Friday, April 28, 2006



قزلباش و قزلباشيه

نويسنده: نهاد چتين كايا٬ كتاب: تركهاي قزلباش

واژه قزلباش به همه كساني كه داراي اعتقاد مشترك هستند (علوي) شامل نمىشود. اين واژه فقط در باره علويان شيعه كه از نژاد ترك هستند به كار مىرود.




امروز بسياري از نويسندگان، محققين و دانشمندان، تا حد زيادي تحت تأثير مورخين عثماني معتقدند كه نام قزلباش، از كلاه سرخ رنگ 12 تركه أي كه شيخ حيدر تحت عنوان «تاج حيدري» بر تن تركمنها پوشانده، گرفته شده و داراي منشاء ايراني مىباشد.

منابعي كه اين عده براي ادعاي خود ذكر مىكنند عموما از ميان اسناد عثماني است و آنچه كه در منابع و اسناد عثماني به عنوان قزلباش معرفي مىشود، بيشتر به معناي شورشگر، غارتگر، رافضي(1)، ملحد(2) و زنديق(3) مىباشد كه منظور از آن تركمنهاي مقيم آناطولي مىباشند.(4) به طور كلي مورخين گزينش شده عثماني، با انتساب نام تركمن و ترك به قزلباشيه صفات تحقيرآميزي چون، اتراك بىادراك، تركمنان بىريشه، بىدين و بىفكر را بدانها نسبت مىدهند.

امروزه وقتي در كشور ما صحبت از قزلباش به ميان مىآيد، در چارچوبي منصفانه تر، شيعيان افراطي، تركمنهاي علوي مقيم آناطولي، كساني كه در قديم طرفدار دولت صفويه بوده اند و ادامه آنان تداعي مىشود. ضمن اينكه گاهي نيز به طور اشتباه ايرانيان را قزلباش مىدانند. برخي محافل نيز با ديدي منفىتر و در محيطهاي سني، قزلباش ها را افرادي بىدين، رافضي، ملحد، منحرف، كساني كه با خواهر و مادر خود روابط نامشروع دارند و بعضا اتهاماتي بدتر از آن مىشناسند.

پروفسور دكتر فواد بوزكورت مىگويد: در سال 1975 يك فرهنگ آلماني ـ تركي مشتركا توسط كارل استوروالد و جمال كوپرولو با عنوان، (Lahgen Scheidts Taschen Wôrterbuch Deutsch-Türkish, Berlin-München 1975) در صفحه 139 در قسمت آلماني كلمه قزلباش به معناي كسي كه با اقوام نزديك خود زنا مىكند، آورده شده است. بوزكورت اظهار مىدارد كه اين مفهوم كه در فرهنگ آمده پس از مكاتبات متعدد با مراكز مختلف از جمله رئيس جمهور و در آخرين چاپ اين كتاب حذف گرديده است.(5)

قزلباش هاي تركمن در تركيه نيز با القاب و اسامي مختلفي شناخته مىشوند. در كنار صفات تحقيرآميز عموما استفاده از كلمات علوي و قزلباش و در برخي مناطق با اسامي ديگري مانند تركمن، يوروك (Yörük)، سراج (Sıraç)، آبدال (Abdal)، چپين (Çepin)، تاحتاجي (Tahtacı) و بكتاشي معروفند. در محافل تندروي مذهبي اين گروه معمولا با عنوان تحقيرآميز خاموش كنندگان شمع (Mum söndürenler) * معرفي مىشوند.

