Monday, July 16, 2012

رويكرد شاه اسماعيل به زبان تركي حركتي ملي گرايانه و ناشي از تقدس زبان تركي براي قزلباشان بود


رويكرد شاه اسماعيل به زبان تركي حركتي ملي گرايانه و ناشي از تقدس زبان تركي براي قزلباشان بود

----------------------------------------------

تعليقه اي بر يادداشتي درباره زبان فارسي در عثماني

نقد
نسخه قابل چاپ

در پيشگفتار کتاب تازه انتشار يافته با عنوان فهرست دستنویس های فارسی کتابخانه ایاصوفیا (استانبول) از سيد محمدتقي حسيني، يادداشتي به قلم استاد تاريخ پژوه دکتر رسول جعفريان سلمه الله آمده که به نظر ميرسد قابل تأمل و بررسي باشد. در بخشي از اين نوشتار آمده است: <شاید یکی از طنزهای تاریخ ادب فارسی این است که سلطان سلیم و شاه اسماعیل که یکی نماد عثمانی و ترکی و دیگری نماد ایرانی و فارسی بود، درست برخلاف، اولی به فارسی شعر می سروده و شاه اسماعیل به ترکی. آگاهیم که عثمانی ها بخصوص فرهیختگان آنان، به یادگیری زبان فارسی افتخار میکردند و در گردآوری آثار فارسی ید طولانی داشتند. اهمیت زبان فارسی به عنوان زبان علم و ادب برای ترکان عثمانی کاملاً شناخته شده بود. آنان، اسلام را از فارسی یاد گرفته بودند و از این جهت نسبت به آن احترامی شایسته می گذاشتند. همین زمینه بود که بتدریج، نه تنها زبان فارسی را در دوایر علمی ترکی حفظ کرد، بلکه بسیاری از لغات آن را در دل زبان ترکی جای داد. با این همه، بتدریج، ترکان به سمت ملی گرایی رفتند و آرام آرام فارسی را کنار گذاشته روی ترکی تکیه کردند. در این شرایط بود که آثار فارسی در کتابخانه ها در حاشیه قرار گرفته و در حالی که در قرن دهم، شیخ الاسلام بزرگی چون ابن کمال پاشا، چندین اثر به فارسی نوشته بود، از قرن یازدهم به بعد، از نفوذ زبان فارسی در عثمانی کاسته شد و بتدریج رو به زوال گذاشت. >

بيان اين مطالب به قلم يکي از اساتيدي که عمده مطالعات و تحقيقاتشان روي مسايل و جريانهاي تاريخي تشيّع متمرکز است به نظر اندکي عجيب مينمايد! چه، کساني که مشخصاً روي موضوع "حروفيان و علويان" متمرکزند ميدانند که اين رويکرد عثماني به زبان فارسي، بخصوص در دوره هاي شاه سليم (918-926هـ) و فرزندش شاه سليمان قانوني (926-975هـ)، نه تنها يک "طنز تاريخي" بلکه اتفاقاً توطئه اي هوشمندانه و سياسي بوده است و تا زماني که اين رويکرد در دربار عالي باب باقي بود (تا قرن 11 و 12هـ که سلسله صفوي به ضعف گراييد) اين روند توجه به اين زبان همچنان ادامه داشت و اتفاقاً پاسخ به اين سؤال تعيين کننده است" علت اصلي فراز و فرود فارسي نويسي و فارسي سرايي و توجه خاص به آن زبان در کل دوره 700 ساله عثماني، چرا دقيقاً مربوط به همين دوره دويست ساله ظهور تا افول صفويه است؟ آيا اوج توجه به اين زبان بخصوص از سوي کساني وابسته به حاکميت، مانند شيخ الاسلام ابن کمال پاشا (د. 940هـ) در راستا و پيشبرد همين سياست راهبردي عثماني در قرن دهم نبوده است؟

شايد بتوان چنين گفت که مشخصاً رويکرد شاه اسماعيل به زبان ترکي در ابتداي امر همزمان با تشکيل دولت صفوي، هم رويکردي مذهبي (= علوي گري) منبعث از تقدس زبان ترکي نزد علويان آناتولي داشته و هم حرکتي ملي گرايانه براي جذب حداکثري توده‌هاي هم مسلک خود (= قزلباشان) در آناتولي بوده است که به هر حال براي تقويت پايه هاي قدرت خود هنوز به حمايت آنان سخت نياز داشت؛ اما رويکرد شاهان صفوي به زبان فارسي از دوره شاه طهماسب به بعد رويکردي مذهبي (= تشيع امامي) بوده است و هم سياسي (با نيت درهم شکستن توطئه عثماني)؛ اما بدون ترديد رويکرد حداکثري شاهان عثماني به زبان فارسي صرفاً رويکردي سياسي بوده است که به نظر ميرسد شاهان صفوي با درايت و درکي به موقع از توطئه پشت پرده عثماني در اقبال حداکثري غيرمعمول به زبان فارسي، به سرعت به تقويت زبان فارسي در داخل ايران نمودند!

در تبيين مطلب بايد گفت که از زمان پيدايش جريان غالي شيعه حروفيه که در محدوده ايران آن روز و با زبان فارسي نضج يافت، اين زبان به تدريج کارکردي مقدس يافت، چرا که متون مقدس آنان از جاودان کبير و صغير تا رسائل و مقالات سيّد فضل الله نعيمي استرآبادي همه و همه به زبان فارسي نوشته شده بود. پس از قلع و قمع حروفيه در حوزه جغرافيايي ايران، از سوي تيمور و فرزندانش در اواخر قرن هشتم و مشخصا از سال 830هـ به بعد پس از قضاياي ترور نافرجام شاهرخ ميرزا تيموري توسط احمد لُر حروفي، حروفيان به جهت مهيا بودن شرايط مناسب در آناتولي و پذيرش از سوي تصوف آناتولي و مشخصاً بکتاشيه به تدريج مجبوراً به سمت آناتولي رفتند. در اين دوره که بکتاشيه از طريق باليم سلطان بيشترين تأثيرپذيري را از آموزه هاي مسيحيت (نسطوري و يعقوبي) دوره تکاملي خود (جدايي از جريان شيعي) را تجربه ميکرد، حروفيه و تعاليم آنان نيز مشخصاً به توسط سيد عمادلدين نسيمي (که برخي از اشعارش نيز ترکي بود) و سيد عبدالاعلي اصفهاني ممزوجاً با آن روند، بر پيکره علوياني که از دوره اورخان غازي با عنوان يني چريان به حکومت نزديک شده بودند، تزريق ميگرديد.

بايد دانست با اينکه زبان فارسي با حضور مولانا جلال الدين رومي و سيد محمدخراساني نيشابوري مشهور به حاجي بکتاش ولي در اوايل امر کارکردي مقدّس نزد بکتاشيان آناتولي يافته بود و تقريباً تمامي آثار مکتوب اوليه بکتاشيان با اين زبان نگارش يافته بود، اما شايد پس از روشن شدن اختلافات فکري بين مولانا و حاجي بکتاش ولي که افلاکي هم در مناقب العارفين به مواردي از اين اختلافات اشاره نموده، مشخصاً پس از مرگ حاجي بکتاش ولي و حضور رسمي بکتاشيه صوفي در دستگاه عثماني با عنوان "يني چري"، به تدريج زبان فارسي موقعيت مذهبي و نسبتاً مقدّس خود را نزد بکتاشيان از دست داد. تقريباً از اين دوره به بعد تمامي متون مذهبي علويان به زبان ترکي نوشته شد و از آن ايام تا بحال هم متون ادعيه و اشعار و ذکر و همه آنها در جمخانه ها به زبان ترکي خوانده ميشود.

پس از حضور جدي حروفيه در آناتولي و هضم و حل حروفيه و عمده تعاليم آنان در بکتاشيه، با اينکه به نظر ميرسد مدّت بسيار محدودي زبان فارسي ـ به جهت وجود متوني از حروفيه ـ نزد علويان کارکردي مذهبي داشته است و کساني مانند عبدالمجيد فرشته و رفيعي و مثالي و امثالهم به اين آثار توجهي جدي داشتند و به شرح آن آثار پرداختند که مرحوم گلپينارلي در پژوهه خود (متون حروفيه) به مواردي اشاره داشته؛ اما به تدريج زبان مقدس علويان آناتولي، به تدريج بر فارسي غلبه نمود و نکته اي که حائز اهميت است براي مانحن فيه دقيقا عنايت به همين مسأله است که "زبان ترکي همواره نزد علويان زباني مقدس داشته است".

