Sunday, January 09, 2005

پشت پرده پيوستگي علويان با مذهب جعفري



پشت پرده پيوستگي علويان با مذهب جعفري, ارتباط يا عدم ارتباط علويگري با جعفريه

نويسنده: آنيل چ٬ نويسنده: الياس اوزوم* (İlyas Üzüm)٬ مندرج در نشريه “İslâmiyât”٬ (ش 3 ج 6 ـ ژوئيه ـ سپتامبر 2003)

كليد واژه ها: علويگري بكتاشيگري مذهب جعفري حاجي بكتاشي ولي مذهب

بحث و بررسي ارتباط علويگري با مذهب جعفري، از مباحثي است كه هرازگاهي بر زبانها مىافتد. اين مباحثات و ارزيابيها در سطح گسترده اي از انطباق كامل علويگري با مذهب جعفري گرفته تا نبود ارتباط ميان اين دو ادامه دارد. هم منابع كلاسيك كه سرنخهايي از موضوع مىدهند و هم پاره اي از تحقيقات اخير، با عرضه برداشتهاي متفاوت، آشوب و تشويش مىآفرينند و نگرشهاي متناقض پيش مىاندازند.

مسأله با چگونگي ماهيت علويگري و اينكه علويگري حامل هويت يك مذهب است يا نه، ارتباط نزديك دارد. اگر گفته شود كه علويگري حامل هويت يك مذهب است، بايد ديد كه اين مذهب چه ويژگي دارد و در بطن كداميك از مذاهب اعتقادي يا عملي معلوم جاي گرفته يا با آن مرتبط است. اين مقال بيش از پاسخ گويي به اين پرسشها كه خود مىتواند موضوع تحقيق ديگري باشد، با توجه به ادعاي «پيوستگي علويان با مذهب جعفري» كه گاه به گاه از سوي بعضي از گروهها عنوان مىشود، رابطه علويگري ـ مذهب جعفري را بررسي خواهد كرد.

دنياي اجتماعي ـ فرهنگي كه در دوره ها و جغرافياهاي مختلف به اشكال مختلف ناميده مىشد و امروز به صورت علويگري و بكتاشيگري يا به طور خلاصه علويگري تعريف مىشود، ساختاري آميخته از قبايل صحرانشين و نيمه صحرانشين داشت كه در بدايت امر اسلام را پذيرفتند، اعتقادات، برداشتها و عادتهاي پيشين خود را با دين جديد تركيب دادند و به تدريج تأثيرات تشيع و حروفيگري و نشانه هاي فرهنگ كهن خود در آناتولي را بر آن علاوه كردند. اين ساختار به اعتبار ويژگي حاكم و غالبش، ماهيت تصوفي داشت و در بطن قالبهاي يسويه، حيدريه، قلندريه و وفائيه كه در دوره هاي اول هركدام ويژگي خاص خود را داشتند، شكل گرفت و گسترده شد؛ و بعداً موجوديتش را در دو شاخه قزلباشي و بكتاشيگري ادامه داد. هيچكدام از اين دو شاخه، ويژگي تصوفي خود را از دست ندادند: اولي ترجيح داد كه در مناطق روستائي بماند و ضمن اينكه از دنياي خارج بريد، عضويت در طريقت را موروثي تلقي كرد و دومي فعاليتش را بيشتر در شهرها ادامه داد و گفت كسي كه به اقرار دست بزند، مىتواند به جرگه طريقت وارد شود.

هر دو شاخه اين ساختار كه از قرن شانزدهم به بعد به شكل كنوني دست يافته اند، در ادوار پيش از قرن شانزدهم و بعد ازآن، با ابعاد اساسي خود چون سلسله مراتب ديني (مرشد يا پير، رهبر، طالب يا جان و غيره)، واژگان (مرشدي، مريدي، محبي، انسان كامل، ولايت، شريعت ـ طريقت ـ معرفت ـ حقيقت ـ آداب ـ اركان و غيره)، آئين هاي اساسي (اركان پذيرفته شدن به درجه مصاحبي، آئين اقرار، آئين تربيت، آئين محاكمه و غيره)، نوع خدمات در مراسم و آئين ها (مرشدي يا پيري، رهبري، ذاكري و غيره) ويژگي تصوفي عرضه مىكنند.

مقوله «مذهب» از زيرشاخه هاي هويتي اسلام و در مفهوم آن عده از مكاتب تفكري است كه باتوجه به منابع اساسي اسلام در موضوعات اعتقادي، عملي يا سياسي وارد ميدان شده است. اين مكاتب در موضوعات اعتقادي و فقهي جدا از نهادهاي تصوفي هستند. سعي در تعيين و تثبيت بعد «مذهبي» علويگري، درحقيقت بررسي مكتب اعتقادي يا فقهي يك نهاد تصوفي است؛ كه صحبت اين گونه بررسي ها درست مثل بررسي بعد مذهبي قادريه يا خلوتيه، خود مطلبي ديگر است. ولي قبول بايد كرد كه علويگري به سبب ويژگي «التقاطي» خود كه بدان اشاره كرديم، اختلافات و تنافراتي با اسلام رايج يا به عبارت ديگر اسلام كتابي دارد، و بدين جهت عرضه برداشتهايي در بررسي ويژگي مذهبي علويگري نمىتواند، نادرست باشد. مع الوصف اين مورد خارج از موضوع اين مقال است.

اين مقاله ضمن توجه به ادعاي «انتساب علويان به مذهب جعفري» (بدون التفات به اين ارتباط يا صحت و سقم آن) كه گاهي به صورت موكد، زماني به شكل منعطف، بعضاً به صورت مثبت و گاهي به صورت منفي بر زبان مىآيد، مسأله را در چهارچوب منابع اساسي مورد بررسي قرار خواهد داد.

هرچند ابعاد مختلف موضوع در بعضي از بررسيها مورد اشاره قرار گرفته، پژوهشي مستقل در اين زمينه انجام نيافته است. بسيم آتالاي (Besim Atalay) در اثر خود كه چاپ اولش در سال 1922 منتشر شد، آورده است كه «بكتاشيان همانگونه كه فقه جعفري را پذيرفته بودند، مذهب اماميه را نيز قبول كرده بودند» و توضيحات و نمونه هايي براي اثبات نظر خود داده است.(1) هرچند پژوهشگراني چون محمد فؤاد كوپريلي (M. F. Kِprülü) ، عبدالباقي گولپينارلي، سعدالدين نزهت ارگون (S. Nüzhet Ergun) و محمد اراوز (M. Erِz) نيز اطلاعاتي درمورد تماس بكتاشيان با شيعه در طول تاريخ داده اند، به پيوستگي آنان به مذهب جعفري در مفهوم فقهي اشاره نكرده اند. همين وضع در مورد پژوهشگران معاصر نيز ديده مىشود. ولي در كتاب حاجي بكتاش ولي و بكتاشيگري كه نخستين چاپش در سال 1990 از سوي وزارت فرهنگ منتشر شد، مسأله به صورت گسترده تحت سرعنوان «آيا بكتاشيان حروفي، جعفري يا شيعه هستند؟» مورد اشاره قرار گرفته است. اين اثر بيش از آن كه ويژگي روشنگري داشته باشد، به شكل عامه پسند نوشته شده و در آن آمده است كه بكتاشيان ارتباطي با مذهب جعفري نداشتند و برعكس به طوري كه از مراسم ديني آنان استنباط مىشود و در مقالات و شرح بسمله حاجي بكتاش ولي نيز آمده، در خط ماتريدي (تسنن) ـ حنفي بوده اند.(2) در مقاله كوتاه بكتاشگيري و مذهب حنفي از سليمان خيري بولاي (S. Hayrı Bolay) نيز اشاره شده است كه بكتاشيان با حنفيان ارتباط نزديك داشتند و بدين سبب در مراسم ديني از آنان متأثر شده اند؛ افزون بر آن در آثاري چون مقالات حاجي بكتاش ولي نيز مواردي ديده مىشود كه با ذهنيت حنفي تشابه دارد.(3)

هرچند بدري نويان (Bedri Noyan) دده باباي بكتاشي نيز در اثري كه بعداً اشاره خواهيم كرد، آورده است كه علويان و بكتاشيان پيرو مذهب جعفري بوده اند، براي اثبات نظر خود به هيچ منبع فقهي جعفري مراجعه نكرده است. لطفي كاله لي (L. Kaleli) از روشنفكران علوي نيز همانند بسياري از نويسندگان اين جامعه، پس از آن كه در اثر خود به مقايسه سطحي ارتباط علويگري با تشيع دست مىزند، اشاره مىكند كه مىگويند علويان پيرو مذهب جعفري هستند، ولي علويگري كه يك طريقت تصوفي است، در حقيقت ارتباطي با مذهب جعفري ندارد.(4)

هرچند تحقيقاتي كه در اين زمينه صورت گرفته بسيار محدود است، تعيين ارتباط يا عدم ارتباط علويگري با مذهب جعفري از اهميت لازم برخوردار مىباشد. زيرا اين مسأله از سويي سبب مىشود كه برداشت هاي مربوط به ماهيت علويگري تقويت بشود و از ديگرسو امكان انجام ارزيابي مقوله ديگري كه در كنار علويگري گذارده مىشود، فراهم مىآيد.

به طوري كه مىدانيم مذهب جعفري (جعفريه) بيشتر در مفهوم مذهب فقهي اثناعشريه كه بدنه تشيع را تشكيل مىدهد، به كار مىرود. شيعه با گرد آوردن همه گروههايي كه معتقد بودند پس از وفات حضرت پيامبر، خلافت حق حضرت علي و فرزندان اوست، در ادوار اوليه به شاخه هاي اصلي نظير كيسانيه، زيديه، اماميه، اسماعيليه و غلاه تقسيم شد. اماميه كه به وجوب تعيين امام (خليفه و سلطان) از سوي خدا اعتقاد داشتند، مىگفتند كه حكم ديني درخصوص تعيين جانشين حضرت پيامبر وجود دارد و به مقولاتي چون معصوميت امام معتقد بودند؛ آنها همانند ساير شاخه هاي اصلي به گروههاي درجه دوم تقسيم شدند و از ميان آنها اثني عشريه كه تعداد امامان را به 12 محدود مىكرد، به تدريج به صورت نماينده اصلي تشيع درآمد. تشيع كه در آغاز حركتي كاملاً سياسي بود، در طول زمان هم متوجه موضوعات اعتقادي شد و به صورت «مذهب اعتقادي» درآمد و هم با طرح برداشتهاي مربوط به بعد عملي / فقهي دين، ادبيات گسترده اي در هر دو زمينه فراهم كرد.(5)

ساختاري كه نامش گذشت، به اعتبار بعد تاريخي و سياسي، به عنوان شيعه و به اعتبار بعد كلامي علاوه بر شيعه، به شكل اماميه، اثني عشريه خوانده مىشود. بعد فقهي نيز عنوان جعفريه بدان داده است. همه شاخه هاي تشيع كه در مسأله امامت از زيديه جدا شده اند، در امامت امام جعفر صادق (فـ . 765/148) هم رأي هستند و علم و تقواي او از سوي همه تصديق مىشود؛ به سبب اهميت امام جعفر صادق است كه گاهي عبارت جعفريه مترادف با تشيع به كار برده مىشود. كمااينكه ادهم روحي فيغلالي (Ethem Ruhi Fığlalı) در دو جلد كتاب خود شيعه اماميه (استانبول: 1984)، به عنوان «مذهب جعفريه» نيز جاي داده و عبدالباقي گولپينارلي در ترجمه كتاب منهم شيعه تاليف محمدبن مهدي الحسيني عنوان «جعفريه چه كساني هستند؟» (استانبول: 1969) را به كار برده و اصل الشيعه آل كاشف الغطاء را نيز با عنوان «مذهب جعفريه و اصول آن» (استانبول: 1979) به تركي ترجمه كرده است.