اطلاق مفاهيمي چون قزلباش و اتهامات موازي آن به تركمناني كه از عناصر تشكيل دهنده حكومت ترك و حاملان فرهنگ اين قوم به مناطق مختلف هستند همواره محل تأمل و تعمق بوده و هست. محيطي كه اين مفهوم در آن شكل گرفته نمىتواند متعلق به اداره فرهنگ و يا يك محيط ترك باشد. ارزشها و تصوف ترك و دنياي اعتقادات آنان نه تنها عليه هم نژادهاي خود بلكه عليه هيچ جامعه ديگري چنين نگرشي را نمىتواند داشته باشد. اين اتهامات از سوي كساني مىتواند شكل بگيرد كه با جامعه تركان بيگانه بوده و از ادراك آن عاجز باشند و به دنبال تجزيه نژادي تركها بوده باشند. اين اتهامات قرنهاست كه بدون آنكه مستند بر مدركي باشد همچنان مطرح مىگردد. اين درحاليست كه جامعه تركمانان علوي به سنتهاي ملي و نژادي خود پايبند بوده و در زندگي اجتماعي خود آن را به كار مىبندند. آنان نسبت به نواميس خود حساسيت زيادي دارند و حتي با افراد بيگانه نسبت به محيط خود پيوند زناشويي نمىبندند و از آن هم اجتناب مىكنند. در هيچ دوره أي از تاريخ نه در زمان پادشاهان و نه در وضعيت ملوك الطوايفي در حالي كه حرمسراهاي دربار سلاطين مملو از جاريه ها و كنيزكاني بود كه از هر قوم و نژادي در آن يافت مىشد، هيچ دختر تركمني ديده نشده است. به همين دليل است كه در ميان سلاطين سلجوقي و عثماني فقط تعداد معدودي از افراد وجود دارند كه از مادري تركمن زاده شده اند. دختر تركمن وقتي به عنوان عروس از خانه پدري خارج مىشود تمام هم و غمش اين است كه خانمي خانه دار و مادري با عزت و فداكار باشد. اين تهمت نه فقط متوجه اين قشر بلكه متوجه تمام ملتهاي ترك و بنياد خانوادگي آنها مىباشد. تهمتي كه متوجه برادران نژادي ما يعني تركمنان گرديده تحت عناوين مختلفي همچون «قزلباش ها»، «خاموش كنندگان شمع» و مانند آن مىباشد. آنچه كه از اين الفاظ قصد مىشود اين است كه، اين گروه آئينهاي شبانه برگزار مىكنند، در پايان آئين چراغها را خاموش كرده و با همسران يكديگر ارتباط غيراخلاقي برقرار كرده، و يا با خواهران خود رابطه نامشروع برقرار مىكنند. در برخي موارد نيز به معناي كساني كه با دختران و خواهران خود رابطه نامشروع برقرار مىكنند، به كار رفته است. بايد يادآوري شود كه افراد يا محافلي كه اين تهمتها را توليد مىكرده، نسبت به خود ادعاي تدين و مسلماني و ايمان كامل دارند. تركها در طول تاريخ حتي از سوي دشمنان خوني خود با اتهاماتي با اين وقاحت و سنگيني مواجه نبوده اند. بسي جاي تأمل است كه سازندگان اين گونه تهمتها چگونه مىتوانند ميان آن تهمتها و مسلماني خود ارتباط برقرار كنند و در كجاي ايمان اسلامي مىگنجانند.

همانگونه كه گفتيم، سازندگان اين افتراها كوچكترين دليل و سندي براي اثبات ادعاي خود ندارند. ما در اين ارتباط درخصوص يك واقعه تاريخي كه چندان ارتباطي هم با تركان ندارد و زمينه ساز ايجاد چنين افتراهايي مىباشد سخن خواهيم گفت:

به طوري كه در ابتداي اين مبحث نيز اشاره كرديم، جامعه ايران و يا به عبارت دقيق تر جامعه فارس تا دوره شاه اسماعيل جامعه أي سني / شافعي بوده است. پذيرش مذهب تشيع از سوي فارس هاي ايران با شكست شاه اسماعيل در جنگ چالدران (1514 م.) و آغاز دشمني با سني ها و قتل عام و كشتار آنان تحقق يافته است. در همين دوره در سرزمين آناطولي نيز سياست سني كردن به مورد اجرا گذاشته شده است پس از اين تحولات مردم دو منطقه ايران و آناطولي يكديگر را به دليل گرايشات مذهبي مورد اتهام و تهمت قرار داده اند. شيعيان، اهل سنت را به طرفداري از يزيد، اهل تسنن نيز شيعيان را با اتهاماتي چون رافضي، زنديق و مانند اينها مورد خطاب قرار داده اند.