جملگي ميدانيم که نيآکان صفويه صوفي نزد قزلباشان و بکتاشيان آناتولي جايگاهي ويژه داشته است و اينکه شاه اسماعيل صفوي ـ که پيشتر به جريان غالي آناتولي منتسب بوده ـ تنها به زبان ترکي شعر ميسروده است شايد هم به اين جهت و نيز به اين دليل باشد که به هر حال زبان ترکي، زبان توده‌هايي از علويان آناتولي بود که دولت و قدرت و اقتدارش را از آنها ميدانست که البته به نظر ميرسد اين مسأله نيازمند پژوهش بيشتري است. اما نکته اي که در موضوع مورد گفتگو بايد عنايت داشت اين است که با توجه به اقدام شاه اسماعيل صفوي در تشکيل دولت صفوي ـ بر خلاف اخلاف بعدي وي که در ادامه توضيح خواهم داد ـ به نظر ميرسد وي به زبان ترکي به عنوان يک زبان مذهبي (= نماد علوي گري) بر مبناي تعلقات درون مذهبي خود عنايتي ويژه داشت که به هر حال اين زبان در اين دوره (مشخصاً اواخر قرن نهم و اوايل دهم هجري) در آناتولي کارکردي مذهبي براي علويان داشته است و در اين ميآنه، ياووز سليم، وقتي در سال 918هـ به قدرت ميرسد يکي از استراتژيهاي هوشمندانه وي درهم شکستن و تضعيف عقبه سياسي و فرهنگي صفويه در آناتولي بوده و طبيعاً يکي از آنها زبان رسمي علويان (= ترکي) و ديگري تبعيد آنان به بالکان و امثالهم و به تبع آن قطع ارتباط آنان با صفويه و بالمآل تقويت زبان فارسي به عنوان زبان رسمي سنيان ايراني و به تبع آن جذب مخالفان سني به عثماني مانند مصلح الدين لاري و امثالهم، براي ايجاد شکاف بين توده‌هاي ايراني وفادار به اهل سنت و شيعيان جديد در درازمدت بوده است که البته با درايت و هوشمندي صفويه در بدست گرفتن حربه از دست دشمن، با حمايت از زبان فارسي، به نظر ميرسد اين تير عثمانيان که اهدافي وراي آن مد نظر آنان بود، به سنگ بخورد! اما اينکه گفته شود زبان فارسي همواره در دربار عالي باب داراي چنين چايگاهي کاريزما بوده است: <آگاهیم که عثمانی ها بخصوص فرهیختگان آنان، به یادگیری زبان فارسی افتخار میکردند و در گردآوری آثار فارسی ید طولانی داشتند. اهمیت زبان فارسی به عنوان زبان علم و ادب برای ترکان عثمانی کاملاً شناخته شده بود. آنان، اسلام را از فارسی یاد گرفته بودند و از این جهت نسبت به آن احترامی شایسته می گذاشتند> محل تأمل است! دست کم آنچه که بايستي مورد توجه قرار گيرد اين است که توجه ويژه شاه سليم و شاه سليمان در قرن دهم هجري به زبان فارسي مبتني بر يک هدف سياسي بوده است اما دلائل اين رويکرد ناگهاني و حداکثري عثمانيان به زبان فارسي در قرن دهم دقيقاً چه بوده است؟ مسأله اي است که نيازمند پژوهش بيشتر است.

به هر تقدير در شروع صفويه بدون ترديد زبان ترکي منبعث از همين تفکر علويان آناتولي (= خواستگاه فکري شاه اسماعيل)، از جايگاهي والا برخوردار بوده است. اما چرا به يکباره با به قدرت رسيدن صفويه در ايران اين رويکرد به زبان فارسي هم در عثماني به اوج خود ميرسد؟ جواب سؤال مذکور هر چه باشد مطلقاً نميتوان از اين حرکت هوشمندانه تعبير به "طنز" نمود! و اما ميبينيم با حضور هوشمندانه کساني مثل محقق کرکي ـ که هم از طرفي شناخت دقيقي از ضعفهاي جريان نصيريه و علويان و بکتاشيان داشتند و هم به جهت حضور طولانيش درون عثماني از ضعف و قوت آنان آگاهي داشتندـ از فرصت موجود بيشترين و عاليترين استفاده را کردند و آرام آرام با تبيين دلائل و کارهاي ممتد فرهنگي خلاءهاي ديني نزد علويان همچون انحرافاتي مانند بي نمازي و شراب و امثالهم را ـ که از برگرفته از مسيحيت آناتولي متقدم به تدريج داخل مذهب علوي گري شده بود و طبيعتاً صفويه و مشخصاً شاه اسماعيل هم از آن خصيصه مبرا نبود ـ طي دو مرحله (در دوره شاه اسماعيل و ديگري دوره شاه طهماسب) چند ساله لااقل مثلاً مسأله شراب علني را حل نمودند (اين کار فرهنگي حتي تا نيمه هاي قرن يازدهم به قدغن کردن شراب هم منجر شد) و جز رگه‌هايي از تفکرات و تعلقات جريان غالي علوي گري که در برنامه هاي شاه اسماعيل صفوي بوضوح قابل مشاهده است، ديگر از دوره شاه طهماسب به بعد لااقل به عيان ديده نميشود، يعني صفويه با آشنا شدن دوباره با جريان اصيل اماميه اثني عشري مجدداً به توسط محقق کرکي به اصل دورمانده خويش تدريجاً رهنمون شدند و حتّي مبارزه تدريجي با تصوّفِ خانقاهي که از زمان شاه طهماسب شروع شده بود در نيمه دوم سده يازدهم ديگر به اوج خود رسيد و نهايت تا اواخر صفويه اين روند به تعطيلي خانقاهها منجر شد و شايد علت اينکه صفويه با اينکه ترک زبان بودند از دوره شاه طهماسب به بعد ديکر سراغ نداريم شاهي، به ترکي شعري سروده باشد (جز ابيات چندي که از شاه عباس اول صفوي باقي مانده است) شايد همه و همه حاکي از آن باشد که صفويه با يک سياست راهبردي هر نوع توجه به زبان ترکي را با توجه به مسأله والاتر و مهمتري (= تشيّع امامي)، نوعي تقويت جرياني از علوي گري (= بکتاشيه) و تقويتِ مسأله خانقاه و ملي گرايي و امثالهم در عثماني ميدانستند و طبيعتاً آنان شايد توجه و توليد هر اثري به اين زبان را در آن مقطع نشانه اي از تعلق خاطر به عقبه فرهنگي خود (= جريان غالي علويان و حروفيان) در آناتولي ارزيابي ميکردند که شايد به باور آنان در آن مقطع تاريخي از خود عثمانيان سني نيز خطرناکتر به نظر ميرسيد! چرا که اين تعلقات و ارتباطات پادشاهان صفوي و نيز همه عشيره ها و تيره هايي مانند شاملو و استاجلو و تکلو و امثالهم که با حمايتشان به شاه صفوي اقتدار بخشيده بودند، اينک به جهت همين حمايت از شاه، مجبوراً از علويان آناتولي و همرزمان ديروز خود جدا شده و امروز رسماً امامي شده بودند، آنان را تهديد ميکرد و شايد همين مسأله توجه حداکثري به تشيع امامي، به تدريج چنان براي صفويان از اهميت بالايي برخوردار گرديد که آنان حتي حاضر شدند از عقبه فرهنگي خود در آناتولي که زماني صفويه با حمايت آنان قدرت و اقتدار گرفته بود، نيز دست بکشند. البته هستند افرادي از محققان که همچنان معتقدند اينکه صفويه جز روزهاي نخست، همواره بر زبان فارسي تأکيد داشته و هماره به تقويت آن زبان پرداختند، تنها به اين دليل بوده است که آنها "هر نوع تقويت زبان ترکي در دولت صفوي را تقويت فرهنگ عثماني سني ميدانستند" و دست کم اگر هم چيزي به اين زبان مينوشتند سعي ميتمودند با لهجه چغتايي بنويسند و نه با لهجه عثماني! در مقابل اين افراد شايد بهتر آن باشد که بگوييم زبان فارسي از آنجا که از اين مقطع تاريخي، ديگر زبان رسمي ايران شيعي محسوب مي‌گرديد و هر نوع تقويتِ آن زبان در آن مقطع تاريخي در حقيقت تقويت شيعه محسوب ميشده است، کما اينکه همين سياست راهبردي صفويه در ايران پس از انقلاب اسلامي نيز دنبال ميشود. البته در اين ميانه کساني غيرمطلع هستند که بر اين باورند که "توجه بيش از حدّ صفويه به زبان ترکي در ادامه باعث شد که از اواخر حکومت شاه طهماسب به بعد شاعران فارسي سراي از آنان رنجيده و به هند مهاجرت نمايند"! حال صرف نظر از اينکه ما کمتر شاعري از دوره صفويه سراغ داريم که آشنايي با زبان ترکي (زبان دربار صفوي) نداشته باشد، در عين حال محققان متفق القولند که جز شاه اسماعيل صفوي، ساير شاهان صفويه چندان کار جدّي در تقويت زبان ترکي (زبان خود) به خاطر همان دلائل مهمترِ پيش گفته، انجام ندادند.