در اين مقاله تعبير «جعفريه» به جاي شيعه اثني عشريه در مفهوم وسيع و فقه شيعه اثني عشريه در مفهومي تنگ تر به كار رفته است. مقدمتاً بايد گفت كه رابطه ميان جعفريه و علويگري آن قدر ضعيف و مبهم است كه براي تعيين و تثبيت اين ارتباط يا عدم ارتباط، احتياجي به مراجعه به منابع كلامي يا فقهي نيست و توجه به منابع اعتقادي اسلام و قالبهاي عبادي جعفريه براي اين كار كفايت خواهد كرد.

اگر برداشتهاي سياسي جعفريه كه موجوديتش را مديون آنهاست به كناري گذاشته شود، در مسايل مربوط به اصول اساسي اعتقادي و شكل عبادتهاي اسلامي (به استثناي جزئياتي كه تابع اجتهادهاي متفاوت هستند) ساختاري دارد كه به موازات اسلام رايج (تسنن) حركت مىكند. اين ساختار اصول ايمان را بر پنج اصل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد گذارده و نگرشهاي فقهي را بر ده مورد نماز، روزه، زكوة، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، تولا و تبرا استوار كرده است؛ مضافاً معاملات را از نكاح گرفته تا خريد و فروش در داخل فقه آورده است.

يادآوري اصول اعتقادي اسلامي و قالبهاي عبادي جعفريه و ويژگيهاي احكام مربوط بدانها ما را در انجام مقايسه اي آسان كمك خواهد كرد. جعفريه در مورد امامت به امامت دوازده امام اعتقاد دارد، با سه خليفه اول فاصله مىگيرد، به زنده بودن امام دوازدهم و برگشت او به روي زمين جهت برپائي حكومت اسلامي و گسترش عدالت و همچنين به معصوميت اهل بيت معتقد است؛ در فروع دين مثلاً به جاي شستن پا، كشيدن مسح را ترجيح مىدهد و عبارت «اشهد ان علي ولي الله» را بر اذان مىافزايد، پنج وقت نماز را در سه نوبت برگزار مىكند و از خاك كربلا به صورت «مهر» در سجده استفاده مىكند؛ در عباداتي كه ارتباطي با ماديات دارند، به وجوب خمس علاوه بر زكوة اشاره مىكند، در چهارچوب تولا و تبرا دوستدار محبان اهل بيت است و از دشمنانشان دوري مىكند؛ و در مسأله عقد، متعه را قبول مىكند.

در تعيين رابطه علويگري با مذهب جعفري، پس از اشاره به ويژگيهاي تعيين كننده آن و پيش از توجه به موضوع اصلي، به اجمال (هرچند موضوع اين مقاله نيست) از دوره هايي سخن خواهيم گفت كه اين دو ساختار در روند تاريخ با يكديگر تماس داشته اند. محافل علوي و اهل تشيع كه در طول تاريخ با اسامي و عناوين مختلفي ناميده مىشدند، در سه دوره با يكديگر روبه رو گشتند. در دوره اول بخشهايي چون يسويه و قلندريه كه نخستين هسته هاي علويگري را تشكيل مىدادند با گروههاي شيعي ارتباط سطحي برقرار كردند. كمااينكه محمد فؤاد كوپريلي به هنگام صحبت از احمد يسوي مىگويد كه وي درويشي بود كه از فلسفه آزاد وسيع تصوفي بهره ها داشت و از سويي تحت تأثير ملامتيه خراسان و از ديگرسو تحت تأثير حركتهاي شيعي تركستان شرقي و حوضه سيحون قرار داشت.(6)

احمد ياشار اوجاق نيز در كتاب قلندريه خود به هنگام بحث از مقوله «آموزه»، زير سرعنوان «تأثيرات شيعي» به شخصيتهايي چون كايغوسوز ابدال و حيرتي اشاره مىكند و مىگويد كه در اين زمره اعتقاد به حلول و تناسخ آشكارا ديده مىشد و علاوه بر آن پاره اي از مايه ها و عناصر شيعي نيز به كار گرفته مىشد.(7) دوره دوم دوره صفويان است كه اهميت مركزي داشت. از قرنهاي 13 و 14 ميلادي به بعد حركت صفوي كه به تدريج هم سياسي و هم شيعي شده بود، گروههايي را كه در آناتولي از ذهنيت اسلامي التقاطي برخوردار بودند به حركت درآورد و آنها را به «قزلباشي» تبديل كرد. احمد ياشار اوجاق در صحبت از اين دوره، بجا از عبارت «شاه اسماعيل صفوي و تزريق تشيع به علويگري» استفاده كرده است.(8) آخرين دوره، دوره بعد از انقلاب اسلامي ايران (1979) است. در اين دوره علماي جعفري كه در ايران آموزش ديده بودند و محافلي كه به ديده محبت بدانان مىنگريستند، ضمن نزديكي با محافل علوي، ادعا كردند كه علويگري در حقيقت تشيع اثني عشريه است و براي تأييد ادعاي خود به تدوين آثاري مبادرت ورزيدند؛ متعاقباً مساجدي در بعضي از مناطق احداث كردند و ضمن شركت در فعاليتهاي بعضي از انجمنها و بنيادها، به تبليغات شيعه گري دست زدند.(9)

در اين مقاله از ميان مناقب نامه ها و سروده ها (كه اميدوار هستيم بتوانند اطلاعات درست از ساختار علوي بدهند) مناقب نامه هاي شخصيتهايي چون الوان چلبي، حاجي بكتاش ولي، ابدال موسي، و كايغوسوز ابدال و سروده هاي شاه اسماعيل ختائي و پيرسلطان ابدال، همچنين فرمايشات و اركان نامه ها مورد بررسي قرار خواهد گرفت. افزون بر آن براي اينكه مسأله از ديدگاه امروزي نيز مطالعه شود، به نمونه آثاري از دده ها و روشنفكران علوي نيز مراجعه خواهيم كرد. در اين بررسي «حسنيه»(10) كه اشتباهاً تصور مىشود يكي از منابع علويگري است و درحقيقت يك كتاب شيعي است و «مقالات» كه انتسابش به حاجي بكتاش ولي مورد شك و ترديد است، مورد ملاحظه قرار نخواهد گرفت.

الف) مناقب نامه ها و ولايت نامه ها

1) مناقب القدسيه في مناصب الانسيه

اين اثر نه تنها بدين دليل كه يكي از نخستين مناقب نامه هاست، بلكه به سبب اينكه از سوي الوان چلبي (فـ . بعد از 1359م) نوه بابا الياس خراساني (فـ . 1240 م) نوشته شده، موقعيتي خاص دارد(11) و در مورد تلقي و برداشتهاي درويشاني كه از آسياي ميانه كوچيده و به آناتولي آمده بودند، اطلاعات مهم در اختيار خواننده قرار مىدهد. در اين اثر كه در جابجايش ارجاعاتي به قرآن داده شده و حاوي اطلاعات تاريخي از آناتولي در جريان قرنهاي 13 و 14 مىباشد، تقريباً هيچ اشاره اي به وابستگي علويان به تشيع يا جعفريه ديده نمىشود.

در اين اثر واژه مذهب در مفهوم لغوي در دو جا قيد شده(12) و از تعابيري چون تشيع، جعفريه و جعفر صادق ذكري به ميان نيامده است. آغاز اثر ناقص است و در قسمت موجود پس از تمحيد ذات احديت و صلوات پيامبر، مستقيماً به ذكر احوال دده قارقين پرداخته شده، درنتيجه مطلبي درخصوص اهل بيت و حضرت علي موجود نيست.

از سوي ديگر به هنگام صحبت از بعضي عبادات اسلامي، طبقه بندي نه براساس مذهب جعفري، كه براساس ذهنيت اسلام رايج (تسنن) صورت گرفته است. دو بيت زير نمونه بارز اين مدعاست:

«… فرض و سنت بداند و نماز بگزارد / روزه و حج و جهاد را واجب بشمارد

امر و نهي كند و حق را بشناسد / به امر اطاعت كند و از نهي باز بماند.»(13)

اين جا در اشاره به عبادتهايي كه با ماديات ارتباط دارند، برخلاف جعفريه، خمس همراه با زكوة قيد نشده و قالبي كه جعفريه دارد، مورد توجه قرار نگرفته است.

در اين اثر همچنين اشاراتي درخصوص «چهار خليفه» نيز وجود دارد. تسنن، خلافت را پس از وفات رسول اكرم به شكل ابوبكر، عمر، عثمان و علي، كه در تاريخ تحقق يافت، معتبر مىشمارد. درصورتي كه در مذهب جعفري خلافت سه خليفه اول غيرمشروع تلقي مىشود و شيعيان سه خليفه اول را محترم نمىشمارند. در اثر به هنگام توضيح اينكه امتحانات سخت ابتدا براي پيامبران و سپس درجه به درجه براي ديگران آمده، اشاره شده است كه «هركدام از خلفا چه ها ديدند / و حكم الهي چه مقدرشان كرد» و سپس عبارت «چهارخليفه» به شكل: «اول آن چهار خليفه همدم / كه قدم در پيشگاه حضرتش گذاشت»(14) جاي گرفته است. در دو جا نيز اسامي چهار خليفه ذكر شده است: «در علم و صدق و حيا و عدل / چون عثمان، و عمر و ابوبكر و علي بود»(15).

ملاحظه مىشود كه در اين اثر به فضايل خلفا نيز اشاره شده است. در بخشي ديگر از كتاب، صدق ابوبكر، عدالت عمر، حياي عثمان و علم علي به شكلي بارز بر زبان آمده است.(16)

در اين كتاب بيتي درخصوص حضرت حسين نيز وجود دارد: «حسين و گزيدگان دهر / كاسه كاسه زهر جفا نوشيدند.»(17)

اگر بيت مربوط به امام حسين، كه نزد اهل تسنن مورد احترام است و شهادتش اندوه و افسوس فراهم كرده، به عنوان نشانه و علامت خاص تلقي نشود، مىتوان گفت كه در اين اثر هيچ نشانه اي از مذهب جعفري وجود ندارد.

2) مناقب حاجي بكتاش ولي

مناقب نامه حاجي بكتاش ولي شايع ترين و مشهورترين مناقب نامه هاست و اشاراتي كه در موضوع مورد بحث ما مىدهد، بي اندازه مهم است. در اين اثر(18) كه بازتابي از مناقب حضرت پير است و محتملاً در نيمه دوم قرن پانزدهم به رشته تحرير كشيده شده، اطلاعات بسنده درخصوص «تلقي هاي ديني خداوندگار» (حاجي بكتاش ولي) و محيط او جاي گرفته است.