از اين تاريخ به بعد سني بودن هويت مردم آناطولي و شيعه و علوي بودن هويت مردم ايران مىگردد. در مسئله تهمت زني به سني هاي آناطولي همواره انگشت روي عناصر ايراني گذاشته مىشود. به دليل مطرح بودن هويت ايراني در اتهامات عليه سني ها / علوي هاي آناطولي، عناصر فرهنگي و اعتقادي ايرانيان (فارس ها) قبل از اسلام نيز به اينگونه اتهامات اضافه شده است. در اين خصوص يك حادثه تاريخي داراي اهميت زيادي است كه به نظر مىرسد يكي از عوامل مهم در ساختن اينگونه اتهامات مىباشد.

در اواخر قرن پنجم ميلادي، مزدكيسم كه يكي از شاخه هاي دين زردشتي است در ايران ظهور كرد. بنيانگذار اين مذهب فردي به نام مزدك بود. در اين زمان «قباد» يا «قوات» رياست دولت ساساني در ايران را عهده دار بود. اين نام در زبان تركي به صورت «كاباد» و بعدها به صورت «كاواد» نيز تلفظ شده است. مزدك كه همه چيز را مباح و مشترك مىدانست، قباد را به مذهب خود دعوت مىكند. قباد كه در جريان جنگ قدرت در زندان به سر مىبرد، به دنبال راهي براي آزادي از زندان بود. در روزهاي زندان همسر قباد كه براي ديدن شوهرش به زندان مىآمد مورد توجه زندانبان قرار مىگيرد. قباد در قبال آزادي از زندان راضي مىشود كه زنش با زندانبان رابطه جنسي داشته باشد.(6) بدين وسيله قباد از زندان آزاد مىشود. او بعدها به پادشاهي مىرسد و حكومت ايران را به دست مىگيرد. قباد طبق آئين مزدك با خواهر خود ازدواج مىكند و در مراسم عروسي از قشرهاي مختلف مردم كه وارد آئين مزدك شده بودند دعوت مىكند. قضيه عروسي قباد با خواهرش با اين وسيله در همه جا پخش مىشود. بنابر يك روايت ديگر كسي كه قباد را از زندان آزاد كرده خواهر او بود كه با قباد ازدواج كرده بود.(7) تركها كلمه قواد را كه تا ا مروز با معناي غيراخلاقي آن به كار مىبرند، از اين كلمه گرفته اند. نام كيقباد كه در سلاطين سلجوقي نيز به چشم مىخورد از همان كلمه ايراني گرفته شده است. وقتي كه سلاطين سلجوقي تا حد فراموشي هويت خود شيفته فرهنگ ايراني شده بودند، نامگذاري به طريق ايراني نيز امري طبيعي بود.

«كرزي اوغلو» مورخ ترك، به اين موضوع اشاره دارد: «كلمه قواد در كتاب «دده قورقود» به معناي تحقيرآميز براي كساني كه زن، خواهر و دختر خود را براي رابطه جنسي در اختيار ديگران قرار مىدهند، يا نسبت به آن اغماز مىكنند به كار رفته است. مانند: أي قواد و قوادزاده كه براي فحش دادن به كار مىرود. لذا اين كلمه از زماني كه قباد دوم پادشاه ايران وارد مذهب مزدكي شد به يادگار مانده است. اگرچه در كتابهاي لغت گفته شده كه قباد از ريشه عربي قيادت به معناي بندگي گرفته شده اما به نظر مىرسد مرتبط دانستن آن با نام پادشاه ايران، همانگونه كه در كتاب «دده قورقود» آمده و در ميان تركمنان چادرنشين نيز شيوع داشته درست تر است.(8) تصورات منفي ناشي از حادثه قباد كه در مقطعي از تاريخ ايران به وقوع پيوسته و اشتباهي كه در برداشت از مفهوم علوي / شيعي وجود دارد و به آن ريشه ايراني داده مىشود، باعث گرديد تا تحليل گران از علل و اسباب اتهامات زشتي كه متوجه تركمنان آناطولي مىگردد غافل باشند.