پايان سخن اينکه موضوع "توجه حداکثري و نامتعارف به زبان فارسي (مشخصاً در قرن دهم هجري) در عثماني و همچنين عدم توجه تدريجي شاهان صفوي به زبان ترکي و عدم تقويت آن در دوره هاي پس از شاه اسماعيل ـ با اينکه هر دو سلسله صفويان و عثمانيان، ترک زبان بودند ـ شعرسرايي شاه اسماعيل به ترکي و شعر سرايي شاه سليم به فارسي پروسه هايي هستند که بدون ترديد نيازمند پژوهشهاي دقيق‌تري است و قطعاً نتيجه آن پژوهش‌ها هر چه بوده باشد بدون ترديد امري فراتر از يک "طنز تاريخي" مطرح در يادداشت استادنا دکتر جعفريان سلمه الله خواهد بود.

ارسال شده توسط حسین متقی در تاريخ دوشنبه 18 ارديبهشت 1391

Thursday, May 03, 2012


صعود روحانيت شيعه امامي فارس در دولت تركي قزلباشي صفوي



مئهران باهارلي



سؤزوموز


١-در قرون وسطي، از سوي غربيان اغلب فرقي بين شيعه و غلات شيعه گذارده نشده و اين دو گروه اعتقادي تماما متضاد با يكديگر، در مقابل سنيان يك كاسه گرديده اند. حال آنكه دوري غلات شيعه كه امروزه با نام ژنريك علوي شناخته مي شوند از مذهب شيعه امامي با اعتقاداتي مانند حلول، تناسخ، تجلي، رد معاد جسماني، رد شريعت و فقه و طبقه روحانيت، باور داشتن به تحريف شدگي قران، عدم اعتقادات به موسسات و عبادات اسلامي و .... كمتر از تفاوت بين دو دين نيست. تا به آنجا كه فقهاي شيعي امامي مانند فقهاي سني، همواره غلات شيعه را مرتد و خارج از دائره اسلام (اورتودوكس) شمرده اند. با اينهمه در فرهنگ فارسي و تاريخ نويسي رسمي دولت ايران و جمهوري آزربايجان، هنوز هم به خطا غلات شيعي (علويان) ترك و دولتهاي ايشان مانند صفوي، قاراقويونلو، افشار و قاجار شيعي قلمداد مي شوند (تاريخ نگاري رسمي در جمهوري آزربايجان، نوعا چيزي نيست به جز تركيب دو تاريخنگاري استعماري روسي و فارسي). حال آنكه موسسين و بسياري از شاهان و سران دولت قزلباشي صفويه و ديگر دول و خاندانهاي توركي مانند قاراقويونلو، افشار، و حتي قاجار خود و مذهبشان شيعي نبوده و همه از غلات شيعه بوده اند. هرچند نخستين مرحله از پيدايش صنف و دستگاه روحانيت شيعه امامي فارس در شكل امروزي آن،  مصادف با حاكميت و حيات دولت صفويه (اصولا خارج از كنترل وي) بوده است.


٢-شاه اسماعيل صفوي در ابتدا تشيع تركان قزلباش را مذهب رسمي دولت خويش ساخت. در اينجا مراد از تشيع تركان قزلباش، درك باطني و غالي آنها يعني آنچه كه امروزه در تركيه و اروپا علوي (شاخه قزلباشي) ناميده مي شود است. تشيع تركان قزلباش و يا مذهب علوي قزلباشي در آن دوره، مذهب توده هاي ترك پائين اجتماع، نماينده سبك زندگي آزاد و طبيعي طوائف تركي و آميخته اي از باورهاي شامانيستي -آنيميسم توركي، عقايد باطني اسلامي و مسيحيت و طريقتهاي تصوفي گوناگون، عرفان و مانيگري و وارث رگه هائي از جريانات مذهبي-سياسي التقاطي-الحادي پيش از خود مانند خرمديني و مزدكيسم بود. اين مذهب، با حاكميت شاه اسماعيل صفوي به مذهب رسمي دولت وي تبديل شد. با اين وصف، شاه اسماعيل و دولتي كه وي بنياد گزارد در آغاز و به مدت كوتاهي، بازتاب فرياد تظلم توده هاي ترك و طبقات پائين آسياي صغير و آزربايجان بوده است.


٣-تركان صوفي و غاليان قزلباش هر چند كه بر حاكم نمودن مذهب خويش در ايران بود جهد نمودند، در اين امر موفقيتي حاصل نكردند. غير از خود تركها كه از قبل اكثرا بر مذاهب هترودوكس اسلامي باطني مانند غلات و فتوت بوده اند، از اهالي بومي ايرانيك هيچ گروه ديگري اين نگرش افراطي و راديكال شريعت ستيز قزلباشي را نپذيرفت. آنچه كه پس از بدست آوردن حاكميت توسط غلات ترك در ايران بوقوع پيوست، عبارت از اين بود كه اهالي محافظه كار مراكز شهري و روستائي ايرانيك كه اكثرا قبلا سني بودند، نه مذهب افراطي غلات شيعه ترك، بلكه مذهب محافظه كار امامي شيعه را اختيار نمودند كه به تعبيري نه خطا، در ظاهر شيعي اما در باطن التقاطي از اسلام سني و دين زرتشتي است.


٤-صعود روحانيت شيعه امامي فارس و شكل امروزه را به خود گرفتن اين موسسه، در دو نقطه عطف تاريخي، يكي مربوط به دوران شاه عباس صفوي و ديگري مربوط به دوره فتحعليشاه قاجار به تحقق پيوسته است. بر خلاف آنچه برخي از تاريخ نويسان ملي گراي فارس ادعا نموده اند، اقتدار روحانيت شيعي امامي فارس در دوره صفوي به موازات اقتدار قزلباشان ترك نبوده است، بلكه واقعيت برعكس آن است و اين دو روند سير و تناسب معكوس داشته اند. به عبارت ديگر در ايران، صعود روحانيت شيعه فارس و تثبيت شيعه امامي (تشيع اورتودوكس فقاهتي، تشيع متشرعه) در اجتماع و در عرصه اقتدار سياسي همزمان و به موازات دور شدن قزلباشان ترك غالي (تشيع هترودوكس، تشيع متصوفه) از اقتدار و حاكميت و سپس سركوب خشن و خونين و طولاني مدت علويان ترك (تشيع هترودوكس صوفيان) تحقق پيدا كرده است.


٥-مذهب علوي تركان قزلباش و سران و جنگاوران غالي ايشان نه حول و حوش فقه مدون، بلكه بر اساس رسومات و سنن باطني- تركي ايشان شكل گرفته بود. در مذهب قزلباشي اين تركان سلحشور و آزاده، از فقه و شريعت، فقيه و شارع، مسجد و نماز، حجاب و حج، پرهيز از شراب و دوري از موسيقي و قبح رقص خبري نبود. اما آنها با گسترش امپراتوريشان با كمبود آثار اعتقادي براي تبليغات بويژه در داخل و در ميان اتباع خود مواجه شدند. در جبهه خارج نيز با مرور زمان براي مقابله و رقابت با دستگاه معظم ديني خلافت عثماني و در عرصه هاي كلامي و فقهي، با مساله ضرورت تدارك كادر و پرسنلي كه سيستم حقوقي-فقهي دولتشان را پي بريزد مواجه گرديدند.