ولايت نامه پس از تمحيد و ثناي پروردگار به «صلوات و سلام بر پيامبر و آل و اصحاب او»(19) برمىخيزد كه بيشتر با قالب «حمد و صلوات» موجود در آثار علماي تسنن تطابق دارد و در آن اشاره اي به اهل بيت، كه در آثار جعفريه ديده مىشود، به چشم نمىخورد. در بخش اول كتاب كه به نسل حاجي بكتاش ولي اختصاص يافته، آمده است كه جد حاجي بكتاش ولي، برادر كوچك علي الرضا (فـ . 818 / 203) امام هشتم بوده است؛ سپس به ذكر نام بقيه امامان از آخر به اول تا حضرت علي پرداخته شده و بدين وسيله بر سيادت حاجي بكتاش ولي تاكيد شده است.(20)

در ادامه اين بخش آمده است كه جد حاجي بكتاش ولي (موسي الثاني) براي اينكه صاحب فرزند بشود، علي الرضا را به خانه خود دعوت مىكند و همسر موسي (زينب خاتون)، شربت براي امام رضا آماده كرده، در قدحي مىگذارد و مىفرستد؛ امام وقتي چشمش به شربت مىافتد، اشك بر چشمهايش مىنشيند و مىگويد: «جدم حسين در كربلا تشنه لب شهيد شد و روا نيست كه من از اين شربت بخورم» و شربت را پس مىفرستد.(21) اين قسمت اشاره به سمبل و نمادي مهم در تشيع / جعفريه است.

در پايان اين بخش آمده است كه حاجي بكتاش ولي پس از تولد مدتي نمىتوانست پستان مادر در دهان بگيرد؛ وقتي به سن شش سالگي مىرسد، انگشت شهادت بلند مىكند و عبارت «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و اشهد ان علي ولي الله» را كه اولين سخن او بوده است، بر زبان مىآورد(22) و بدين طريق به ولايت حضرت علي اشاره مىكند. جاي گرفتن عبارت «اشهد ان علي ولي الله» (كه در مذهب جعفري به اذان و اقامه افزوده شده) در كلمه شهادت، از ديدگاه جعفري، ويژگي جالب توجهي است.

در اين اثر علاوه بر آن كه گذشت، تنها موردي كه جعفريه را تداعي مىكند، سخن از حضرت علي است كه به وسايل مختلف بر زبان آمده است. در جائي از حضرت علي به عنوان «شير خدا، امير مؤمنان، مرتضي علي» ياد شده است.(23) در بخش بعدي از «سرّ علي» كه ارتباطي با مذهب جعفري ندارد، سخن رفته است. روزي حاجي بكتاش ولي به پيران خراسان مىگويد كه «سرّ علي» است و زماني كه از وي مىخواهند ادعايش را ثابت كند، مشتش را باز مىكند و خال سبزي را كه در كف دستش قرار داشت، نشان مىدهد؛ همين خال در كف دست حضرت علي نيز موجود بوده است. پيران خراسان با ديدن خال، عظمت حاجي بكتاش ولي و كرامتش را قبول مىكنند.(24) همچنين در اين اثر از حضرت علي به شكل دلاور و جنگاور ياد شده كه آيه «هل اتي‎» درحق او نازل و «لافتي» در شانش گفته شده است. در دعاي احمد يسوي نيز از شفاعت اهل بيت سخن به ميان آمده است.(25)

در اين اثر موردي كه از نظر موضوع مورد بحث ما اهميت دارد، مسأله «الف تاج» است. گفته مىشود كه اين تاج، همراه با خرقه، چراغ، سفره و علم و سجاده از خدا به حضرت محمد(ص) رسيده و او نيز به علي مرتضي داده است؛ علي به پسرش حسن، حسن به برادرش حسين، حسين به فرزندش زين العابدين، زين العابدين به پسرش محمد الباقر، محمدالباقر به پسرش جعفر الصادق، جعفر الصادق به پسرش موسي الكاظم، موسي الكاظم به پسرش علي الرضا، علي الرضا نيز به پير تركستان، احمد يسوي داده و از طرف احمد يسوي، از طريق كرامت به حاجي بكتاش ولي منتقل شده است.(26)

آخرين مطلب، مربوط به گزارش سفر حج خداوندگار (حاجي بكتاش ولي) است كه به نجف مىرود و مدتي در آن جا مىماند و افزون بر آن سه سال در مجاورت سجاده امام محمد الباقر بسر مىبرد.(27)

در اين كتاب كه اثري از فقه جعفري در آن ديده نمىشود و تنها به ذكر نام هشت امام از دوازده امام پرداخته شده، همين موارد هستند كه مذهب جعفري را تداعي مىكنند. مقوله «سرّ علي» و «الف تاج» نيز جز مقولات تصوفي ارزيابي مىشود.

3) ساير مناقب نامه ها

در ولايت نامه متعلق به حاجيم سلطان ] كولي آچيق [ (فـ . قرن 13) از خلفاي حاجي بكتاش ولي كه در منطقه كوتاهيه و اوشاق وظيفه مشيخت بر عهده داشت، كوچكترين اشاره به انتساب وي به مذهب جعفري وجود ندارد و تعابير شيعه و جعفري نيز در آن ديده نمىشود. در اين اثر دو مورد درخصوص تشيع به چشم مىخورد: اولاً وقتي از اين شيخ خواسته مىشود كه مشيخت خود را اثبات كند، توقيعي سبز از آسمان فرود مىآيد كه در آن پس از ذكر بسمله، نام حضرت پيامبر و دوازده امام به ترتيب از حضرت علي تا امام محمدالمهدي جهت فرستادن صلوات قيد شده بود و در آخر عبارت «لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار» قرار داشت. ثانياً در اين اثر آمده است كه پس از فرستادن صلوات، صداي «الله اكبر» حاجيم سلطان بلند مىشود و مردم آن ديار «تبرا» مىكنند. كتاب پس از درج ترجمه آيه 16 «سوره فتح» مىنويسد كه مساله تبرا از اين راه به مشايخ انتقال يافته است(29) و بدين طريق به تبرايي كه در تشيع وجود دارد، تلميحاً اشاره اي كوچك مىكند.

در ولايت نامه ابدال موسي كه در نخستين جنگهاي عثماني شركت داشت و پس از فتح بورسا در كنار اورحان غازي جاي گرفت و سپس روي به ناحيه آنتاليا گذاشت و زاويه اي در تكه كوي (Tekkekِy) واقع در حوالي المالي (Elmalı) امروزي بر پا كرد، نيز به مواردي چون تشيع، اهل بيت، جعفر الصادق و دوازده امام اشاره نشده است. در اين اثر كه كوچكترين و كم حجم ترين ولايت نامه هاست، مطالبي در اساس و جوهر هويت ابدال موسي داده شده است:

«علي و آدم بهانه است / ابدال موسي شده، به جهان آمدم / عارف مىداند كه ما از چه سري آمده ايم.»(30)

لازم به يادآوريست كه ليست آثار موجود در كتابخانه درگاه ابدال موسي، كه يكي از مهمترين درگاههاي بكتاشي در آناتولي است، فراهم آمده و منتشر شده است. جالب توجه است كه در ميان 124 عنوان كتاب موجود در اين درگاه(31)، اثري در باب اعتقادات و فقه جعفري وجود ندارد و فقه اساسي قدوري (فـ . 1037) عالم مشهور حنفي و «فتوا»ي شيخ الاسلام عالي افندي (فـ . 1692) جزو اين كتابهاست.

آخرين مناقب نامه اي كه مورد بررسي قرار مىدهيم مناقب نامه كايغوسوز ابدال (فـ . 1444) است كه به عنوان خليفه ابدال موسي به مصر رفته بود و آثار مهمي در خصوص ادبيات علوي ـ بكتاشي فراهم آورده است. اين مناقب نامه كه به سبب احتواي عناصر ديني از توانمندترين مناقب نامه هاست، از نظر تشيع / جعفريه ويژگي جداگانه اي نسبت به ساير مناقب نامه ها دارد. در اين مناقب نامه كه راه را «راه طريقت» مىداند و برداشتهايي دارد كه نظريه «وحدت وجود» را تداعي مىكند و گاه به گاه به اقتباس از آيات قرآني برمىخيزد، تنها موردي كه با تشيع ارتباط دارد، ذكر نام دوازده امام و مدفن آنان، به هنگام صحبت از «اماكن زيارتي» و اشاره موكد به شهادت امام حسين در كربلاست.(32)

در اين اثر دو مورد ديگر نيز وجود دارد كه برداشت و ذهنيت رايج اسلامي (تسنن) را تداعي مىكند. اولاً به هنگام صحبت از حضرت علي برخلاف معمول به جاي عبارت «عليه السلام» از عبارت «كرم الله وجهه» كه متناسب با سنت اهل تسنن است استفاده شده است.(33) ثانياً در «صلات نامه» كه در آخر اثر جاي دارد و خيلي مشهور است، اطلاعات مربوط به ركعت هاي نماز، نه براساس مذهب جعفري، كه براساس مذهب تسنن داده شده است. به عنوان مثال در ششمين بند شعر چنين مىخوانيم: «شبانه روز چهل ركعت / هفده فرض و بيست سنت / وتر واجب سه ركعت است / نماز ديگري مىپرسي؟» اين عبارتها همگي در چهارچوب مذهب تسنن است كه مىگويد تعداد ركعت هاي نماز همراه با نمازهاي غيرواجب، چهل است.(34) در صورتي كه جعفريه علاوه بر نمازهاي واجب، به سي و چهار ركعت نماز اعتقاد دارد كه با اين حساب تعداد ركعت ها كلاً به پنجاه و يك مىرسد.(35)

اشعار (گويش ها و سروده ها)

اشعار يا به عبارت ديگر گويش ها و سروده ها كه يكي از مهمترين منابع علويگري را تشكيل مىدهند، به سبب اينكه تلقي و برداشت شاعران و محيط هاي وابسته را در طول تاريخ از قرنهاي 11 و 12 تاكنون منعكس مىكنند، بايد مورد توجه دقيق قرار گيرند. اين اشعار كه به استثناي تعدادي معدود، مورد تجزيه و تحليل محتوايي قرار نگرفته اند. آثار مهمي هستند كه تفكر و اعتقاد علويان را نشان مىدهند. منتخبات اشعار علوي ـ بكتاشي كه به صورت كاملاً غيرحرفه اي از سوي اسماعيل اوزمن (İ. Özmen) تهيه شده و تا امروز اثري بدين حجم تدوين نگشته، به بيش از 400 شاعر (كه بعضي از آنان مورد بحث مىتوانند باشد) جاي داده است؛ شكي نيست كه در ميان اين شاعران، تعداد آنهايي كه اشعارشان از نسلي به نسل ديگر منتقل شده، بسيار محدود است.