علي رغم همه اتهامات منفي آنان از نام قزلباش احساس غرور كرده و براي معرفي خودشان خصوصا از نام قزلباش استفاده كرده اند. آنان دولت خود را دولت قزلباشيه و حكمران خود را پادشاه قزلباش و كشور خود را نيز با نام مملكت قزلباش توصيف كرده اند.(9)

شاه اسماعيل در يك جا مىگويد:

Yüreği dağ olmayınca bağra kaulu la’l-tek
Heç kimin haddi yokdur kim kızılbaş olmağa

يعني: كسي كه داراي دلي خونين نباشد، حق ندارد قزلباش باشد.(10)

او با اين سخن در واقع غرور تركمنان را مورد ستايش قرار داده است. تركمنان علوي در نتيجه اتهاماتي كه از سوي برخي حكام عثماني متوجه آنان گرديده مجبور به كنار گذاشتن نام قزلباش شده و عده أي از اين افراد مدتي خود را با نام بكتاشي معرفي كرده اند. پس از صدور فرمان انحلال يني چريها توسط سلطان محمود دوم در سال 1826 استفاده از نام بكتاشي نيز ممنوع گرديد. بعد از اين تحولات نام علوي به اين گروه اطلاق شده كه تاريخ دقيق بكارگيري اين عنوان معلوم نيست. اين نامگذاري با رضايت خود آنان به كار رفته است. اين در حاليست كه عنوان علوي در تاريخ براي شناسايي «سادات» يعني كساني كه از نسل حضرت علي بودند استفاده مىشد. در ادبيات شيعه نيز وقتي سخن از علوي به ميان مىآيد، فرزندان حضرت علي در ذهن تداعي مىشود.

ظهور نام قزلباش، به سنت تركمنان در استفاده از «كلاه سرخ» رنگ برمىگردد. پوشيدن كلاه يا سرپوش سرخ رنگ سنت ديرينه تركمنان محسوب مىشود. يعني در جريان تأسيس دولت صفوي و در دوره شيخ حيدر آغاز نشده است. به دليل پوشيدن كلاه سرخ سنتي توسط تركمنان، از اوايل قرن چهاردهم يعني دوره صفويه به بعد به آنها قزلباش گفته شده است.(11)

فاروق سومر نيز بر اهميت اين موضوع تأكيد دارد. وي معتقد است، در قرون سيزده و چهارده به طور قطع و يقين تركمنان آناطولي از كلاه سرخ رنگ استفاده مىكردند. شكي نيست كه در دوره هاي بعد نيز اين عادت ادامه داشت. بنابراين، ممكن است كه طرفداران، مريدان و سربازان صفويها نيز از اين نوع كلاه استفاده كرده باشند و اين موضوع مىتواند مرتبط با هم باشد.(12) حتي بر اين موضوع نيز بايد تأكيد كرد كه، احترام نسبت به حضرت علي، اهل بيت نبوت و گريستن بر شهداي كربلا نمىتواند دليلي بر شيعه بودن يك فرد باشد. اين مسائل در دوره أي كه بين شيعيان و اهل تسنن كشمكش وجود نداشت، در بين مردم رواج داشته است. اين كشمكش ها از اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم خود را نمايان كرده است.(13)

پس از پذيرش تاج سرخ به عنوان نشانه پادشاهان صفوي در ايران، از سوي سني ها به همه كساني كه از صفويان تبعيت مىكردند، قزلباش گفته شده و اتهامات زشتي به آنان نسبت داده شده است. از اين تاريخ به بعد اين نام به جهت تحقير اين گروه درباره آنان به كار رفته است. در مقابل، قزلباشها براي قداست بخشيدن به لباس و به ويژه لباس سرخ حكايات و روايات زيادي جعل كرده اند.(14) در ميان اين روايات، روايتي كه پوشيدن لباس سرخ و تاج سرخ را به حضرت علي نسبت مىدهد جالب توجه است. براساس اين روايت در يكي از جنگهايي كه حضرت پيامبر نيز شركت كرده بودند، تيري به دندان حضرت رسول اصابت مىكند و در اثر آن دندان ايشان مىشكند. حضرت علي كه نظاره گر اين حادثه بوده، دندان مبارك پيامبر را برداشته و براي اينكه گم نشود بر قسمتي از سر خود فرو مىكند. در اثر اين حادثه از سر علي خون جاري مىشود و تمام عمامه ايشان به رنگ خون(سرخ) درمىآيد. لذا پيروان آن حضرت با استناد به اين واقعه كلاه قرمز پوشيده اند.