٦-با توجه به اين سه سبب، يعني اختيار فرم محافظه كار شيعه امامي از سوي اتباع ايرانيك زبان مانند تاتها-تاجيكها (فارسهاي بعدي)، احتياج به مقابله با دستگاه ديني خلافت سني عثماني در ساحه كلامي و فقهي، و نياز به تشكيل سيستم حقوقي خود توركان قزلباش غالي، آنها كه اغلبشان بيگانه با سنن و فرهنگ فارسي و عربي بوده و حتي اين زبانها را نيز نمي دانستند، به ناچار به سياست مداراي تاكتيكي با علما و روحانيون شيعي امامي- كه گونه اورتودوكس شيعه دوازده امامي بودند برخاستند و حتي به از حمايت از روحانيت امامي آغاز نمودند. غلات ترك و موسسين و سران قزلباش دولت صفوي در ارزيابي اي كه تاريخ بعدها نادرست بودن آن را نشان داد، در صدد استفاده ابزاري از صنف و طبقه روحاني شيعه امامي در جهت مصالح سياسي و در مقابل عثمانيان نمودند. آنها براي تدارك كادر و پرسنلي كه سيستم حقوقي-فقهي دولتشان را پي بريزد علما و بزرگان شيعه را دعوت به همكاري نمودند و اقدام به واردات فقها و صنف روحاني شيعي امامي از سرزمينهاي عربي مانند لبنان، سوريه، بحرين، عراق و ديگر كشورهاي عربي كردند. عقيده اي كه اين گروه فقها و روحانيون بر آن بودند نه تشيع علوي صوفيان و غاليان قزلباش ترك، بلكه مذهب شيعه امامي عمدتا اخباري بود. اولين مدرسه شيعه امامي در اين دوره به سال ١٥٢٤ توسط اين روحانيون امامي عرب در ايران تاسيس شد. حركت صفويه حركتي صوفي گرايانه بود و از سوي دستگاه خلافت اسلام (عثماني) متهم به ارتداد و الحاد شده بود. به خاطر رهائي از اين اتهام و ايجاد تصويري اسلامي از خود در ميان اتباع مسلمانشان و جلب حمايت آنها و تحكيم مشروعيت سلطنت خود، سران قزلباش كارت وجود روحانيون شيعه امامي در دستگاه دولتي خود را به عنوان تبليغات نيز بكار مي بردند. از همين رو نيز دست آنان را در امور كشوري، فرهنگي، ديني و حتي سياستگذاري باز گذاشتند. صفويه مايل بودند از وجهه علماي شيعه نيز بهره مند گردند.


٧-روحانيون شيعه امامي نيز با آنكه غاليان و صوفيان قزلباش را كلا بددين و مرتد مي شمردند، به خاطر نفوذ در حاكميت و روحيه در دست كردن سمتها و مقامات دولتي نسبت به غاليان قزلباش در آغاز انعطاف نشان دادند. به عبارت ديگر نوعي اتفاق تاكتيكي ضمني بين غلات شيعه قزلباش ترك (علوي-تشيع متصوفه) و شيعيان امامي فارس (تشيع متشرعه) بر عليه خلافت سني عثماني پديد آمد. اين اتفاق، آغاز پايان كار تركان قزلباش و مذهب تركي قزلباشي در ايران و آزربايجان بود.


٨-همانگونه كه در طول قرن بيستم جمهوري مدرن تركيه از بسياري از جنبه ها همواره الگوئي براي مديران و حاكمان فارس ايران بوده است، دولت عثماني نيز در تمام تاريخ قرون وسطي نمونه اي براي دولتهاي تركي حاكم بر ايران بوده است. قزلباشان ترك ايران و آزربايجان نيز كه اكثريتشان اصالتا از اتباع عثماني بودند اين دولت را به عنوان مدل دولتمداري خود انتخاب كرده بودند. اما در امپراتوري عثماني دستگاه عظيم صنف علما و زمره فقيهان (حقوقچي)، فاقد هر نوع  روحانيت و قداست و صرفا مامور و كارمند دولت بود. رابطه قدرت دنيوي با قدرت ديني در امپراتوري عثماني رابطه آمر و مامور بود. به عبارت ديگر دولت عثماني از آغاز تا به انتها دولتي عرفي بود. در حاليكه در دولت قزلباشان صفوي، روحانيت شيعه امامي فارس از همان آغاز (دوره حاكميت دومين پادشاه سلسله، تهماسب) از كنترل دولت خارج شد، به يك نيروي مستقل اجتماعي-اقتصادي تبديل گرديد و به مرور زمان دولت عرفي قزلباش را تحت حاكميت خود درآورد. با افزايش اقتدار و تاثير تدريجي روحانيت شيعه امامي در امور اجتماعي و سياسي مملكت، اداره برخي از تشكيلات دولتي مانند امور قضائي، اوقاف و امور مالكيت نيز بدست روحانيون امامي افتاد. اين تاثير و نفوذ در دوره شاه حسين اول به اوج خود رسيد. با تفويضهاي بخشهاي هر چه بيشتري از اجراء و اختيارات سياسي به روحانيون شيعي امامي فارس، ساختار دولت قزلباشي صفوي به سمت دوگانگي پيش رفت. دولت در سالهاي پاياني دولت صفوي، قدرت روحانيون شيعي امامي فارس به جائي رسيد كه در واقع آنها شاه قزلباش ترك را كنترل و اداره مي كردند. در اين دوره از دولت عرفي قزلباشان ترك چيزي به جز اسم آن نمانده بود (وضعيتي مشابه وضعيت دولت قاجار پس از انقلاب مشروطيت).


٩-از رابطه تاكتيكي ايجاد شده بين سران قزلباش ترك-حكومت صفويه و علماي شيعه امامي فارس، دسته دوم بهره بيشتري بردند. و يا دقيقتر قزلباشان ترك طرف بازنده و روحانيت شيعه امامي طرف برنده تاريخ گرديدند. با به قدرت گرفتن صنف روحاني امامي فارس در ساختار دولت قزلباشي صفوي، غلات و قزلباشان ترك خود از اولين قربانيان سركوب توسط اين صنف شدند. قزلباشان ترك توسط روحانيان شيعه امامي فارسي و تشيع فقاهتي تازه به قدرت خزيده، تكفير گريدند و به شكلي خونين سركوب شدند. اوج سركوب قزلباشان ترك و تصفيه دولت صفوي از آنها مربوط به دوره شاه عباس صفوي است. در دوره وي روحانيت شيعه امامي فارس حمله جديد بسيار گسترده، چند جانبه و سازمان يافته اي بر عليه مذهب قزلباشي تركي و سران و اركان قدرت سياسي و نظامي آن را با موفقيت مديريت كرده و به پايان رسانيد. در اين دوران علاوه بر صدور فتواهاي متعدد دائر بر كفر و الحاد و ارتداد قزلباشان ترك و نوشتن رديه هاي بي شمار بر عليه و صوفيه در جبهه تئولوژيك از سوي علما و روحانيون شيعه امامي، در جبهه سياسي نيز تحت نامهاي قلع و قمع مزدكيان و ملاحده صوفيه و فرق ضاله و ....، به درويش كشي و صوفي كشي و تحت نام مبارزه با طوائف و شورشيان و ... به حذف فيزيكي قزلباشان ترك و تصفيه آنها از اركان سياسي و نظامي حاكميت اقدام شد.


١٠-در بعد دولتي با جاي پا پيدا كردن شرع و فقه شيعه امامي و طرد و مورد آزار و ايذاء قرار گرفتن قزلباشان، شيعه امامي به مذهب دولتي صفويان تبديل شد. به موازات اين امر نيز، اين دولت خ به تكيه گاه فئودالان تبديل و مضمون اوليه نسبتا مترقي خويش را از دست داد.