احمد يسوي صاحب ديوان حكمت از شاعراني است كه نامش پيش از ديگران بايد ذكر شود. وي كه تفاسير متفاوتي از حيات و انديشه هايش و طريقت يسويه كه به اسم او ناميده مىشود، به عمل مىآيد، اثري به عنوان ديوان حكمت دارد كه هنوز هم اصالتش مورد ترديد است. در اين اثر نشانه اي از تشيع / جعفريه به چشم نمىخورد؛ در عوض اشعار مستقل با تعداد ابيات مختلف درباره ابوبكر، عمر و عثمان كه شيعه تبرا مىكنند (و حضرت علي) وجود دارد.(36)

يونس امره يكي ديگر از اين شاعران است كه درخصوص حيات و انديشه او نيز ارزيابيهاي متفاوتي صورت مىگيرد. مثلاً علويان او را از شاعران نخستين دوره علوي ـ بكتاشي مىدانند(37) و فاروق تيمورتاش كه به نشر ديوان وي توفيق يافته، معتقد است كه او نمىتوانست بكتاشي باشد.(38) در «ديوان» يونس امره كه بوئي از تشيع به مشام نمىرسد، برخلاف ذهنيت شيعي از ابوبكر، عمر و عثمان به صورت «بزرگان دين» ياد شده و به تمجيدشان پرداخته شده است.(39)

در اين فرصت بدون بررسي سروده هاي شاعران نخستين دوره، به تحليل اشعار شاه اسماعيل ختائي (كه تصور مىشود رابطه تشيع / جعفري را بيشتر مطرح كرده است) و پير سلطان ابدال، مشهورترين شاعر مردمي قرن 16 آناتولي بسنده خواهيم كرد.

1) گويش هاي شاه اسماعيل ختائي

شاه اسماعيل ختائي (فـ . 1524) كه ضمن ترك هويت تسنن معتدل خود، وارد تشكيلات سياسي و شيعي شد و از حركت صفوي، دولتي پديد آورد، به اندازه حيات سياسي از نظر اعتقادات و برداشت هايش نيز اهميت ويژه اي براي علويان دارد. او به عنوان دنباله روي پدرش حيدر كه براي مريدانش كلاه سرخ دوازده تركه، به عنوان نماد دوازده امام مىپوشانيد و بدين سبب طرفدارانش به عنوان «قزلباش» ناميده مىشدند، اسلام و حروفيگري را بر اعتقادات و سنت قديم تركان تزريق كرد، و ساختاري را كه حامل عناصر شيعي نيز بود به صورت دولت در آورد. شاه اسماعيل از نظر هويت شاعري كه اشعارش زبان به زبان مىگردد، نيز جلب توجه مىكند. او هرچند با زبانهاي عربي و فارسي آشنا بود، اشعاري به زبان تركي در اوزان عروض و هجا ساخته و به موضوعات مختلفي از خدا تا مهدويت پرداخته است.

به هنگام صحبت از تشيع / جعفريه از ديدگاه علويگري، شاه اسماعيل نخستين كسي است كه نامش به ذهن انسان متبادر مىشود. حال ببينيم او كه به نوشته منابع، دستور داده بود عبارت «اشهد ان علي ولي الله»(40) به اذان اضافه شود، تا چه حد شيعه / جعفري بود؛ به عبارت ديگر تا چه حد با برداشتهاي اعتقادي و عبادي جعفريه نزديكي داشت؟ او در «ديوان» خود براي اينكه نشان بدهد پيرو مذهب امام حسين است، مىگويد كه: «در مسأله دين، حسيني مذهب / و رهبر موالي هستم»(41) و علاوه مىكند: «نه سه را دوست مىدارم و نه نصفش را / من از ازل جعفري هستم.»(42) در همين شعر جعفري بودنش را به شكلي آشكار در يك بيت بر زبان مىآورد و مىگويد: «از مذهب هر گروه منزه / موالي مذهب و جعفري هستم.»

از بررسي ديوان، دهنامه و نصيحت نامه او برمىآيد كه شاه اسماعيل لفظاً جعفري بوده است؛ به عبارت ديگر تشيع او كيفيت نمادين داشت و در هيچكدام از اين آثار اشاره اي به فقه و اصول اعتقادي جعفريه نشده است. هرچند در اشعار شاه اسماعيل مايه هاي اساسي شيعي چون حضرت علي، حضرت حسين، دوازده امام و اهل بيت و حادثه كربلا پيوسته به چشم مىخورد، اين مقولات و مضامين از نظر محتوا ماهيتي دور از جعفريه حمل مىكنند. در اين مورد به دو نكته بايد توجه كرد. اولاً در اشعار شاه اسماعيل مواردي ديده مىشود كه به هيچ وجه قابل انطباق با مذهب جعفري نيست. مثلاً حضرت علي همچنان كه با فضايل معلوم خود تعريف مىشود، گاهي به بعد فوق بشري مىرسد و با شكل الوهيت ترسيم مىشود. در «دهنامه»، علي با صفاتي چون «مظهر خدا» و «نور خدا» متصف مىگردد و با مصراع «تو هستي خالق اين خاص و عام»(43) نوعي خلاقيت به او داده مىشود. همچنين در يك مستزاد طولاني كه در ديوان شاه اسماعيل جاي گرفته، چنين آمده است: «آن كه با قدرت زمين و آسمان / فرشتگان، آدم، ديو و پري را آفريده/ سرور جهان، اولياي گزين / و فخر انبياست/ علي است علي است علي است/ علي العظيم الشفيع الولي»(44)؛ بدين طريق هم صفت الوهيت و هم صفت نبوت بر حضرت علي اطلاق شده است.

به همين طريق در مربعي كه از 21 بند تشكيل شده است نيز مواردي در الوهيت و ولايت حضرت علي ديده مىشود. در اين اشعار «الله ـ محمد ـ علي» با هم يكي گرفته مىشوند و هركدام جداگانه به صورت منبع بر زبان مىآيند:

«هرچه كه در دو عالم آفريده / از دوره آدم تا دوره خاتم / ذكرشان هميشه صبح و شب / الله و محمد و علي است.»(45)

اين برداشت به هيچ وجه نمىتواند با اعتقادات تشيع / جعفريه هماهنگ و همساز باشد.

ثانياً هرچند در اشعار ختائي به صورت پيوسته از دوازده امام صحبت به ميان آمده، به شخصيت تاريخي و اعتقادات ديني آنان كمترين اشاره اي نشده است.(46) در حالي كه در ديوان امامان از حضرت علي گرفته تا محمدالمهدي به ترتيب شمرده شده اند، جز مطالب عمومي، تقريباً چيزي در حق آنان گفته نشده است. به عبارت ديگر اگر سخن از دوازده امام رفته، جنبه نمادين بر اين سخن مترتب بوده است.

گويش هاي پير سلطان ابدال

پير سلطان ابدال كه از نظر قدرت ادبي در مقامي بسيار پائين تر از شاه اسماعيل قرار دارد، با گويشهاي ساده و مؤثر خود، توده ها را بيش از ديگران تحت تأثير درآورده و شايد عنوان اصلي ترين شاعر را به خود اختصاص داده است. او انديشه و تفكرات محيط خود را به قدري ساده و آشكار بر زبان مىآورده كه تعداد زيادي از شاعران، ساخته ها و سروده هاي خود را به او نسبت مىدادند. اشعار او در مراسم و آئين هاي علوي ـ بكتاشي (جم) بيش از اشعار ديگر شاعران خوانده مىشود و مردم بيشتر اشعار او را حفظ مىكنند.

هرچند گويشهاي متعلق به پير سلطان ابدال يا پير سلطان ابدال ها گردآوري شده است، مىتوان گفت كه ديوان پير سلطان ابدال بزرگترين اين گردآوريهاست. در اين اثر، همانگونه كه در شاه اسماعيل نيز ديديم، مطالبي به ظاهر در انتساب به جعفريه وجود دارد. يكي از اين ها چنين است:

«لباس سرخ بر تن مىكنيم / به اندازه امكان از هر معنا آگاه مىشويم/
به مذهب امام جعفر اقتدا مىكنيم / ما از محمد ـ علي گويندگان هستيم.»(47)

پير سلطان در يك رباعي ديگر مىگويد كه اهل طريقت است و از اهل طريقت، مذهبش پرسيده نمىشود:

«اي يزيد قيل و قال در ما نيست / ما از محمد ـ علي گويندگان هستيم/
از اهل طريقت مذهبش پرسيده نمىشود / ما از محمد ـ علي گويندگان هستيم.»(48)

در اشعار ديگري كه به وي نسبت داده مىشود نيز، از انتساب او به «مذهب جعفري» سخن رفته است.(49)

در اشعار پير سلطان ابدال، اشاره لفظي به مذهب جعفري تطابقي با معنا و مفهوم اصلي ندارد. در مجموعه اشعار او كه از حدود 430 شعر تشكيل شده، تقريباً هيچ مطلبي در باب اعتقادات و قالبهاي عبادي جعفريه وجود ندارد. همانگونه كه در بعضي از آثار پيش از اين ديوان نيز اشاره كرديم، در اين اشعار مواردي چون دوازده امام، فاجعه كربلا، مرثيه امام حسين، اهل بيت و جايگاه مركزي حضرت علي به صورت نمادين جاي گرفته اند.

در اشعار دو نوع صحبت از دوازده امام به ميان آمده است. براي هركدام از آنان گاهي يك قطعه، گاهي يك مصراع و بعضاً حتي يك كلمه اختصاص يافته و به ترتيب با ويژگيهائي كه دارند، ياد شده اند. يا اينكه به وسايل مختلف نامشان بدون رعايت تقدم و تاخر به عنوان يك تعبير و به صورت «دوازده امام» قيد شده است. در شمارشي كه انجام داديم، معلوم شد كه نام هركدام از امامان حدود بيست بار تكرار شده است.(50) مجدداً بايد گفت كه در هيچكدام از اين سروده ها مطلبي در باب اعتقادات ديني امامان و مذهب جعفري وجود ندارد.

در اين گردآوري مايه هاي تشيع / جعفري به شكل تعداد زيادي مرثيه براي امام حسين(51) و تعبير «چهارده معصوم»(52) جاي گرفته است.

«دين ما دين محمد / راه ما از طريقت مىگذرد/
جبرئيل امين رهبر ماست / ما مؤمن هستيم و مرشد ما علي است.»(53)

مطالبي از اين قبيل كه در اثر ديده مىشود، نشان مىدهد كه راه و طريقت نه در مفهوم فقهي، كه در مفهوم تصوفي گرفته شده است. اين طريق تصوف ساختاري دارد كه نه با خط تشيع / جعفريه معتدل و نه با خط مذهب تسنن تطبيق نمىكند. اگر مسأله را از اين ديدگاه بنگريم، به راحتي مىتوان گفت كه بسياري از مايه هاي تشيع / جعفري و در رأس آنها موقعيت حضرت علي، نمىتواند با ذهنيت تشيع / جعفري معتدل هماهنگي داشته باشد. به عنوان مثال در اثر همانگونه كه محمد و علي با ويژگيهاي جداگانه تعريف شده اند، در پاره اي از اشعار به شكل محمد ـ علي و در يك معنا مورد ملاحظه قرار گرفته اند. حدود پانزده سروده از اين قبيل تعيين و معرفي شده است.(54)

مورد ديگري كه در اثر ديده مىشود و با ذهنيت تشيع / جعفري نمىتواند هماهنگي داشته باشد، تثليث «حق ـ محمد ـ علي» است كه بعضاً به تشبيه اين سه با يكديگر برخاسته شده است:

«حق، محمد و علي هر سه يك نور هستند / گوينده محمد است و شنونده علي
تصور نكن كه يكي حق است، هر سه يكي است / گوينده محمد است و شنونده علي»(55)

از موارد ديگري كه ما به الاختلاف هر دو گروه شيعه و سني مىباشد، الوهيتي است كه بعضاً در كنار هويت بشري به علي اطلاق مىشود. تقريباً در ده جاي اثر صفت الوهيت به علي داده شده است.(56) مسأله چه از نظر علويان در ارتباط ذهنيت خدا با ذهنيت «وحدت وجود» و چه از نظر توجه به تداوم اعتقادات ديني قديم در ميان جامعه، نمىتواند ارتباطي با جعفريه داشته باشد.

