Saturday, February 28, 2009

نسل کشی علیه اهل حق در طی 29 سال حاکمیت این رژیم



نسل کشی علیه اهل حق در طی 29 سال حاکمیت این رژیم

http://qirxlar.blogspot.com/

این مقاله توسط مهدی قاسم زاده از علويان ترك (اوچ تپه میاندوآب) که امروز شنبه ٢٨ فوريه ٢٠٠٩ توسط جمهوري اسلامي و صرفا بدلیل اهل حق بودن در زندان اورميه بدار آويخته شد، در سال ٢٠٠٨ نوشته شده است:

مهدی قاسم زاده



با سلام بر انسانهای آزاده!

فرقه ای بنام اهل آتش بیگی که قرنهاست در ایران موجودیت دارند ودر گشورهای دیگر هم هستند از زمان حضرت مولا علی (هو) با نامهای گوناگون علی اللهی، علوی و گوزن (کلمه ترکی) و اهل حق در ایران بوده وهستند که حدود چند میلیون نفر مجموعا در حال حاضر هستند که سنتی دارند برگرفته از اوامر پیامبر عظیم الشان و امامان معصوم (هو) این فرقه تشیع علوی بوده و حتی اعتقادشان به ائمه اطهار بیش از فرقه های دیگر می باشد. ولی دارای ظاهری مخصوص هستند ، بعضی دارای شارب می باشند. این موضوع شارب برای آنها یکی از ارکان مهم اعتقادی می باشد و ضمنان یک امر سمبل و آرم و نشان شناختن همدیگر می باشد که در طول 14 قرن گذشته به خاطر همین موضوع همیشه در اجتماعات شیعی و غیر شیعی ایران مورد تمسخر و تحقیر واقع گردیده اند. که این تحقیر همیشه از طرف آخوندها و منبری ها صورت گرفته و اغلب اوقات علاوه از آن تهمتهای ناروائی ، بی دینی و بی قیدی جنسی و غیره و توهین های دیگری را ازپیش خودشان بطور کاملا کذب و دور از انصاف و عدالت و واقعیت بر هویت آنها چسبانده اند و از این مسئله سوء استفاده های زیادی هم کرده اند و موجبات حق کشیها و تبعیضهای اقتصادی و اجتماعی و قضائی و غیره را برای این قوم فراهم کرده اند. بحث ظلم های گذشته در طول تاریخ و دورانها بحث مفصلی می خواهد و فرصت مناسب و جای مناسب خود را دارد.از شروع حکومت جمهوری به اصطلاح اسلامی متظاهر به اسلام ، این فرقه را به محض شروع به کار مورد هدف ظلم وستم و تبعیض و ارعاب قرار داد و نسل کشی فرهنگی را با تمام قدرت بر علیه این قوم انجام می دهد و با جلوگیری از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی و با جلوگیری از آموزش عالی و..... علی الخصوص ارعابهای مختلف شبانه وگروگان بردن بزرگان محلی به صحراها و نیزارها و تهدید با اسلحه و انواع تهدیدهای سری و ظاهری و تطمیع و خرید اعتقاد آنها نهایت سعی را در تحلیل و امحاء این قوم به اجبار تمام صورت داده اند. بطوریکه میلیونها جوان مجبور شده اند به خاطر یک لقمه نان روزمرۀ خود گذران زندگی ، مجبور به ترک عقیده خود شده اند که با تمام ناراحتی وجدان و فکر مجبور به زدن سبیل خود شده اند و همیشه معذب هستند. در طول این 29 سال گذشته نسل کشی فرهنگی و مذهبی را بسنده وکافی ندانسته و اقدام به ترور و نسل کشی فیزیکی هم کرده اند که نمونۀ آن بسیار است گه تعدادی از آنها را ذکر می کنیم ( البته در منطقه آذربایجان غربی)

1- در سالهای گذشته 2 نفر از سربازان اهل حق را در پادگان کهریز ارومیه سبیل ها یشان را زده و سپس کشته اند و گفته اند که خودکشی کرده اند. که در محاکم قضایی پرونده آن موجود است.

2- از اهالی شهرستان ارومیه طی سالهای 61-62 سبیلهای کریم حسنی زاده را زده و سپس کشته اند.

3- دو برادر بنامهای محمد ولی زاده و بابا ولی زاده که عوامل رژیم با زور و زیر شکنجه سبیل هایشان را زده اند و در اثر تهدید وارعاب زیاد دق مرگ شده اند.

4- امید چراغی از روستاهای ارومیه که پس از زدن سبیل هایش کشته اند.