١١- از زمان حمله مغول تا جنگ چالديران، جريانات شيعه امامي و غلات باطني شيعه (علوي ها) پا به پاي هم رشد كرده بود. در  قرن ١٦ بعد از تشكيل دولت صفوي منطقه شاهد بروز كشمكشي بين سه جريان علوي قزلباشي، سني و شيعي بر سر اقتدار سياسي شد. با شكست چالدران، علويان (غلات شيعه- قزلباشان) اولين بازنده اين كشمكش سياسي شدند و متعاقب آن مذهب علوي (غلات باطني شيعه) به مرور زمان در ايران و آزربايجان كاملا به استحاله رفت. با قدرت يافتن روحانيت شيعه امامي فارس در دولت، جامعه و تسلط وي بر امور فكري و اعتقادي مردم، مذهب علوي (تشيع متصوفه) اداره فكري جامعه ترك را نيز از دست داد و محدود به قشر خاصي ماند. روند تاثير يك طرفه مذهب اورتودوكس شيعه امامي فارسي بر مذهب تركي قزلباشي هترودوكس آغاز شد. بسياري از توده هاي غلات ترك قزلباش به مرور زمان به مذهب شيعه امامي فارس گذر كردند. در اين تاثيرپذيري و استحاله مذهب قزلباشي تركي در مذهب امامي فارسي، مضامين و سمبلهاي مشترك اين دو مذهب مانند علي، اهل بيت، كربلا و غيره كم تاثير نبوده است. بخش كوچكي از قزلباشان نيز كه هنوز به باورهاي مذهب تركي خود پايبند مانده بودند، سرانجام از حالت يك نيروي متنفذ در سياست و جامعه و فرهنگ اعتقادي جامعه ترك خارج شده و به جمع خانه ها و خانقاههاي بقيه السيف قزلباشان ترك محدود گرديدند.


گرچه‌يه هو

Wednesday, May 02, 2012

قبله سازی پیردیور گامی در جهت آسیمیلاسیون دینی قیزیلباشان ترک

اخیرا طرحی از سوی اهل حقهای کرمانشاه و در رأس آنها سید نصرالدین حیدری ارائه شده است که میخواهند سرو سامانی به وضعیت پیردیور بدهند . این طرح شامل جاده سازی ، صحن سازی ، نرده کشی دور زیارتگاه ، ایجاد خوابگاه هایی برای زائران و .... است هزینه برآورد شده برای این طرح 3 میلیارد تومان می باشد .و این مبلغ قرار است که از تمامی اهل حقهای ایران تهیه شود . بدین منظور نماینده هایی از سوی سید نصرالدین به شهرهای تهران ، تبریز ، اورمیه ، زنگان ، تیکان تپه ، هشتگرد و .... تمامی شهرهایی که زائرانی از آنها برای زیارت به پیردیور می روند ، فرستاده شده و درخواست کمک مالی نموده اند . شنیده ها حاکیست که تهرانیها 100 میلیون کمک کرده اند . در تبریز متأسفانه در اثر تبلیغ عده ای خودباخته قیزیلباشهای علوی تورک نیز احساسی عمل کرده و طی نشستی در یکی از جمخانه ها ، این موضوع را به شور گذاشته اند . جمخانه معروف ( علی آقا خان ) و سرجم آنها سید آرش فرزند سید خلیل بانی این کار شده است . تا کنون خبری از پرداخت پول توسط قیزیلباشان علوی تأیید نشده است .اما مشکل اصلی اینجاست که جناب سید حیدری قصد دارند پیردیور و مقبره سلطان را همانند مکه ساخته و دور تا دور آن را تبدیل به صحن نموده تا زوار در این صحن به طواف این مقبره بپردازند .یعنی گامی در جهت آسیمیلاسیون دینی کامل توسط گورانها !حال در مورد اینکه دولت و حاکمیت شیعه اجازه چنین کاری را خواهد داد یا خیر ، کاری نداریم ، مشکل قبله بودن این مکان است . همانطور که از بزرگترین منابع قیزیلباشان یعنی کلامات تورکی بر می آید ، هیچگاه پیردیور به عنوان قبله معرفی نشده است !!!!نگاهی کوتاه به برخی از این کلامها می اندازیم : یه دعایی داریم هنگام روزه گرفتن ( نیت ) می گوید که [ کعبه م جمدیر ، قیبله م یار ، حقیم درگه و .....] در کلامی قوشچی اوغلو چنین می فرماید که : یوز مین حاجیلر ، دوه مینیب حجه وارارلار بیزیم حاجیلریمیز حق ائوینه ( جمخانه ) پیاده گلیبدور مسجده گیریب دیواره سجده قیلانلار دیواره سجده قیلماق یاده گلیبدور ( یاد ، یعنی غیر قیزیلباش ، بیشتر شیعه ) قوشچی اوغلو بغدادی قویوب مکه یه وارما مکه یئریندن قوپوپ ، بغداده گلیبدور توضیح اینکه : مکه در مکتب قیزیلباشی تورک یعنی ( جم ) ، به غیر از جمخانه مکه و قبله دیگری برای پیروان قیزیلباش تورک ( البته طبق همین کلان ) وجود ندارد . در اینجا به بغداد اشاره شده است . چون اعتقاد به ظهور حضرت حق در بغداد و برپائی جم در آنجا را دارند ، می گوید که بغداد را گذاشته و به مکه نروید !!! یعنی جمی را که در بغداد و در حضور سلطان برپاشده است ، خود مکه است .و کلامهایی از این دست که بیشتر به شهر بغداد و ظهور حضرت حق در آنجا اشارت می کنند .لازم به ذکر است که چندی پیش اداره میراث فرهنگی کرمانشاه برای بازسازی آن مکانها اقدام نموده بود ، که با اعتراض اهق حق مواجه شده و از ادامه کار منصرف شده بودند.

نگاهی کوتاه به جمخانه های قیزیلباشان علوی تورک در تبریز

نگاهی کوتاه به جمخانه های قیزیلباشان علوی تورک در تبریز

 Wednesday, May 2, 2012 at 10:36pm

نگاهی کوتاه به جمخانه های تبریز

تبریز از دیرباز به عنوان یکی از مهمترین مراکز تجمع و سکونتگاه قیزیلباشان تورک علوی به شمار میرود .خیابان طالقانی ( قبلا به اسم خیابان ستارخان و در دوره پهلوی نیز خیابان شاه گفته می شد و کوچه های چرنداب و یا گلزار مملو از قیزیلباشان علوی می باشد که با نگاهی به افراد ساکن در آن براحتی متوجه مشخصه اصلی آنها یعنی شارب بلند خواهید شد . بیشتر جمخانه های قیزیلباشان در تبریز در محله چرنداب و یا همان گلزار کوچه هستند ، البته در دیگر محله های خیابان طالقانی نیز جم خانه هایی وجود دارد ولی بیشترین و پر جمعیت ترین جمخانه ها در آن محله می باشد . تقریبا می شود گفت که تبریز دارای 25 تا 30 جمخانه بزرگ و کوچک می باشد .در زیر اسامی برخی از این جمخانه ها و سرجم هایشان را می آوریم.

بزرگترین جمخانه این محله ، جمخانه (آتش بیگی ها ) ست که سرجم آنها [سید الماسی ] می باشد . بیش از 500 خانوار در آن محل جمع شد و به عبادت می پردازند . پیر و مرشد این آتش بیگیها سید نظام مشعشعی است که اصالتا تورک ولی ساکن روستای گره بان در کرمانشاه می باشد . سید نظام همان کسی است که در انتخابات 88 به حمایت از کروبی پرداخت ولی هیچگاه از محکومین به اعدام و حبس ابد ( در جریان اوچ تپه قوشاچای ) حمایت نکرد . آتش بیگیها علاوه بر این جمخانه ، جمخانه دیگری نیز در آخر طالقانی دارند که دو طبقه بوده و یک طبقه مختص هیئت عزاداری سینه زنی تازه تأسیشان است .


دومین جمخانه پر جمعیت گلزار کوچه جمخانه ( علی آقاخان ) می باشد به سرجمی [ سید آرش فرزند مرحوم سید خلیل ] این جمخانه تقریبا می شود گفت که قشر مرفه قیزیلباشان در تبریز هستند .. بیش از 300 خانوار جمعیت این جمخانه هستند. همین جمخانه پیگیر جمع آوری کمک های نقدی برای قبله سازی پیردیور است
.
جمخانه بعدی ، جمخانه ( داودقلی ها ) ست به سرجمی [ سید کاوه ] جوان که این جمخانه این جمعیتی بالای 300 خانوار و جمخانه ای تازه ساخت دارد .

جمخانه بعدی ، جمخانه معروف به ( سید افشار ) است با سرجمی [ سید محمد افشار ] که جمعیتی بالغ بر 250 خانوار دارند . این جمخانه مبلغین و عاملین یارسانی کردن قیزیلباشان می باشند .