3) ساير گويش ها و سروده ها

ادبيات علوي ـ بكتاشي(57) علاوه بر شاه اسماعيل ختائي و پير سلطان ابدال نمايندگان مشهوري در قرن شانزدهم چون قول همت، قول ابراهيم، قول حسين، مجذوب ابدال، حيرتي و سحر ابدال و در قرن هاي هفدهم و هجدهم چون قول نسيمي، فقير ادني، تسليم ابدال، قول درويش، يشيل ابدال، سليم بابا، اورقلي سيراني، كنزي، ترابي، الهام بابا، حيراني، سفيل ابدال، مهري دده، عاشق جعفر داشت. اين شاعران مردمي از نظر توجه به مايه هاي تشيع / جعفري در خط شاه اسماعيل و پير سلطان ابدال حركت مىكردند. محمد فؤاد كوپريلي معتقد است كه اصلي ترين موضوعات مورد توجه اين شاعران تثليت الله ـ محمد ـ علي، آل عبا، بعضي از رهبران و تلعين يزيد بوده است.(58)

امروز هم شاعراني كه به عنوان علوي ـ بكتاشي معروف هستند، به دو بخش مزبور متعلق نبوده، همانگونه كه باز كوپريلي اشاره كرده «به بخشهايي چون اخيه، ابداليه، حروفيه، قزلباشيه، قلندريه و حيدريه» متعلق هستند و در بطن چنين اختلاطي قرار گرفته اند. سعدالدين نزهت مىگويد كه در بررسي موضوع شعر شاعران متعلق به اين تركيب و اختلاط، اولين چيزي كه بايد مورد توجه قرار گيرد، علي است كه بعضاً به صورت «حق»، در جائي به صورت «محمد» و گاهي به شكل «حاجي بكتاش ولي» تعريف مىشود؛ افزون برآن به مسأله «حلول، اتحاد و تناسخ»، تلعين بر يزيد و حليت شراب بر اهلش نيز اشاره شده است.(59)

اسماعيل اوزمن كه بزرگترين منتخبات اشعار علوي ـ بكتاشي را آماده كرده، ضمن تكرار نگرشهاي كوپريلي و سعدالدين نزهت، مىگويد كه در اين اشعار مطالبي چون، تثليث الله ـ محمد ـ علي، عشق به اهل بيت، تولا و تبرا، دوازده امام، مناقب رهبران طريقت، فاجعه كربلا پيوسته به چشم مىخورد.(60)

يك بار ديگر تاكيد بايد كرد كه اين موضوعات كه ارتباطشان با تشيع / جعفريه مسلم است، هرگز با محتوايي كه تشيع اثني عشريه دارد، منعكس نمىشوند؛ و در اين خصوص آموزه هاي اساسي شيعه / جعفري به كار بسته نمىشود. اين ها را نمىتوان جزو ذهنيت اعتقادي و عبادي جعفريه حساب كرد. در نتيجه اين مقولات در بعدي وسيع در ماهيت نمادين مورد توجه قرار مىگيرند.

3) فرمايشات و اركان نامه ها

از ميان منابع علويگري ـ بكتاشيگري، علاوه بر مناقب نامه ها و گويشها مىتوان به فرمايشات و اركان نامه ها نيز اشاره كرد كه از اهميتي ويژه برخوردار هستند. فرمايشات كه خود از ديدگاهي ماهيت اركان نامه دارد، بدين سبب به عنوان يك اثر مستقل در نظر گرفته مىشود، كه بيش از ساير آثار مورد توجه قرار گرفته و بر جامعه تأثير گذاشته است. فرمايشات را بيشتر قزلباشان و اركان نامه ها را بيشتر بكتاشيان مورد استناد قرار مىدهند. بدين سبب در اين مقاله ابتدا «فرمايشات» و سپس اركان نامه ها را مورد توجه قرار خواهيم داد و ارتباط آن دو را با علويگري ـ بكتاشيگري بررسي خواهيم كرد.

الف) فرمايشات

اثري كه با عناوين مختلف چون فرمايشات ، فرمايشات جعفر صادق، فرمايشات امام جعفر و فرمايشات بزرگ خوانده مىشود و عنوان اصليش مناقب الاسرار بهجت الاحرار مىباشد، مهمترين اثري است كه ارتباط علويگري با مذهب جعفريه را نشان مىدهد. در دوره اي كه تشيع به علويگري تزريق مىشد و صفويان با انجام تبليغات گسترده مىخواستند دل تركمانان قزلباش آناتولي را به دست بياورند و به صف خود بكشند، اين اثر به اجاق هاي مهم فرستاده شد و وظايف مهمي را به انجام رسانيد.(61) فرمايشات كه از قرن 16 به بعد همه گروههاي قزلباش را تحت تأثير قرار داده بود و امروز نيز در رده اول پرخواننده ترين كتاب هاي اين گروه است، علاوه بر اينكه به شرح سازمان يابي علويگري و آداب و اركان اصلي طريقت علوي مىپردازد(62)، از نظر ارتباط علويگري / جعفريه نيز مطالبي مثبت و منفي دارد كه ذيلاً ماده به ماده مورداشاره قرار خواهد گرفت.

1) نخستين سرعنوان اثر كه از چهل سرعنوان تشكيل شده، «مجلس چهلگان» است. در اين قسمت به معراج حضرت محمد و بازديد آن حضرت از مجلس چهلگان اشاره شده است.(63) معراج و مجلس چهلگان كه در اين كتاب مورد اشاره قرار گرفته و اهميتي ويژه براي علويان دارد، با ذهنيت تشيع / جعفريه ناسازگار است. زيرا در مذهب تشيع / جعفريه كه مسأله معراج را با منابع اساسي تفسير و حديث مورد مطالعه قرار مىدهد، نشاني از مجلس چهلگان نيست.(64)

2) جالب توجه است كه در اين اثر، بخش مستقلي به عنوان «مذهب شيعه» وجود ندارد. در آخرين بخش كتاب آمده است كه مذهب شيعه بر اثر اتفاق محمد و علي در «چهار باب و چهل مقام و هفده ركن» احداث شده است. هجده هزار سال پيش از آن كه دنيا خلق شود، محمد و علي، به شكل نور تابيدند، خالق متعال براي اينكه قدرت خود را نشان بدهد، موجودات را آفريد، سپس جوهري پديد آورد و به دو قسمت تقسيم كرد؛ از يكي نور سبز و از ديگري نور سفيد به ميان آمد، نور سبز، نور محمد و نور سفيد، نور علي شد؛ نوري كه از آن دو ساطع مىشد يك هزار سال كائنات را روشن كرد؛ اين دو ظاهراً در دوره ابوطالب و پسرش عبدالله، دو قسمت شدند؛ ولي بعداً اين دو نور از يك باب وارد و خارج شدند و چيزي ازهم پنهان نكردند. روزي حضرت محمد براي اينكه پرده ازاين راز بردارد، امتش را جمع كرد و بر بالاي منبري كه از پالان شتر درست كرده بود، رفت؛ حضرت علي را به كنارش دعوت كرد و هر دو سر از يك پيراهن بيرون آوردند؛ و گفت كه او و علي از يك روح و از يك بدن هستند: «من مولاي هركه هستم، علي نيز مولاي اوست». در اين ميان 36 ملت از 72 ملتي كه حضور داشتند به جهت اينكه ابوبكر، عمر و عثمان را دوست مىداشتند، از مجلس بيرون رفتند و 36 ملت ديگر ضمن قبول اين واقعيت، مذهب شيعه را برگزيدند و اين مذهب از همان زمان باقي مانده است.(65)

اين توضيحات كه در خصوص تولد و ماهيت تشيع / جعفريه داده شده، نشان مىدهد كه ارتباط علويگري / جعفريه تا چه حد سطحي است و كيفيت نمادين دارد و ارتباطي در مفهوم واقعي ميان اين دو ساختار موجود نيست. روند تولد تشيع / جعفريه به عنوان يك فرقه و ذهنيت در منابع اساسي به طور مفصل مورد اشاره قرار گرفته است. افزون بر آن حضرت محمد (ص) عبارت «من مولاي هر كه هستم، علي نيز مولاي اوست» را كه منابع شيعي موكداً مورد توجه قرار مىدهند.(66) در مراجعت از حجه الوداع در غدير خم بر زبان آورده بود. اين ولايت همانگونه كه در علويگري نيز تفسير مىشود، نه ولايت در مفهوم تصوفي، كه امامت در مفهوم سياسي بوده است. (در اين اثر مطالبي در ارتباط با خوارج نيز وجود دارد كه فاقد صحت است و بايد در مقاله اي ديگر مورد ارزيابي و مطالعه قرار گيرد.)

3) در اين اثر همانگونه كه در ساير نمونه هاي ادبيات علويگري ـ بكتاشيگري نيز ديده مىشود، تثليث «حق ـ محمد ـ علي» به صورتي پيوسته به كار گرفته شده است. در عبارتهايي چون «حق ـ محمد ـ علي، شفيع تو باشد»، «حق ـ محمد ـ علي كمكتان بكند»، «حق ـ محمد ـ علي دعايتان را قبول كند»(67) اين سه به عنوان يك مرجع واحد درنظر گرفته شده اند. افزون بر آن گاهي نيز اين تثليث به صورت «محمد ـ علي» در قالب ثنويت ريخته مىشود و اين دو به صورت واحد درنظر گرفته مىشوند: «محمد ـ علي سرّ سرّ خدا و درب باب او هستند، «آن كه عشق به محمد ـ علي نداشته باشد، يزيد است»، «طريقت (راه) از محمد ـ علي مانده است.»(68)

نيازي به گفتن ندارد كه اين تثليث و ثنويت را نيز در مذهب تشيع / جعفريه جائي نيست.

4) در اين اثر اصول ايمان در سه ماده و در بخشهاي مختلف مورد اشاره قرار گرفته است. مثلاً به هنگام صحبت از شرايط «طالب»، پير مىگويد: «اي طالب، پرستش جز خدا جايز نيست؛ محمد رسول اوست؛ شير مردان علي، ولي خداست؛ و تو چنين بيانديش.»(69) در صورتي كه در مذهب شيعه اصول ايمان در پنج ماده به شكل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد قيد شده است.