اين داستان زائيده تصورات و تخيلات مردم بوده و واقعيت ندارد. همانطوري كه در اين داستان هم خوانديد، هرچند علويها مدعي هستند كه واژه قزلباش به تاريخ اسلام برمىگردد اما بايد گفت كه اين واژه ارتباطي با اسلام ندارد. قبل از هر چيز اين واژه يك كلمه تركي است. دومين دليل مهم اين است كه واژه قزلباش در مناطقي كه تركان هيچ وقت در آنجا حضور نداشته اند نيز به كار رفته، و در اغلب موارد به معناي «اعتقاد منحرف» استفاده شده است.(15) «منجم باشي» نيز اين واژه را درمورد تركمنان آناطولي و كساني كه به طرفداري از شاه اسماعيل برخاسته اند به كار برده نه براي خود شاه اسماعيل و خويشاوندان او. اين گروه هنگامي كه عليه عثماني بوده اند «قزلباش» و زماني كه طرفدار عثماني ها بوده اند «تركمن» ناميده شده اند.(16)

واژه قزلباش به همه كساني كه داراي اعتقاد مشترك هستند (علوي) شامل نمىشود. اين واژه فقط درباره علويان شيعه كه از نژاد ترك هستند به كار مىرود. به ساير شيعيان و بكتاشيها قزلباش گفته نمىشود. تأثير آئين هاي بكتاشيه در آئين هاي قزلباشيه را نمىتوان انكار كرد؛ اما نبايد اين دو را با هم مقايسه كرد. زيرا بكتاشيه يك طريقت است و هركسي مىتواند به عضويت اين طريقت درآيد، اما در قزلباشيه چنين نيست. قزلباش اعم از زن يا مرد بايد از نسل قزلباش باشد.(17) لذا مىتوان گفت كه همه قزلباشها بكتاشي هستند ولي همه بكتاشيها قزلباش نيستند. در ايران نيز واژه قزلباش فقط براي شيعيان ترك نژاد به كار مىرود.

«بدري نويان» كه يك دده علوي است، با اشاره به اينكه همه اين گروهها منسوب به مذهب جعفري هستند، مىگويد: «جامعه جعفريان تركيه يك شاخه اصلي است. از اين گروه باباگانها بكتاشي و دده گانها علوي هستند. به آن دسته از بكتاشيهايي كه در روستاها زندگي مىكنند علوي گفته مىشود. در ميان مردم به اين گروه قزلباش نيز گفته مىشود.(18)

دكتر اورهان ترك دوغان به عنوان يك جامعه شناس معتقد است: علي رغم تفاوتهاي اندكي كه بين گروههاي علوي وجود دارد، آنان نمايندگان فرهنگ استاندارد ترك هستند.(19)

امروزه در بسياري از مناطق قاره آسيا مىتوان با افراد قزلباش مواجه شد كه همگي آنان از نژاد ترك / تركمن مىباشند.

غير از آناطولي و آذربايجان، جمعيت زيادي از آنان در ايران زندگي مىكنند كه اكثريت اين گروه تركمنهايي هستند كه در دوره صفويه از آناطولي به اين مناطق مهاجرت كرده اند. در افغانستان نيز گروههاي مختلف شيعه زندگي مىكنند. عده اي از اين گروهها در هرات(20)، و عده اي در يكي از محله هاي كابل (محله قزلباشها) زندگي مىكنند كه با همان نام قزلباش معروفند. ديداري كه در فوريه 1993 از افغانستان داشتيم، شاهد وجود گروهي قزلباش در اين كشور بوديم. يكي از كساني كه در اين سفر ما را همراهي مىكرد، با اشاره به سمت غرب گفت كه اين گروه در مقطعي از تاريخ از آن سو به افغانستان آمده اند. م. بين بردج (M. Bainbridge) در كتابي با عنوان «تركها در جهان» مىنويسد: قزلباشها در كابل زندگي مىكنند؛ اينها تركاني هستند كه در زمان اشغال كشورشان توسط پرسها (پارسها) جزو سربازان دولت صفوي بودند.(21) بنابراين مىتوان گفت كه اين گروه هم نژادهاي ما هستند كه از آناطولي به اين مناطق مهاجرت كرده اند. مشابه اين قضيه درباره ازبكستان نيز اتفاق افتاده است و عده أي از تركمنان در زمان دولت صفوي در زمره قزلباشها به اين منطقه هجرت كرده اند. اين گروه هنوز هم خود را ترك معرفي مىكنند. روزنامه جمهوريت در تاريخ 25/8/1998 مطلبي را با امضاي «مصطفي بالباي» كه حاوي خاطرات سفر وي به ازبكستان بود چاپ كرد. وي در اثناي اين سفر با فردي به نام نادربيگ آشنا شده و از وي مىپرسد كه چه كساني در اينجا (ازبكستان) زندگي مىكنند؟ او در جواب با اشاره دست مىگويد: «در اين منطقه (آمان كوتان) قزلباشها زندگي مىكنند…»