جمخانه های ( کلبه صیفی ) به سرجمی [سید حمید] و جمخانه دیگری چسبیده به این جمخانه به سرجی [ سید مالک ] از دیگر جمخانه های گلزار کوچه هستند

این جمخانه ها معروفترین جمخانه های گلزار کوچه هستند . البته به جز اینها جمخانه های دیگری نیز وجود دارد که به سبب عدم آشنایی قادر به جمع آوری اطلاعات در مورد آنها نشدم .

آخر خیابان طالقانی نیز به اندازه گلزار کوچه شهرت دارد . جایی که قیزیلباشان ، طایفه ای و بر اساس معیارهایی چون فامیل بودن ، زادگاه یکسان ، روستای یکسان ، رفاقت ، اقدام به خرید و تشکیل جمخانهها نموده اند . از معروفترین جمخانه های آخر طالقانی می وان به موارد زیر اشاه کرد :

جمخانه ( مشهدی ولی ) به سر جمی [ سید شهسوار] که از دوطبقه تشکیل شده طبقه ای مختص هیئت عزاداری و طبقه ای مختص جمخانه ، جمعیت این جمخانه 35 خانوار می باشد .

جمخانه ( مشهدی مدد ) با سرجمی [سید بهروز ] که جمعیتی بالغ بر 30 خانوار دارد

جمخانه مراغه ای ها با جمعیتی با 25 خانوار با سرجمی ]سید فرهاد جاوید ] که مختص مراغه ای هاست

جمخانه شبان با سرجمی [ سید آقاجان [ با جمعیتی بالغ بر 40 خانوار

جمخانه روحانی ( کوی رضوی ) با سرجمی [ سید نظام ] با جمعیتی بالغ بر 35 خانوار

جمخانه ( سید میر علی ) با سرجمی [ سید کمال ] با جمعیتی بالغ بر30 خانوار

جمخانه ( مشهدی صبرعلی ) با سرجمی [سید مروت ] و جمعیتی بالغ بر 20 خانوار

جمخانه حاج یوسف با سرجمی ......... و جمعیتی بالغ بر30 خانوار

جمخانه کربلایی فرخ با سرجمی [ سید انعام ] با جمعیتی بالغ بر25 خانوار

جمخانه حاجی پاپور با سر جمی ...... و جمعیتی بالغ بر 20 خانوار

و چندین جمخانه دیگر که با کسب اطلاعات کافی در مورد آنها ، در این نوشته یا بصورت مجزا نوشته خواهد شد .

نکته جالب توجه اینکه بیشتر این جمخانه های به لحاظ فشار سیاسی و تفکرات غالب شیعی تابلوهایی منقش به آیات قرآن ، و یا اسامی 5 تن آل عبا ، بر سردر خانه هایشان دارند.

(((( این نوشته بروز خواهد شد ))))

Tuesday, May 01, 2012

اعتقادات تركان قزلباش اوليه


اعتقادات تركان قزلباش اوليه

مئهران باهارلي

سؤزوموز

يكي از معاني ضمني قزلباشي، ادامه و حفظ فرهنگ، آداب و رسوم توركي ماقبل اسلام پس از پذيرش آن است. به اعتباري گروههاي تركي كه امروزه قزلباش و يا تركان علوي ناميده مي شوند كساني هستند كه فرهنگ توركي پيش از اسلام را به طور نسبي حفظ كرده و نسبت به ديگر گروههاي اعتقادي ترك بيشتر از همه به ريشه هاي توركي خويش وفادار مانده اند. انسان قزلباش، تركي است كه به سختي از باورها، رسومات و فرهنگ تركي پاسداري مي كند. قزلباشهاي ترك با پذيرش اسلام مانند بعضي از توركهاي شهرنشين و تاجر، فرهنگ اوليه خود را فراموش نكرده و عربيزه-فارسيزه نشدند. حتي قبل از آنكه نام قزلباش در قرن ١٥ ميلادي رايج شود، فرهنگ و سبك زندگي گروههاي كوچنده و يا نيمه كوچنده و روستائي تورك با گروههائي كه در آينده قزلباش خوانده شدند به هيچ وجه متفاوت نبوده است. به تثبيت عبدالقادر اينان در كتاب بازمانده هاي شامانيزم در توركان مسلمان Müsülman Türklerde Şamanizm Kalıntıları- Türk Tarih Yayınları))، مسلماني توركهاي اوغوز در آناتولي و آزربايجان قرن سيزده و چهارده ميلادي صرفا عبارت بوده است از وضو گرفتن از آب پاك و دو ركعت نماز خواندن، آنهم موقعي كه در مخمصه اي گير مي كرده اند. اما خبري از عبادات واجب اسلامي ديگر مانند روزه و زكات نبوده است. دليل اين امر آن است كه تركان مذكور كه اساسا از اوغوزها تشكيل مي شده اند، پس از قبول اسلام هم رسومات و عادات توركي پيش از اسلام خويش را حفظ كرده و ادامه داده اند. چنانچه در گونه اي از داستانهاي دده قورقوت كه محل وقوع آنها در آسياي صغير و قفقاز جنوبي است برخي از سنن و عادات رفتاري توركان قديم از جمله تك همسري، باده نوشي (قيميز)، مقدس شمردن ساز (قوپوز)، دروغ نگفتن، آزادي و برابري زنان با مردان، نام بردن از پديده هاي طبيعي به هنگام سوگند خوردن، ورزشهائي چون راندن اسب و كشتي گيري و شمشيركشي و ... زنان و مردان ذكر مي شود. امروز نيز اين ارزشها در ميان گروههائي كه علوي قزلباش ناميده مي شوند، كمابيش زنده است. كوه، آب، جنگل، عدد دوازده و آتش هنوز هم مقدس شمرده مي شوند. به آتش سوگند خورده مي شود، بر روي آن آب ريخته نشده و بدان پشت برگردانده نمي شود. علي رغم قوانين محدود كننده اسلامي و فشارهاي اجتماعي و دولتي موجود در جوامع و كشورهاي منطقه، در ميان تركهاي قزلباش امروزين نيز موقعيت برابر زنان با مردان تغيير اساسي نكرده است. رسومات مربوط به پس از مرگ كه امروزه بويژه ميان تخته چيها (آغاج اري-آقاجاري-آغاجري-قاجار-قجر) در تركيه رايج است تماما رسومات توركي ماقبل اسلام است.

علوي نام عمومي پنج جريان غالي شيعي است

مذهب قزلباشي علوي غير از مذهب شيعه امامي است. دقيقتر، مذهب علوي از اسلام هترودوكس، در مقابل شيعه از اسلام اورتودوكس قرار دارد. امروزه مذهب علوي نام عمومي پنج جريان غالي شيعي (غلات شيعه)-وحدت وجودي يعني قزلباشي، بكتاشي، نصيريه، اهل حق و مولويه است. قزلباشيه، بكتاشيه و مولويه، سه جريان عمده علوي (غلات شيعه) تركي در آسياي صغير، آزربايجان و بالكان مي باشند. قزلباشي امروزه باور ميليونها تن از تركهاي تركيه و آزربايجان، بالكان، ايران و عراق-سوريه است. پايه هاي مذهب تركي قزلباشي به مرور زمان گذاشته شده است. انديشه قزلباشي علوي ريشه در افكار و حركتهاي اجتماعي-سياسي- ديني بابا اسحاق، بابا الياس خراساني و .... دارد. شاخه ديگر علوي تركي يعني بكتاشيه ادامه دين-مذهب حروفيه و منسوب به داعي اسماعيلي ترك نيشابوري حاجي بكتاش ولي است. بكتاشيه كه پيشتر مذهب-دين آزربايجاني حروفيه را در خود جذب كرده بود، زماني در آزربايجان نيز شايع بوده است. اما اين طريقت امروزه بين تركان آزربايجاني موجود نمي باشد. آئين بكتاشيه در شكل امروزي خود، توسط آبدال موسي خويي اهل آزربايجان در آسياي صغير ايجاد شده است. وي باني حقيقي "طريقت بكتاشيه" است. اين طريقت بعدها با جذب شدن در مذهب – دين آزربايجاني "حروفيه"، كه پايه گذار-پيغامبر آن آزربايجاني ديگري بنام "فضل الله نعيمي تبريزي استرآبادي" است، به يكي از سكتهاي اساسي مذهب علوي (غلات شيعه) معاصر تبديل شده است. ("فضل الله" به جرم ديگرانديشي و الحاد به وضع فجيعي به قتل رسيده و طرفدارانش در آزربايجان و ايران قتل عام شده اند). با تاسيس و پيدايش مذهب قزلباشي توسط "شاه اسماعيل ختايي"، عمده بكتاشيان آزربايجان و ديگر تركهاي ساكن در ايران جذب اين حركت شده اند. بكتاشيه فرق بسيار كمي با شاخه قزلباشي دارد. يكي از فرقهاي اساسي بكتاشيه با قزلباشيه آن است كه اولي يك طريقت است و همه مي توانند در آن پذيرفته شوند، در حاليكه قزلباشيه بر مبناي موروثي قرار دارد و به تعريف كلاسيك مذهب نزديكتر است. طريقت وحدت وجودي "مولويه" معاصر و اركان آن در تركيه و شبه جزيره بالكان نيز آشكارا خارج از دايره اسلام اورتدوكس ميباشند. امروزه در "طريقت مولويه" در مقابل شاخه اصلي مولويه كه "ولديليك" ناميده ميشود، شاخه اي فرعي مشهور به "شمسيليك" و منسوب به "شمس تبريزي" وجود دارد. "شمس تبريزي" كه مدتي در شهر ارزروم در ناحيه آزربايجاني تركيه امروزي به آموزگاري مشغول بود، منسوب به طريقت پيش علوي (غلات شيعه) ملامتي-قلندري-حيدري است. عمده اين طريقت بعدها در زمره جريان آبدالان در سه شاخه امروزي مذهب علوي (غلات شيعه) يعني قزلباشي، بكتاشي و مولوي مستحيل شده است. دو جريان كنوني ديگر علوي-غالي شيعه غير تركي، يعني اهل حق ميان اكراد، لكها و گورانهاي ايران و عراق. و نصيريه در ميان اعراب تركيه و سوريه معتقداني دارد.