5) كلام شيعه، «عقيده امكان رويت خدا به دور از جهت و مكان» (كه به عنوان نتيجه اي از تأثيرات معتزله به ميان آمده است) را قبول نمىكند. مسأله در منابع كلامي شيعه، علاوه بر دلايل عقلي، باتوسل به رواياتي كه به دوازده امام نسبت داده مىشوند، نيز به تفصيل مورد اشاره قرار گرفته و گفته شده است كه رويت الله در دنيا و آخرت امكان پذير نمىباشد.(70) درصورتي كه در فرمايشات كوچكترين حساسيتي نسبت به اين مسأله نشان داده نشده و چنين آمده است:

«خدا با هفت چهره به چشم بندگان متصوف معتقد خود درمىآيد: يكي به چهره خود، دومي به چهره استاد، سومي به چهره پير، چهارمي به چهره معشوق، پنجمي به چهره كودك چهارده ساله، ششمي به چهره كعبه و هفتمي به چهره يك اهل بهشت سي و سه ساله.»(71)

به عنوان نتيجه مىتوان گفت كه در فرمايشات يكي از مهمترين اصول جعفريه درخصوص توحيد، ناديده گرفته شده است.

6) در اين اثر مطالبي درخصوص رديف عبادتها و ذهنيتي كه بر آنها متصور است، وجود دارد كه اشارتهايي در باب ارتباط يا عدم ارتباط علويگري با مذهب جعفريه در اختيار خواننده مىگذارد. مثلاً پس از اشاره به اينكه «شريعت در شأن محمد و طريقت، معرفت و حقيقت در شأن علي بوده، اولش محمد ـ علي و آخرش نيز محمد ـ علي است»، گفته شده است كه «روزه، نماز، حج، زكوة، كلمه شهادت… فرمان و دستور محمد ـ علي است» و بدين وسيله به قالبي جاي داده شده كه با «پنج شرط اساسي اسلام» موجود در تسنن هماهنگ است و ريشه اش به يك حديث صحيح مىرسد.(72) در منابع سني حديثي وجود دارد كه با عبارت «اسلام بر پنج شرط اساسي بنيان يافته است» شروع مىشود. اين حديث در منابع جعفري نيز به همان شكل وارد شده است؛ ولي فرق اساسي ميان اين دو، قرار گرفتن امامت / ولايت به جاي كلمه شهادت (يكي از اين پنج شرط) مىباشد.(73) ملاحظه مىشود كه فرمايشات در شمارش شرايط اساسي نه بر منابع جعفري، كه بر منابع سني استناد كرده است.

از سوي ديگر در اين اثر از باب شريعت به عنوان نخستين باب از چهارباب و چهل مقام ياد شده و به سبب اينكه عبادت سومين مقام اين باب را تشكيل مىدهد، عبادات به صورت نماز، روزه، زكوة و حج رديف شده اند.(74) درصورتي كه در تشيع تعداد فروع دين ده است و افزون بر زكوة ، به خمس نيز جاي داده شده است. از اين جا برمىآيد كه در اين خصوص نيز مذهب تسنن مورد توجه بوده است.

از ديگرسو مسأله مهم ديگري كه لازم است درخصوص عبادات ذكر شود، اين است كه در اين اثر عبادتهاي اسلامي درچهارچوب خط باطني، كه علويگري تعقيب مىكند، مورد تفسير قرار گرفته اند. به عنوان مثال مفهوم و معنايي كه به عبادتهايي چون زكوة ، روزه و حج داده شده، قابل توجه است: «اظهار محبت يك صوفي به صوفي ديگر، زكوة است؛ احترام يك صوفي به صوفي ديگر روزه است؛ تجلي صوفي به مرشدش حج است؛ باز كردن دل صوفي به مرشد، جهاد است.»(75)

در مورد وضو نيز آمده است كه وضوي طريقت چهار است: دست خالي حضور درويش نرفتن؛ هميشه پاك و منزه بودن؛ اقدام به امر به معروف؛ اقدام به نهي از منكر.(76)

لزومي به يادآوري نيست كه چنين تفاسير باطني در مورد عبادتهايي چون روزه، زكوه و جهاد و وضو نمىتواند مورد قبول جعفريه باشد.

7) «دوازده امام، چهارده معصوم، هفده كمر بسته» عنوان سي و چهارمين قسمت كتاب است. در اين قسمت دوازده امام براساس روال مذهب تشيع، از حضرت علي شروع و به امام مهدي ختم مىشود؛ ولي به جز اطلاعات محدودي كه از شهادت امام حسين داده شده، از حيات و اعتقادات ائمه به شكلي كه در منابع ديگر آمده، سخن نرفته است. هرچند در جعفريه مقصود از عبارت «چهارده معصوم» حضرت پيامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام است، در اين كتاب فرزندان دوازده امام كه در دوره طفوليت فوت كرده اند نيز به حساب آورده شده و بدين ترتيب ذهنيت كاملاً متفاوتي عرضه شده است.(77) عبارت «هفده كمربسته» نيز اصلاً در جعفريه وجود ندارد.(78)

8) در اين اثر درمورد حادثه قتل امام حسين در كربلا كه جايگاه بسيار نيرومندي در سنت شيعي / جعفري دارد، به تلعين عاملان حادثه و گريه و زاري براي شهيدان جاي داده شده است. در كتاب به هنگام توضيح «دوازده خدمت» به سقايت نيز اشاره شده و علاوه شده است كسي كه وظيفه سقايت را عهده دار است، در پايان مجلس آب ميان حاضران توزيع مىكند و مردم ضمن يادآوري قتل نارواي امام حسين اندوهگين مىشوند و گريه مىكنند؛ ذاكرين به خواندن مرثيه هايي كه شاعران علوي سروده اند، مىپردازند؛ و در اين ميان لعنت بر يزيد فرستاده مىشود. در اثر همچنين اشاره شده است كساني كه به خاطر امام حسين گريه كنند، ازآتش جهنم نجات مىيابند.(79)

در اين اثر مواردي وجود دارد كه به موازات ذهنيت تشيع حركت مىكند؛ مثلاً در بعضي از منابع جعفري رواياتي وجود دارد كه مىگويد: «كساني كه به خاطر امام حسين گريه كنند، از عذاب نجات مىيابند.»(80)

9) در پايان به مقوله «مصاحب گري» نيز بايد اشاره اي داشته باشيم. مصاحب گري (يعني عقد اخوت ميان دو نفر) كه يكي از مهمترين اركان علويگري است، در فرمايشات تحت عنوان «مصاحب بودن محمد وعلي» مورد توصيف و تشريح قرار گرفته است. حضرت محمد (ص) به هنگام مراجعت از معراج از جبرئيل شنيد كه مىگفت: «يا محمد خدا دستور داد كه علي را وصي خود تعيين كني، چرا دستور خدا را به جاي نمىآوري؟» و او پاسخ داد: «منبر ندارم». جبرئيل گفت: «منبري از پالان شتر درست كن» و او نيز به همين طريق عمل كرد و بالاي منبر رفت و علي را وصي خود خواند. هردو يك بدن شدند و پيامبر دعا كرد: «دوستداران علي را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش»؛ سپس كمر بر ميان علي بست و فرمود:

«اي مؤمنان هردو نفرتان با يكديگر برادر شويد» و خود نيز با علي برادر شد و گفت: (ياعلي) «موقعيت تو نزد من به مثابه موقعيت هارون نزد موسي است»؛ سپس مؤمنان غذا پخش كردند و اين رسم از آن روز باقي مانده است.(81)

درمنابع شيعي اخوتي كه پس از هجرت پيامبر ميان «انصار» مدينه و «مهاجرين» مكه تحقق يافت، به عقد اخوتي كه ميان حضرت محمد و حضرت علي بسته شده بود، ارتباط داده مىشود و به عنوان استحقاق حضرت علي براي نشستن در مقام خلافت مطرح مىگردد. اساس مصاحب گري در علويگري بر اين اساس استوار نيست و از اتكاي همبستگي خانوادگي براساس اسلامي نشأت يافته است. ولي مطالبي كه در اين اثر در مورد شكل وقوع حادثه داده شده، نشان مىدهد كه اطلاعات مندرج در منابع جعفري به خوبي تفهيم نشده است.

اركان نامه ها (رساله عمليه بكتاشي؟)

علويگري ـ بكتاشيگري به جهت اينكه حركت تصوفي بوده و همانند ساير حركتهاي تصوفي با ورود به «طريقت» آغاز مىشود، اركاني دارد كه در آن علاوه بر وظايفي كه در روند «سير الي الله» بايد انجام گيرد، اصول ايفاي اين وظايف نيز جاي گرفته است. اين اركان كه برحسب زمان و مكان با تغييرات مهمي روبه رو شده، بيش از آن كه در منابع مكتوب منعكس شود، موجوديتش را در علم و عمل «پيران» و «مرشدين» حفظ كرده است. بعضي از اركان نامه ها در طول زمان به شكلي پراكنده، و تحت تأثير عوامل مختلف گردآوري شده، نزد رهبران طريقت نگهداري شده اند. رساله طريقت، اركان، اركان نامه، طريقت عليه بكتاشي عنوان بعضي از اين آثار است. بدري نويان دده بابا در كتاب مهم خود به نام بكتاشيگري، علويگري چيست (آنكارا، 1987) به نسخه هاي خطي اين گونه آثار كه در كتابخانه خود موجود مىباشد، اشاره كرده است.(82)

تا زماني كه اين گونه آثار (كه در كتابخانه هاي خصوصي بزرگان بكتاشي موجود است و تعدادشان به ده بالغ مىشود) به صورت يك كل مورد بررسي قرار نگيرد، محافل علمي به محروميت خود از يك منبع بسيار مهم ادامه خواهند داد. اذعان بايد كرد كه استناد و اتكاء طريقت به «سرّ» سبب شده است كه اين آثار تاكنون از ديده ها دور مانده اند. بدين سبب است كه رفقي (A. Rıfkı) اثر خود را سرّ بكتاشي (استانبول، 1327) مىنامد، و م. توفيق اويتان (M. T. Oytan) در اشاره به منابعي كه درتاليف اثرش مورد استفاده قرار داده، از آثاري كه كيفيت نهاني داشته اند، ياد مىكند.(83) افزون بر آن «حفظ زبان»(84) نيز از شرايط ورود به بكتاشيگري محسوب مىگردد.

در اين فرصت به اركان نامه اي كه رساله عمليه بكتاشي ناميده مىشود و آثاري كه به استناد آن تدوين شده اند، اشاره خواهيم كرد.

در ادبيات اسلامي «رساله عمليه»(85) به اثري گفته مىشود كه در آن مطالبي در خصوص اعتقادات، عبادات، معاملات، موضوعات اخلاقي، حيات پيامبران عظام و حضرت رسول اكرم جاي گرفته است. اين اصطلاح و تعبير در بكتاشيگري كاربرد ندارد. ولي مىبينيم كه نجيب عاصم از مدرسان دارالفنون، يكي از اركان نامه هاي بكتاشي را كه عنواني نداشت مىگيرد و پس از تلخيص و افزودن بخشهايي بدان، اثري با عنوان رساله عمليه بكتاشي به وجود مىآورد.