پروفسور دكتر ياشار نوري اوزترك درباره اين گروهها مىگويد: اين توده ها (يوروكها، تركمنها، قزلباشها، تخته جيها، بكتاشيها و…) از نژادهاي متفاوت نيستند، همه اينها از نژاد خالص ترك هستند. اينها برخلاف اتهاماتي چون شيعي ـ علوي، باطني و مانند آنها كه از سوي برخي محافل به آنها نسبت داده مىشود، از هرگونه تمايلي نسبت به اين گروهها حتي ايران مبري هستند. اما چون به عنوان خدمتكاران سربه راه استفاده مىشدند مورد اتهام قرار گرفته اند. پايه و اساس اتهامات شيعي و باطني را اين مسئله تشكيل مىدهد. بايد اضافه كرد كه اتهاماتي كه محافل مسيحي نيز با اصرار و پافشاري از آن حمايت مىكنند علت ديگري نيز دارد:

آنان قصد دارند صوفيهاي تركمن را كه دولت بيزانس را به زباله داني تاريخ فرستادند، افرادي خارج از دين اسلام نشان داده و با آلوده كردن جو از آن استفاده كنند.(22) گلپينارلي نويسنده ترك نيز معتقد است كه «تاج سرخ» از يك سنت ديرينه نشأت مىگيرد.(23) اعتقادات قزلباشها در آن دوره نمونه كامل و ساده أي از اعتقادات اصيل اسلامي بود. اعتقادات در ميان آنان جزئي از زندگي روزمره بوده و در طول زمان با فرهنگ و عادات تركها درهم آميخته و شكل فعلي درآمده است. درواقع بر سركردن «كلاه سرخ» نيز نشان دهنده محتواي اساطيري اعتقادات آنان نسبت به خداي واحد در زمانهاي قديم بوده است.

از اين جهت ضرورت دارد كه درخصوص واژه قزلباش كه از دو كلمه قزل (سرخ) و باش (سر) تشكيل يافته و به تركمناني كه از زمانهاي بسيار قديم به پوشيدن آن عادت داشتند، اطلاق مىشود تعمق بيشتري كرد.

پاورقيها:

1ـ رافضي: كسي كه از دين خارج است و مقررات ديني را زير پا مىگذارد. فريد دوه لي اوغلو در كتاب خود با عنوان دائره المعارف لغات عثماني ـ تركي در اين خصوص چنين مىگويد: رافضه يك فرقه شيعي است [كساني هستند كه محبت و علاقه بيش از حدي نسبت به حضرت علي و فرزندان وي نشان مىدهند]. رافضي يعني كسي از فرقه رافضه باشد. كساني كه خلافت ابوبكر و عمر را نمىپذيرند.
2ـ ملحد: منكر خداوند، بىدين، دوه لي اوغلو، فريد، همان منبع.
3ـ منافق: كسي كه به آخرت ايمان ندارد. همان منبع.
4ـ احمد رفيق، در اين خصوص اسناد رسمي بسياري منتشر كرده است. نگاه كنيد به: احمد رفيق، رافضي گري در قرن ششم و بكتاشيگري، استانبول، 1932.
5ـ بزكورت، پروفسور دكتر فؤاد، ابعاد اجتماعي علويگري، ص 43.
6ـ نور رضا، تاريخ ترك (Türk Tarihi)، ج 5، ص 102.
7ـ كرزي اوغلو، م. فخرالدين، تاريخ قارص، ج 1، چاپخانه ايسيل، استانبول، 1953، ص 196.
8ـ كرزي اوغلو، همان، ص 196.
9ـ سومر، فاروق، تأسيس دولت صفوي، مقدمه، ص 1.
10- Bağrı kana bulanmış lâl gibi, kızgın demırle yüreği dağlanmadan, kızılbaş olmak hiç kimsenin haddi değildir.
11ـ گلپينارلي، كلمه قزلباش، دائره المعارف اسلامي، جلد شش، ص 789.
12ـ سومر، فاروق، تأسيس دولت صفوي، مقدمه، ص 1.
13ـ مليكوف ايرنه، حاج بكتاش از افسانه تا واقعيت، ص 85 و 86.
14ـ گلپينارلي، واژه قزلباش، دائره المعارف اسلامي، ج شش، ص 789.
15ـ بزكورت فؤاد، روابط دولت ـ جامعه در روند بازسازي مجدد علويگري، سمپوزيوم هويت علوي، ترجمه: بيلگه كورت تورون، استانبول، 1999، ص 104.
16- D’ohsson, 18. Yüzyıl Türkiyesinde Örf ve Adetler, Tercüman 1001 Temel Eser, s.84.
17ـ گلپينارلي، واژه قزلباش، دائره المعارف اسلامي، ج شش، ص 790.
18ـ نويان، بدري، علويگري چيست؟ انتشارات Ant/can ، استانبول، 1995، ص 13.
19ـ ترك دوغان، پروفسور دكتر اورهان، هويت علوي، بكتاشي، ص 117.
20- Dames, M. Longworth, Efganistan Mad. İslam Ansiklopedisi, Cilt 4, s.146.
21- Bainbridge, Margaret, Dünyada Türkler, say yayınları, 1995, s.50.
22ـ اوزترك، بكتاشيگري در طول تاريخ، ص 24.
23ـ گلپينارلي، واژه قزلباش، دائره المعارف اسلامي، جلد شش، ص 791.

Friday, April 07, 2006



گويش هاي شاه اسماعيل ختائي

در اشعار شاه اسماعيل مواردي ديده مىشود كه به هيچ وجه قابل انطباق با مذهب جعفري نيست. شاه اسماعيل لفظاً جعفري بوده است؛ به عبارت ديگر تشيع او كيفيت نمادين داشت و در هيچكدام از اين آثار اشاره اي به فقه و اصول اعتقادي جعفريه نشده است.

شاه اسماعيل ختائي (فـ . 1524) كه ضمن ترك هويت تسنن معتدل خود، وارد تشكيلات سياسي و شيعي شد و از حركت صفوي، دولتي پديد آورد، به اندازه حيات سياسي از نظر اعتقادات و برداشت هايش نيز اهميت ويژه اي براي علويان دارد. او به عنوان دنباله روي پدرش حيدر كه براي مريدانش كلاه سرخ دوازده تركه، به عنوان نماد دوازده امام مىپوشانيد و بدين سبب طرفدارانش به عنوان «قزلباش» ناميده مىشدند، اسلام و حروفيگري را بر اعتقادات و سنت قديم تركان تزريق كرد، و ساختاري را كه حامل عناصر شيعي نيز بود به صورت دولت در آورد. شاه اسماعيل از نظر هويت شاعري كه اشعارش زبان به زبان مىگردد، نيز جلب توجه مىكند. او هرچند با زبانهاي عربي و فارسي آشنا بود، اشعاري به زبان تركي در اوزان عروض و هجا ساخته و به موضوعات مختلفي از خدا تا مهدويت پرداخته است.