اركان مذهب قزلباشي

از آنجائيكه مذهب تركي قزلباشي داراي فقه مدوني نيست، در زير برخي از مشخصات اصلي اين مذهب هترودوكس اسلامي، از آثار شخصيتهاي برجسته اين مذهب بويژه در آغاز تشكل آن برگرفته شده است:

- اعتقاد به اتحاد (وجود جوهر الوهيت و انساني توامان در آن واحد در يك انسان)، ظهور (انعكاس جوهر الهي در پيغامبر، امامان و اولياء)، حلول (نفوذ روح الهي به انسان و خوي الهي گرفتن وي) و تجسم خدا در انسان؛

-باور به يگانگي خدا، محمد و علي، هر چند در باور قزلباشي علي هميشه از محمد برتر است. اعتقاد به اولوهيت حضرت علي، تجسم خدا در علي و تجلي خدا-علي در شاه اسماعيل و ديگر وليان. به نظر ايشان معراج پيغامبر آگاه شدن وي به سر علي است. در سالهاي اوليه تشكل مذهب قزلباشي، آشيقها با ساز خويش نفسهائي از شاه اسماعيل ختائي مي خواندند و در ميان اوراد چنين مي گفتند: علي ميسين گؤزه‌ل شاه؟ / شاه، شاه، لا اله الا الله.

-اعتقاد به تحريف شدگي قران فعلي كه آنرا مصحف عثمان مي نامند. قزلباشان معتقدند كه خليفه عثمان قران واقعي را تحريف كرده است. بنا به اعتقاد علويان ترك، در قران فعلي سوره هاي احزاب و حجر تغيير يافته و سوره هاي نورين و ولايت (اولياء) حذف شده است. به عقيده برخي گروههاي علوي، قران واقعي سه برابر قران موجود بوده و اين همان قراني است كه از يك امام به ديگري منتقل و در نهايت به امام مهدي رسيده است. (توراتي يازابيله‌ره‌م / اينجيلي دوزه‌بيله‌ره‌م / قورآني چؤزه‌بيله‌ره‌م / مادام كي من بير اينسانام. ترجمه: تورات را مي توانم بنويسم، انجيل را مي توانم بسرايم، معضلات قران را مي توانم بگشايم، زيرا كه من يك انسان هستم).

-اعتقاد به تناسخ (انتقال پي در پي ارواح در اشياء و جانداران گوناگون. نسخ: از انسان به انسان. مسخ: از انسان به حيوان؛ فسخ: از انسان به گياه؛ رسخ: از انسان به اشياء). عدم اعتقاد به معاد، زندگي پس از مرگ، حشر و نشر و جهنم يا بهشت. قزلباشان بهشت و جهنم را به صورت دانائي و جهالت تاويل مي كنند.

-قائل بودن به مساله ظاهر و باطن و تاويل اصول و قواعد و عبادات اسلامي بر اين اساس. و در نتيجه رد شريعت و فقه اسلام. مجموعه باورهاي قزلباشي نه بر اساس اصول و قواعد اسلامي، بلكه بيشتر بر پايه عادات و رسومات تركي و اشعار و گفته هاي مقدسي كه آنها را كله‌مه‌له‌ر (كلامات)، دئييش و يا نفه‌س مي نامند بنياد گذارده شده است.

-قزلباشان ترك معتقدين به ديگر مذاهب اسلامي را اهل صورت و خود را اهل حقيقت مي نامند. (فضولي شاعر ترك منسوب به طريقت بكتاشيه از عراق: حقيقي عئشق چون موستووجيب-ي نوقصان دئييل موطله‌ق- اؤزون اهل-ي حقيقه‌ت واله-يي حوسن-و جمال ائتمه‌ز / موقه‌ييه‌د اولماز اهل-ي صوره‌تين رنگينه حال اهلي- فوضولي كيم موقه‌ييه‌ددير مگه‌ر ايدراك-ي حال ائتمه‌ز)

-انكار عبادات و قواعد و موسسات اسلامي مانند نماز، روزه، خمس، زكات، حج، مسجد، حلال و حرام اسلامي، عزاداري و .... قزلباشان احكام فقهي اسلام اورتودوكس را قبول نكرده و يا به شيوه خاص خود انجام مي دهند. آنها ماه رمضان روزه نمي گيرند و به جاي آن ١٢ روز اول ماه محرم را روزه مي گيرند، در فصل زمستان روزه سه روزه اي بنام خيدير (خضر) دارند، به جاي حج در دوران صفوي به زيارت اردبيل مي آمده اند: بيز اؤلويه گئتمه‌ريك، ديرييه گئديرك. بكتاشيان در طول حيات يك بار نماز، روزه و غسل مي گيرند. در عوض تعصب ويژه اي در اصول مذهب خود بويژه اصل تولي و تبري از خود نشان مي دهند.

- خوش آمد هنر و درك ويژه استتيك-زيبائي شناسانه آن، از خصوصيات هنر اسلامي اورتودوكس (سني و شيعه)، تقسيم شدگي همه هنرها به هنرهاي آشكار و نهان، ديني و دنيوي است. در اسلام اورتودوكس معماري و خطاطي از هنرهاي ديني آشكار بوده و صواب اند. اما رقص، نقاشي، موسيقي و .... دنيوي، نهان و حرام است. در مقابل از خصوصيات مذهب تركي قزلباشي قائل نبودن آن به هنر ديني و دنيوي، هنر صواب و حرام و آشكار و نهان است. مذهب قزلباشي از معماري، خطاطي، رقص و آواز و موسيقي، مينياتور، نقاشي، و مجسمه سازي همه را مباح بلكه صواب شمرده است.

- گرامي داشتن موسيقي-ساز، رقص-سماع. مذهب قزلباشي هنر (ادبيات، موسيقي، آواز خواني، رقص، ....) را با دين تلفيق نموده و آنرا عبادت شمرده است. تحقيقات اخير نشان مي دهند كه آشيقها در واقع منسوب به گروهي از قزلباشان آناتولي غربي در قرون ١٤ ميلادي به نام ايشيقها -كه خود ادامه و فرم استحاله يافته گروهي از حروفيان منسوب به بكتاشيه بوده اند- مي باشند.