نجيب عاصم در مقدمه اين اثر مىگويد كه يكي از دوستانش كتابي را براي بررسي به او مىدهد و او مىبيند كه اين كتاب مشابه همان كتابي بوده كه در دست مطالعه داشته است. اثر كه متعلق به محمد سيف الدين بن الذوالفقار مشهور به درويش علي (فـ . اواسط قرن نوزدهم) بوده، از دو فصل تشكيل مىشود. در فصل اول پاره اي «اوراد و اذكار» و در فصل دوم «آئين جم» مورد توصيف قرار گرفته است. نجيب عاصم در آخرين پاراگراف مقدمه چنين مىنويسد: «خود من عنوان «رساله عمليه بكتاشي» را به اين اثر دادم. بدين صورت قسمتي از سرّ مشهور به «سرّ بكتاشي» عيان شد و اگر سرّي باقي مانده باشد، آن نيز روزي برملا خواهد شد. ديگر امكاني براي مخفي كردن سرّ وجود ندارد.(86)»

لازم به يادآوريست كه به جز كتاب حيدركايا (H. Kaya) كه به مقدار زياد ازاين اثر استفاده كرده و بعداً اطلاعاتي از آن خواهيم داد، از سال 1925، تاريخ انتشار كتاب تا امروز، عبارت «رساله عمليه» نه در محافل علمي و نه از سوي بكتاشيان پذيرفته نشده و اثري با چنين عنوان تدوين نگشته است.

حيدركايا كه استنباط مىشود از اعضاي «طريقت» بوده، در مقدمه كتاب خود رساله عمليه بكتاشي كه در سال 1989 منتشر كرد، اشاره مىكند كه عنوان اثرش را از نجيب عاصم گرفته و در تهيه آن از طريقت عليه بكتاشيه تاواسلي حسين (Tavaslı Hüseyin) و مرآت المقاصد احمد رفيق بيگ و خلاصه اي كه نجيب عاصم از كتاب درويش علي آمـاده ساخته بود، استفاده كرده است. وي همچنين مىنويسد كه اصطلاح «رساله عمليه» در بكتاشيــگري، در مفهــوم «كتاب اصول» است.(87)

پس از اشاره به اين نكات، به كتاب نجيب عاصم برمىگرديم و اشاراتي را پي مىگيريم كه در آن درمورد رابطه با جعفريه وجود دارد. از ارجاعات كتاب فهميده مىشود كه درويش علي، ارتباط نزديكي با محافل شيعي / جعفري داشته است. تعداد زيادي دعا، صلوات و متون عربي موجود در كتاب، شاهد اين مدعاست. در اثر كه با صلوات به دوازده امام شروع مىشود، صلواتهاي متعدد بسيار طولاني نيز وجود دارد. متعاقباً پس از صلوات براي هر كدام از امامان و ادعيه شفاعت، به مناجات عربي در سه ورق جاي داده شده و پس از آن متن صلوات و دعا كه «زيارتنامه» ناميده مىشود و لازم است غياباً براي هركدام از دوازده امام خوانده شود، قرار گرفته است. نجيب عاصم مىنويسد كه «زيارت نامه كبير» در اوراق 58 تا 62 و «زيارت نامه» مربوط به حضرت علي، حضرت فاطمه و دوازده امام در اوراق 62 تا 73 جاي گرفته است. سپس به توضيح نماز ميت و آداب وضو، اوقات اقامه نمازهاي پنجگانه، ركوع، شكل اقامه نماز براساس فقه جعفري پرداخته شده است. به عنوان مثال مسح پا متناسب با فقه جعفري و سجده بر خاك (و اگرممكن باشد بر خاك كربلا) مورد اشاره قرار گرفته است.(88)

دومين فصل اين اثر همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، به آئين جم اختصاص دارد و طي آن اركان مربوط به ورود يك طالب متاهل به طريقت، به شكلي كامل بيان شده است. عدم اشاره به «مجرد بودن» نشان مىدهد كه درويش علي، يك چلبي وابسته به شاخه «باباگان» بوده است. او به هنگام صحبت از «طريقت» به شكلي آشكار از عبارت «مذهب جعفري» سخن مىراند. مثلاً به هنگام نقل كلام پير خطاب به طالبي كه مىخواهد وارد طريقت بشود، به عبارتهاي: «فرمان فريضه حضرت (باري)، سنت سنيه حضرت محمد و رسم اسدالله امام المتقين حضرت امام علي و قواعد مذهب حضرت امام جعفر و اصول حضرت خداوندگار حاجي بكتاش ولي و اركان اهل الله»(89) جاي مىدهد. در فصل اول كتاب نيز ادعيه، نماز ميت، وضو، سجده و جزئيات نماز همه در چهارچوب جعفريه بيان شده است. در اين اثر نگرشي مثبت نسبت به مسكرات وجود دارد كه به هيچ وجه با اسلام قرآني سازگار نمىتواند باشد(90) و به تثليث حق ـ محمد ـ علي كه قبولش از سوي جعفريه امكان پذير نيست نيز جاي داده شده است. مثلاًدر جايي گفته شده است كه: «الله الله … چهره امام در زمين، خودم در دار، در حضور اوليا، در ديوان حق ـ محمد ـ علي، جانم فدا …»(91)

هرچند گفته مىشود كه حيدركايا در تدوين رساله عمليه بكتاشيگري خود از نجيب عاصم كه اثر درويش علي را تلخيص كرده و از دو منبع ديگر استفاده كرده، اثري كه پديد آورده به صورت كاملاً غيرحرفه اي تدوين شده است و معلوم نيست كدام فصل از چه كساني صحبت مىكند. در فصل اول كتاب كه حاوي دو بخش «علم شريعت» و «علم طريقت» است، به توصيف اعتقادات و عبادات اساسي و در فصل دوم به تشريح پاره اي از اركان پرداخته شده است. در اين اثر اشارات مربوط به جعفريه همانند اثر درويش علي به شكلي آشكار قابل مشاهده است. وضو، اذان، اقامه، اوقات نماز و نمازميت همه براساس فقه جعفري مورد بحث قرار گرفته و اطلاعات پرداخت شده خيلي ساده و معمولي و بعضاً با اشتباه همراه است. مثلاً گفته شده است كه خمس بايد از منافع تجاري داده شود؛ ولي در نحوه پرداخت آن، فقه جعفري به هيچ وجه ملحوظ نگشته است.(92)

در اين اثر به هنگام اشاره به موضوعات مختلف اعتقادي سعي شده است كه مذهب جعفري در اولويت قرار بگيرد؛ مع الوصف گاهي به نگرشهايي نيز جاي داده شده كه با جعفريه ارتباطي ندارد. مثلاً با اينكه اصول دين جعفريه شامل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد به همان ترتيب ذكر شده، بلافاصله آمده است كه «شرط ايمان شش است و عبارتند از ايمان به خدا، پيامبر خدا، كتابهاي الهي، فرشتگان، وارثان پيامبران و مسئوليت اخروي»(93). اين جا با قرار دادن كلمه «وارثان» به جاي واژه «قدر» ذهنيت تسنن(94) ملحوظ شده است.

همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره كرديم، چهارده معصوم از ديدگاه جعفريه شامل حضرت پيامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام است؛ درصورتي كه در علويگري ـ بكتاشيگري به چهارده فرزند امامان كه قبل از رسيدن به حد بلوغ درگذشته اند، چهارده معصوم گفته مىشود. اين ذهنيت در كتاب حيدركايا جاي گرفته و به شكلي ناهماهنگ با جعفريه مورد تفسير واقع شده است.

در هر دو اثر به نهادهاي شيعي / جعفري جاي داده شده، و در ذهنيت و عبادات اساسي، رد پايي از جعفريه ديده نمىشود.

پيش از ختم كلام، اشاره به دو نكته مفيد به نظر مىرسد. اولاً در آثاري كه امروزها درخصوص علويگري تدوين مىشود، ارتباط يا عدم ارتباط علوي ـ جعفري تقريباً با آن چه كه در منابع كلاسيك مورد اشاره قرار گرفته، تقريباً به يك شكل عنوان شده است. محفل مسجد اهل بيت چوروم تنها استثناي موجود در اين مورد است كه علويگري را با ويژگي كاملاً شيعي مورد تفسير قرار مىدهد و موضوعات اعتقادي و عملي را از ديدگاه مذهب جعفري تفسير مىكند.(95)

ثانياً «علويان يا بكتاشيان متشرع» كه در طول تاريخ هميشه وجود داشتند و نسبتشان منطقه به منطقه فرق مىكند، عبادتهايي چون نماز، روزه و حج را به دلايل تاريخي و جغرافيايي عموماً براساس مذهب حنفي انجام مىدهند. مثلاً در وضو پاهايشان را مىشويند، در نماز دستها را مىبندند، در سجده از مهر استفاده نمىكنند و در رمضان در تعيين ساعات افطار و امساك بر فقه حنفي استناد مىكنند و درنتيجه كوچكترين علقه اي با فقه جعفري ندارند.

نتيجه

علويگري كه تركيبي از عناصر اعتقادي و عبادي اسلام با پاره اي از اعتقادات و سنت هاي پيش از اسلام است، به اعتبار ويژگي اساسي خود يك تفكر و نظريه تصوفي است و بدين سبب نه در دوره اي از تاريخ و نه امروز با جعفريه كه نماينده فقه شيعه اثني عشريه مىباشد، ارتباطي آشكار و نيرومند نداشته است و ندارد. منابع كلاسيك كه در بطن فرهنگ علوي تدوين شده و از سوي علويان به نسبت هاي مختلف مورد استقبال قرار گرفته و هم اكنون نيز مورد توجه هستند، منظره اي را منعكس مىكنند كه از اين واقعيت سخن مىرانند. اين نتيجه را مىتوان با توسل به منابع مختلف به شكل زير بيان كرد:

1) با اينكه در مناقب نامه ها مايه هايي در تداعي مذهب تشيع / جعفريه وجود دارد، اشاره اي موجود نيست كه ثابت كند مذهب جعفري مورد عمل قرار گرفته است.

2) از همان ادوار اوليه در گويش ها و سروده هاي شاعران، اشارات قابل توجه يا موجود نيست يا تعدادشان بسيار كم است؛ هرچند در آثاري كه در جريان قرنهاي 15 و 16 تهيه شده و به ويژه در آثار شاه اسماعيل ختائي و پير سلطان ابدال، از پيوستگي به مذهب جعفري سخن به ميان آمده، اين پيوستگي از نظر محتوا و فقه قابل تأييد نيست. اگر در اين سروده ها مايه هايي چون ولايت حضرت علي، دوازده امام، اهل بيت و شهادت امام حسين در كربلا با ذهنيت شيعي / جعفري مقايسه شود، ويژگي نمادين و سطحي آنها خود را نشان مىدهد؛ مضافاً اينكه در اين اشعار مواردي وجود دارد كه با ذهنيت جعفري نيز كاملاً منافات دارد.

3) هرچند در فرمايشات كه بيش از بكتاشيگري از نظر علويگري قزلباشي اهميت مركزي دارد، مايه هاي مذهب جعفري به مقدار زياد موجود است، پاره اي از اين مايه ها سطحي و از ويژگي نمادين برخوردار مىباشند. مقولاتي چون «ولايت» و «چهارده معصوم» به شكل مخالف با ذهنيت جعفريه تفسير شده اند. همچنين قالب هاي عباداتي چون نماز، روزه، حج و زكوة ، نه براساس رده بندي جعفري، كه براساس ذهنيت تسنن مورد توجه قرار گرفته اند. از ديگرسو اين عبادتها باز به طريقي تفسير شده اند كه قابل انطباق با مذهب جعفري نمىباشند.