به هنگام صحبت از تشيع / جعفريه از ديدگاه علويگري، شاه اسماعيل نخستين كسي است كه نامش به ذهن انسان متبادر مىشود. حال ببينيم او كه به نوشته منابع، دستور داده بود عبارت «اشهد ان علي ولي الله»(40) به اذان اضافه شود، تا چه حد شيعه / جعفري بود؛ به عبارت ديگر تا چه حد با برداشتهاي اعتقادي و عبادي جعفريه نزديكي داشت؟ او در «ديوان» خود براي اينكه نشان بدهد پيرو مذهب امام حسين است، مىگويد كه: «در مسأله دين، حسيني مذهب / و رهبر موالي هستم»(41) و علاوه مىكند: «نه سه را دوست مىدارم و نه نصفش را / من از ازل جعفري هستم.»(42) در همين شعر جعفري بودنش را به شكلي آشكار در يك بيت بر زبان مىآورد و مىگويد: «از مذهب هر گروه منزه / موالي مذهب و جعفري هستم.»

از بررسي ديوان، دهنامه و نصيحت نامه او برمىآيد كه شاه اسماعيل لفظاً جعفري بوده است؛ به عبارت ديگر تشيع او كيفيت نمادين داشت و در هيچكدام از اين آثار اشاره اي به فقه و اصول اعتقادي جعفريه نشده است. هرچند در اشعار شاه اسماعيل مايه هاي اساسي شيعي چون حضرت علي، حضرت حسين، دوازده امام و اهل بيت و حادثه كربلا پيوسته به چشم مىخورد، اين مقولات و مضامين از نظر محتوا ماهيتي دور از جعفريه حمل مىكنند. در اين مورد به دو نكته بايد توجه كرد. اولاً در اشعار شاه اسماعيل مواردي ديده مىشود كه به هيچ وجه قابل انطباق با مذهب جعفري نيست. مثلاً حضرت علي همچنان كه با فضايل معلوم خود تعريف مىشود، گاهي به بعد فوق بشري مىرسد و با شكل الوهيت ترسيم مىشود. در «دهنامه»، علي با صفاتي چون «مظهر خدا» و «نور خدا» متصف مىگردد و با مصراع «تو هستي خالق اين خاص و عام»(43) نوعي خلاقيت به او داده مىشود. همچنين در يك مستزاد طولاني كه در ديوان شاه اسماعيل جاي گرفته، چنين آمده است: «آن كه با قدرت زمين و آسمان / فرشتگان، آدم، ديو و پري را آفريده/ سرور جهان، اولياي گزين / و فخر انبياست/ علي است علي است علي است/ علي العظيم الشفيع الولي»(44)؛ بدين طريق هم صفت الوهيت و هم صفت نبوت بر حضرت علي اطلاق شده است.

به همين طريق در مربعي كه از 21 بند تشكيل شده است نيز مواردي در الوهيت و ولايت حضرت علي ديده مىشود. در اين اشعار «الله ـ محمد ـ علي» با هم يكي گرفته مىشوند و هركدام جداگانه به صورت منبع بر زبان مىآيند:

«هرچه كه در دو عالم آفريده / از دوره آدم تا دوره خاتم / ذكرشان هميشه صبح و شب / الله و محمد و علي است.»(45)

اين برداشت به هيچ وجه نمىتواند با اعتقادات تشيع / جعفريه هماهنگ و همساز باشد.

ثانياً هرچند در اشعار ختائي به صورت پيوسته از دوازده امام صحبت به ميان آمده، به شخصيت تاريخي و اعتقادات ديني آنان كمترين اشاره اي نشده است.(46) در حالي كه در ديوان امامان از حضرت علي گرفته تا محمدالمهدي به ترتيب شمرده شده اند، جز مطالب عمومي، تقريباً چيزي در حق آنان گفته نشده است. به عبارت ديگر اگر سخن از دوازده امام رفته، جنبه نمادين بر اين سخن مترتب بوده است.

Saturday, April 01, 2006



روستاي افشار -مريدان علي(ع)- از توابع بخش كاغذكنان ميانه

ميانه با آن آباديهاي كثير اطراف خود همگي داراي مذهب شيعه اثني عشري هستند. تنها استثناء در اين مورد ، روستاهاي شمس آباد(سني مذهب) ، سوروق (شافعي مذهب) و افشار (مريدان علي(ع)) هر سه از توابع بخش كاغذكنان است. ميانه نه تنها از نظر زباني ، يكرنگ و يكپارچه است بلكه از نظر مذهبي نيز بسيار همگون و يكنواخت است.