- قزلباشان نماز روزانه پنجگانه را نمي گزارند. عبادات قزلباشان به جاي نماز عبارت است از آئين جمع با رقص صوفيانه و يا سماه (رقص آئيني مولويه سماع نام دارد). اين نكته از همان آغاز سبب اختلاف ميان قزلباشان ترك و ملايان امامي فارس شده بود:"صوفيان (قزلباشان ترك در دوره صفوي) در مجالس رقص و سماع خود از آواز غنائي بهره مي بردند و گاهي خواندن سرودها و آهنگها و اشعار مذهبي به غنا نيز مطرح بوده است. در باره غنا و رقص از پنج تن از فقهاي امامي فارس عصر صفوي پرسيده مي شود: "بر غنا و سرود اشتغال نمودن و مطربانه مغنيانه اصول گرفتن و دست زدن و رقص كردن و به چرخ در آمدن و در امور مذكوره مصر بودن (قزلباشان ترك)، فسق است يا طاعت، و معصيت است يا عبادت؟ ملا محمد باقر سبزواري خراساني از ملايان فارس در جواب مي نويسد: خلافي ميان علماي اماميه .... نيست در اينكه غنا و سرود حرام است).

-برابري زن و مرد، نبود حجاب، چادر، مقنعه و تستر اسلامي براي زنان، شركت زنان در مراسم ديني همراه مردان، سماه و رقص صوفيانه مختلط زن و مرد. تجويز تك همسري و ناخوشايند شمردن طلاق

-تقديس شراب، بر خلاف اسلام اورتودوكس (سني و شيعه) كه در آن شراب و ديگر مسكرات كاملا نهي شده و حرام اند ولي مواد مخدر مجاز، در مذهب علوي (قزلباشي، بكتاشي)، شراب نه تنها مجاز، بلكه به نوعي مقدس، و مواد مخدر از ترياك و سيگار و .... بشدت نكوهيده شده است. در ميان قزلباشان نيز شراب خوردن رواج كامل داشته است. "بويژه درباريان و سواركاران قزلباش جملگي شرابخوارند و روزي را بي مي و مطرب نمي گذرانند".

-داشتن اركان و آداب مخصوص خويش. از جمله سه سنت و هفت فرض، دؤرد قاپي (چهار درگاه: محبان، مريدان، زاهدان، عابدان)، پيمان اخوت، احترام به بزرگتر، قيرخلار قورباني و اعتقاد به چهارده معصوم (چهارده معصوم شيعيان امامي، دوازده امام به علاوه پيغمبر و دخترش مي باشد. اما چهارده معصوم علويان اولاد ذكور امامان كه قبل از سن بلوغ به قتل رسيده اند است). انجام عبادتي به نام آئين جمع.

-لزوم تراشيدن ريش و گذاشتن سبيلهاي پرپشت مردان. تراشيدن سبيل را سنت معاويه و رها كردن آن را سنت علي مي شمارند. بويژه درباريان و سپاهيان قزلباش، حتي بسياري از پادشاهان ايشان بدين سنت پاي بنده بوده اند.

-كاربرد زبانهاي ملي مانند تركي، عربي عامي، گوران و لري در عبادات و متون ديني به جاي عربي استاندارد و يا فارسي. (از كتب مقدس علويان امروزي كلامات است كه به زبان تركي نگارش يافته است). در ميان علويان قزلباش تورك آزربايجان و ايران، حتي در زمان رژيم پهلوي نيز نوشتن سنگ قبرها به زبان تركي كه در آن زمان امري بسيار نادر بين ديگر گروههاي ترك ساكن در ايران بود ديده شده است. غلامحسين ساعدي نويسنده ترك از آزربايجان جنوبي، يكي از اين اشعار را در كتاب ايلخيچي خود نقل كرده است: بير پري پئيكه‌ر مله‌ك صورتلينيندير بو مزار / گؤر نئجه خاكييله يئكسان ائيله‌ييپدير روزيگار.

-قائل نبودن به طبقه روحاني-فقها. بر خلاف مذهب شيعه امامي، در مذهب علوي كه داراي فقه مدوني نيست، صنف روحاني (ملا، آخوند، معمم، شيخ الاسلام، ثقه الاسلام، حجه الاسلام، آيت الله، مرجع تقليد، فقيه، ....) وجود ندارد. به جاي آن، در شاخه هاي مختلف عناوين دده (آتا، بابا)، پير (شيخ)، مرشد و ... و مقامهائي مانند خليفه، دده، مربي، رهبر، مصاحب و طالب وجود دارد.

- به جاي موسسات اسلامي اي مانند مسجد و جامع، عبادتگاه علويان جمع ائوي-جمع خانه (وحدت وجوديها خانقاه، تكيه، زاويه و ....) است. آنها دليل نرفتنشان به مسجد را كشته شدن حضرت علي در مسجد عنوان مي كنند.

-بردباري و تساهل و تسامح نسبت به اديان و باورهاي ديگر بويژه با غيرمسلمانان. قابل ذكر است كه اين اصل از سوي برخي از گروههاي قزلباش بويژه منسوبين به طوائف قزلباش و مخصوصا پس از تاسيس دولت قزلباشيه صفويه، در مورد گروههاي مسلمان به شدت زير پا گزارده و نقض شده است. چنانچه شاه اسماعيل صفوي بنيانگزار مذهب تركي قزلباشي و دولت قزلباشيه صفوي، و ديگر شاهان ظاهرا قزلباش اين سلسله، با معتقدين به باورهاي ديگر اسلامي و مخصوصا سنيان، زيديان، اسماعيليان، نقطويان ،... با بي رحمي بسيار و بر خلاف اعتقادات قزلباشي فوق العاده ظالمانه رفتار كرده اند.

-پنهان داشتن باورهاي خويش و سرمگوئي. قزلباشان به اصل تقيه معتقدند و عقايد خود را از ديگران پنهان مي دارند. به شركت افراد غير علوي در مراسم و آئينهاي خود اجازه نمي دهند. انگيزه اصلي اين رفتار حفظ و محافظه جامعه خود از تعديات و سركوبهاي فقها و جوامع مسلمان اورتودوكس (شيعه و سني) است. زيرا فقهاي اسلام اورتودوكس (سني و شيعه) قزلباشان علوي را همواره و نوعا مرتد شمرده اند. قزلباشان با شيعيان امامي ازدواج مي كنند، اما اغلب مذهب خود را از آنها پنهان مي دارند.

-قزلباشان عقايدي ويژه در باره امامان و بزرگان دين دارند. آنها عموما در باره امامان غلو مي كنند. حضرت فاطمه را مانند حضرت مريم باكره مي دانند و معتقدند كه وي عادت ماهانه نداشته است. قزلباشان سرخي شفق را از خون امام حسين پس از واقعه كربلا مي دانند و معتقدند كه پيش از آن شفق سرخ رنگ نبوده است.

باورها و اعتقادات مذكور، اساس باورهاي تركان قزلباش اوليه و يا مذهب علوي تركي در دوره تشكل آن بود. اينها همان چيزهائي است كه از سوي تشيع فقاهتي عصر با نام لاابالي گري، فساد، بي قيدي و آلودگي قزلباشان و غلات ياد مي شد. سبب اينهمه تهاجم به قزلباشان ترك از سوي ملا محمد باقر مجلسي-شاه عباس-برادران شرلي و مورد سركوب قرار گرفتنشان از سوي آنها كه در تاريخ با آن مواجه مي شويم نيز – علاوه بر جنگ قدرت و كشمكش فارس-ترك، همين باورها و اعتقادات بوده است. اماميان شيعه در باره اعتقادات تركان قزلباش گفته اند: "اباحه گري، تصوف باطل كه عقايد فاسدي را به همراه دارد، مانند اعتقاد به حلول و اعتقاد به وحدت وجود، تحريف قران به راي، راه اشقياي گمراه است". تشيع فقاهتي فارسي در دوره اي كه بنا به مصلحت و رياكارانه به نفوذ در دولت قزلباشي و غصب و مصادره حاكميت سياسي مشغول و به مدارا با حاكمان قزلباش ترك مجبور بود، اعتقادات غلات قزلباش ترك را چنين تفسير و توجيه مي كرد كه "از نظر آنان جمع ميان حساسيتهاي ديني و دست زدن به برخي كارهاي فساد آميز به ويژه مشروب خواري روا شمرده مي شده و رعايت شرع در حوزه مريد و مرادي آسيب پذير بوده است". غافل از آنكه اساس مذهب قزلباشي علوي (اسلام هترودوكس باطني)، بر رد شريعت استوار بود و آنچه كه در ادبيات فقها از آن به شكل لااباليگري، فساد، بي قيدي و غيره تعبير مي شود، بخصوص مقبوليت شراب، موسيقي و آزادي زنان از اركان مذهب قزلباشي تركي بود.

گرچه‌يه هو