در «اركان نامه ها» هم كه اولويت بيش از قزلباشي به بكتاشيگري داده شده، به هنگام صحبت از انتساب به جعفريه، به نمادهايي كه مورد اشاره قرار گرفت، كيفيت سطحي داده شده و به استثناي بعضي احكام مربوط به نماز و روزه كه براساس مذهب جعفري توضيح داده شده، اشاره اي به پيوستگي نشده است؛ و در پاره اي موارد تناقض با ذهنيت جعفري و هماهنگي و همسازي با ذهنيت تسنن به چشم مىخورد.

به عنوان نتيجه مىتوان گفت كه به جز استفاده از تعدادي نماد مشترك، نمىتوان از پيوستگي علويگري با جعفريه سخن به ميان آورد.

پاورقيها:

1) Besin Atalay, Bektaşilik ve Edebiyatı, İstanbul 1991, s. 13-16.
2) Abdülkadir Sezgin, Hacı Bektaş Velî ve Bektaşilik, İstanbul 1995, s. 144-160.
3) Süleyman Hayri Bolay, "Bektaşilik ve Hanefi Mezhebi", Kadri Eroğan Hacı Bektaş Velî Armağanı, Ankara 1997, s. 33-35.
4) Lütfi Kaleli, Binbir Çiçek Mozaiği Alevilik, İstanbul 1995, s. 358-363.
5)درخصوص منابع علوم اسلامي اثني عشريه نگاه كنيد به: حسن الصدر، تاسيس الشيعه، بيروت 1401؛ همچنين نگاه كنيد به: İlyas Üzüm, “İsnâaşeriyye (Literatür)” mad., DİA, XXIII, 149-153
6) M. Fuad Köprülü, “Ahmet Yesevi" mad., İA, I. 212.
7) Ahmet Yaşar Ocak, Kalenderilik, Ankara 1992, s. 155-161.
8) Ahmet Yaşar Ocak, "Babailer İsyanından Kızılbaşlığı”, Belleten LXIV (Nisan 2000), sayı: 239, s. 11.
9) در اين خصوص نگاه كنيد به: İlyas Üzüm, "Aleviler Şiîleştirilebilir mi?”, Aleviler / Alewiten, ed. İsmail Engin-Erhard Franz, Hamburg 200, s. 111-132.
10) İlyas Üzüm, “Hüsniyye” mad., DİA, XIX. 34-35.
11) Ahmet Yaşar Ocak, Alevi ve Bektaşi İnançlarının İslam Öncesi İnanç Temelleri, İstanbul 2000, s. 20-21.
12) Elvan Çelebî, Menâkıbul-Kutsiyye, nşr. İsmail E. Erünsal-Ahmet Yaşar Ocak, Ankara 1995, s. 74, 118.
13) Çelebî, Menâkıbul-Kutsiyye, s. 94.
14) همان اثر، 139.
15) همان اثر، 122.
16)همان اثر، 120.
17) همان اثر، 145.
18) Ahmet Yaşar Ocak, age., s. 21-25.
19) در جايي از اين اثر كه در مقاله حاضر مورد استفاده قرار گرفته(عبدالباقي گولپينارلي، مناقب حاجي بكتاش ولي، استانبول 1958) اگرچه حمد و صلوات به شكل ساده درآمده، در متن اصلي «آل و اصحاب» نيز ذكر شده است.
20) همان اثر، 1.
21) همان اثر، 2.
22) همان اثر، 4.
23)همان اثر، 5.
24) همان اثر، 7.
25) همان اثر، 9-10.
26) همان اثر، 15.
27) همان اثر، 17.
28) سوره فتح، آيه 16.
29) Das Viajet-âme des Hadschim Sultan, nşr. Rudolf Tschudi, Berlin 1914, s. 21-22.
30) نگاه كنيد به:Abdal Musa Vilâyetnâmesi, nşr. Abdurrahman Güzel, Ankara 1999, s. 152-153.
31) در مورد ليست كتابها نگاه كنيد به همان اثر، 194ـ191.
32) Kaygusuz Abdal Menâkıbnâmesi (nşr. Abdurrahman Güzel), Ankara 1999, s. 127-130.
33) نگاه كنيد به همان اثر، 127. براي آگاهي از مفهوم عبارت نگاه كنيد به:Ramazan Biçer, "Kerremallâhü Vecheh" mad., DİA, XXV. 296-297.
34) Kaygusuz Abdal Menâkıbnâmesi, nşr. Abdurrahman Güzel, s. 141.
35) نگاه كنيد به: ابوالقاسم جعفر بن حسن الحلي، المختصر النافع، بيروت 405 / ص 45. همچنين نگاه كنيد به: محمدحسين آل كاشف الغطاء، مذهب جعفري و اصول آن (ترجمه عبدالباقي گولپينارلي، استانبول: 1966، ص 60ـ59).
36) نگاه كنيد به:Hoca Ahmed Yesevî, Dîvân-I Hikmet, nşr. Hayati Bice, Ankara 1993, s. 62-64.
37) نگاه كنيد به:İsmail Özmen, Alevi-Bektaşi Şiirleri Antolojisi, Ankara 1995, I. 73 vd.
38) نگاه كنيد به:Yunus Emre Dîvânı, nşr. Faruk K. Timurtaş, İstanbul 1972, nâşirin önsözü, s. 25.
39) نگاه كنيد به:Yunus Emre Dîvânı, nşr. Mustafa Tatçı, Ankara 1991, s. 60.
40) نگاه كنيد به:Tahsin Yazıcı, "Şah İsmail" mad.i İA, XI. 278.
41) Dîvân (İbrahim Arslanoğlu, Şah İsmail Hatayî ve Anadolu Hatayîleri içinde, İstanbul 1992), s. 84.
42) همان اثر، همان جا.
43) همان اثر، 164ـ163.
44) همان اثر، 152ـ151.
45) همان اثر، 165ـ164.
46) براي پاره اي از سروده ها درمورد دوازده امام نگاه كنيد به همان اثر، 59، 60، 84، 112،…
47) Pir Sultan Abdal Dîvânı, nşr. Esat Korkmaz, İstanbul 1994, s. 103.
48) همان اثر، همان جا.
49) همان اثر، 84، 228، 272، 320.
50) به عنوان نمونه براي نخستين كاربرد نگاه كنيد به: همان اثر، 100، 111، 195، 201،…
51) نگاه كنيد به همان اثر، 53، 226، 227، 229، 231، 466.
52) همان اثر، 72.
53) همان اثر، 112.
54) به عنوان نمونه نگاه كنيد به: همان اثر، 208، 218، 220، 255، 257،…
55) همان اثر، 437.
56) براي تحليل خلاصه اين اشعار نگاه كنيد به:İlyas Üzüm, Kültürel Kaynaklarına Göre Alevilik, İstanbul 2002, s. 115-120.
57) براي اطلاع بيشتر از نمايندگان ادبيات علوي ـ بكتاشي و اشعار آنان علاوه بر اثر اسماعيل اوزمن نگاه كنيد به:Sadettin Nüzhet, Bektaşi Şairleri, İstanbul 1939, a. mlf., Bektaşi-Kızılbaş Alevi Şairleri ve Nefesleri, İstanbul 1949, Besim Atalay, Bektaşilik ve Edebiyatı, İstanbul 1922.
58) Kِprülüzade Mehmet Fuat, “Bektaşi Şairleri" (Sadettin Nüzhet, Bektaşi Şairleri içinde, İstanbul 1939) s. VI.
59) همان اثر، 2.
60) İsmail Özmen, age., s. 30.
61) Mehmet Eröz, Türkiye'de Alevilik-Bektaşilik, İstanbul 1977, s. 95.
62) در مورد ماهيت، ويرايش ها وچاپهاي مختلف «فرمايشات» نگاه كنيد به:İlyas Üzüm, "Buyruk'ta 'Üç Sünnet-Yedi Farz' Kavramı ve Alevi Yazarların Tutumu", İslam Araştırmaları Dergisi (2001), sayı: 5, s. 157-159.
63) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, İstanbul 1982, s. 7-11.
64) براي اطلاع از تفسير آيات مربوط به معراج ازديدگاه جعفري نگاه كنيد به: ابوعلي فضل الحسن الطبرسي، مجمع البيان، بيروت، 1986، ج 6، ص 219ـ213.
65) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 171-172.
66) درخصوص غدير خم نگاه كنيد به: عبدالحسين اميني، الغدير في الكتاب و السنه و الادب (تهران، 1987).
67) به عنوان مثال نگاه كنيد به: همان اثر، 155، 157، 161، 169.
68) همان اثر، 20.
69) همان اثر، 44. در بعضي جاها همان عبارت به شكل اصلي خود «لا اله الا الله، محمداً رسول الله، علي ولي الله» درج شده است. مثلاً نگاه كنيد به: ص 14، 118.
70) براي امكان ناپذير بودن رؤيت الله در شيعه به عنوان مثال نگاه كنيد به: ابن المطهر الحلي، كشف المراد، مكتبه المصطفوي، قم، ص 32ـ230.
71) همان اثر، 106.
72) براي حديث مزبور نگاه كنيد به: بخاري، ايمان ـ 1؛ مسلم، ايمان ـ 19؛ نسائي، ايمان ـ 3.
73) ابوجعفر محمدبن يعقوب الكليني، الاصول من الكافي، تهران، 1365، ج 2، ص 18.
74) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 126.
75) همان اثر، 33.
76) همان اثر، 124ـ123.
77) براي اطلاع بيشتر از اصطلاحات و تعبيرات نگاه كنيد به:Hamit Algar, “Çardeh Ma'sum-I Pâk” mad., DİA, VIII. 227-228.
78) براي اطلاع بيشتر از اسامي دوازده امام، چهارده معصوم و هفده كمر بسته، نگاه كنيد به:Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 134-135.
79) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 166-167.
80) به عنوان مثال نگاه كنيد به: مجلسي، بحارالانوار، ج 10، ص 103؛ محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، 1982، ج 6، ص 324.
81) Buyruk, nşr. Fuat Bozkurt, s. 12-16.
82) به عنوان مثال نگاه كنيد به:Bedri Noyan, Bektaşilik, Alevilik Nedir, Ankara 1987, s. 279, 315, 328, 331, 332.
83) نگاه كنيد به: M. Tevfik Oytan, Bektaşiliğin İçyüzü, İstanbul 1979, s. 8.
84) Bedri Noyan, age., s. 233.
85) براي سنت رساله نويسي نگاه كنيد به: Hatice Kelpetin, “İlmihâl” mad., DİA, XXII, 139-141.
86) Necip Asım, Bektaşi İlihâli, İstanbul 1343/1925, s. 3-4.
87) Haydar Kaya, Bektaşilik İlmihâli, Manisa 1989, s.4.
88) Necip Asım, age., s. 5-9.
89) همان اثر، 19.
90) همان اثر، 10.
91) همان اثر، 12.
92) نگاه كنيد به: Haydar Kaya, age., s. 50.
93) همان اثر، 40ـ39.
94) براي اطلاع از روايتي كه به عنوان حديث جبرئيل شهرت دارد و در آن از اصول ايمان نام سخن به ميان آمده است نگاه كنيد به: مسلم، ايمان ـ 1.
95) براي اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: İlyas Üzüm, Günümüz Alevilği, s. 57-59.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home