1977, s. 95.
62) در مورد ماهيت، ويرايش ها وچاپهاي مختلف «فرمايشات» نگاه كنيد به:İlyas Üzüm, "Buyruk'ta 'Üç Sünnet-Yedi Farz' Kavramı ve Alevi Yazarların Tutumu", İslam Araştırmaları Dergisi (2001), sayı: 5, s. 157-159.
63) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, İstanbul 1982, s. 7-11.
64) براي اطلاع از تفسير آيات مربوط به معراج ازديدگاه جعفري نگاه كنيد به: ابوعلي فضل الحسن الطبرسي، مجمع البيان، بيروت، 1986، ج 6، ص 219ـ213.
65) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 171-172.
66) درخصوص غدير خم نگاه كنيد به: عبدالحسين اميني، الغدير في الكتاب و السنه و الادب (تهران، 1987).
67) به عنوان مثال نگاه كنيد به: همان اثر، 155، 157، 161، 169.
68) همان اثر، 20.
69) همان اثر، 44. در بعضي جاها همان عبارت به شكل اصلي خود «لا اله الا الله، محمداً رسول الله، علي ولي الله» درج شده است. مثلاً نگاه كنيد به: ص 14، 118.
70) براي امكان ناپذير بودن رؤيت الله در شيعه به عنوان مثال نگاه كنيد به: ابن المطهر الحلي، كشف المراد، مكتبه المصطفوي، قم، ص 32ـ230.
71) همان اثر، 106.
72) براي حديث مزبور نگاه كنيد به: بخاري، ايمان ـ 1؛ مسلم، ايمان ـ 19؛ نسائي، ايمان ـ 3.
73) ابوجعفر محمدبن يعقوب الكليني، الاصول من الكافي، تهران، 1365، ج 2، ص 18.
74) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 126.
75) همان اثر، 33.
76) همان اثر، 124ـ123.
77) براي اطلاع بيشتر از اصطلاحات و تعبيرات نگاه كنيد به:Hamit Algar, “Çardeh Ma'sum-I Pâk” mad., DİA, VIII. 227-228.
78) براي اطلاع بيشتر از اسامي دوازده امام، چهارده معصوم و هفده كمر بسته، نگاه كنيد به:Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 134-135.
79) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 166-167.
80) به عنوان مثال نگاه كنيد به: مجلسي، بحارالانوار، ج 10، ص 103؛ محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، 1982، ج 6، ص 324.
81) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 12-16.
82) به عنوان مثال نگاه كنيد به:Bedri Noyan, Bektaşilik, Alevilik Nedir, Ankara 1987, s. 279, 315, 328, 331, 332.
83) نگاه كنيد به: M. Tevfik Oytan, Bektaşiliğin İçyüzü, İstanbul 1979, s. 8.
84) Bedri Noyan, age., s. 233.
85) براي سنت رساله نويسي نگاه كنيد به: Hatice Kelpetin, “İlmihâl” mad., DİA, XXII, 139-141.
86) Necip Asım, Bektaşi İlihâli, İstanbul 1343/1925, s. 3-4.
87) Haydar Kaya, Bektaşilik İlmihâli, Manisa 1989, s.4.
88) Necip Asım, age., s. 5-9.
89) همان اثر، 19.
90) همان اثر، 10.
91) همان اثر، 12.
92) نگاه كنيد به: Haydar Kaya, age., s. 50.
93) همان اثر، 40ـ39.
94) براي اطلاع از روايتي كه به عنوان حديث جبرئيل شهرت دارد و در آن از اصول ايمان نام سخن به ميان آمده است نگاه كنيد به: مسلم، ايمان ـ 1.
95) براي اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: İlyas Üzüm, Günümüz Alevilği, s. 57-59.