5- یک نفر مشهور به محمد کرم و پسرش از اهالی روستای کشین همدان را با نارنجک کشته اند، و صدها نفر دیگر را با ماشین و با تصادفهای عمدی ترور کرده اند

علاوه از نسل کشیها به انحاء مختلف ،پشت سر هم از طریق تلویزیون و تریبونهای نماز جمعه و تریبون مساجد و محفل و مدارس و ارتش و پادگانها و دانشگاه مرتبا بر علیه اهل حقها تبلیغ منفی و توهین های ناروا ادامه داشته و دارد . وخسارت معنوی جبران ناپذیری بر سر این قوم آورده اند که برای هیچ قومی بوجود نیامده، متاسفانه مسئلۀ این قوم به نهادهای حقوقی جهانی کشیده نشده است در این مورد هم واقعا بر این قوم حق کشی شده و مورد بی توجهی و بی اعتنایی واقع شده است.اگر مطالعۀ دقیقی شود هیچ اهل حقی با حفظ عقیدۀ خود حق ندارد در ادارات استخدام و یا از امکانات مملکت استفاده نماید و افرادی هستند که هنوز شناسنامه ندارند و یکی از آنها در خانوادۀ همین زندانیان مذکور است و شناسنامه ندارد که به مدرسه برود اسمش« مست علی » می باشد.یکی دیگر از این هتاکی ها در اوایل فروردین 1385 (مقارن با مسئله دراویش قم) :زیارتگاه قوم اهل حق آتش بیگی که در کرمانشاه شهرستان هرسین روستای « گره بان» در دل کوهها و ملک شخصی اهل حق می باشد ،به صورت مدام مورد بازرسی قرار می دهند و فشارهای طاقت فرسایی را در مورد ساخت وساز های اهل حق ها ( که برای زوار آنجا که از نقاط مختلف ایران می آیند امکانات فراهم می آورند ) وارد می کنند . بصورت آشکار و پنهان نمونه اش مقبره ای که برای پاسداشت احترام مولای گرانقدر اهل حقها بنا گردیده بود که با فشارهای نامرئی ایادی ظلم و کارشکنیهای فراوان از سوی دولت مواجه گردید و آن را به مسئله جانکاه برای این قوم و رهبر و مولا وآقای اهل حقها تبدیل کردند که عاقبت از آنجا برداشته شد. در صورتیکه بر همه آشکار است که چقدر سرمایه های هنگفتی از بیت المال صرف ساختن بناهای مختلف برای افراد خودشان می کنند. در نهایت موضوعی در پادگان کهریزک ارومیه در حضور چند هزار سرباز وافسر و غیره یکی از اهل حقها بوجود آوردند که مسئول پادگان آخوندی با درجه سرهنگی به نام رضا نوحی بود که برای یکی از اهل حقها به نام حسین محمدی بوجود آورده و او را ضمن توهین های شیطان پرست بودن و بی دینی و بی ناموس بودن و غیره مجبور می کرده است که سبیل هایش را بزند ، و حتی فتوای قتل او را در پادگان صادر کرده بود که سربازان دیگر به طور غیر رسمی و غیر قانونی او را بکشند که شواهد بسیار زیاد است . موضوع به وزارت کشور و فرماندهی های بالا دست و استاندار و کمیسیون اصل 90 مجلس و در نهایت به رهبری مملکت یعنی خامنه ای لز طرف پدر سرباز مذکور به طریق نامه نوشته می شود و در جریان گذاشته می شوند که این کارها خلاف قانون و خلاف آزادی و دینی و مذهبی تکرار نشود ولی همگی مسئولین کاملا بی اعتنایی می کنند که هیچ ، حتی نسبت به کارهای خلاف خود جدیت را بیشتر می کنند. و در پادگانها به اجبار نسبت به زدن سبیل اهل حقها اقدام می گردد با اینکه می دانند 14 قرن است که موضوع سبیل برای اهل حقها بار حیثیتی و دینی و مذهبی دارد. از طرفی آقای سلطانعلی محمدی پدر سرباز مذکور کتابی را تهیه و جهت انتشار آماده می کند که هویت اهل حقها را به طور حقیقی برای روشن شدن اذهان عمومی به چاپ برساند که از انتشار آن جلوگیری می شود. سپس آقای سلطانعلی محمدی و چند نفر دیگر قسمتهای از کتاب را بصورت بیانیه آکهی مانند انتخاب و تکثیر و در خیابانهای شهرستان میاندوآب بین مردم پخش می کنند بدون اینکه یک حرف غیر واقعی در آن بوده باشد و یک تابلویی در محل کار خودشان که نام رهبر فرزانه شان در آن بود به دیوار نصب می نمایند. به خاطر همین بیان یک کلمه از اعتقادشان،مورد حمله سه هزار نفری ایادی رژیم آخوندی قرار می گیرند و آنهمه با سلاحهای سنگین و نیمه سنگین با بی رحمی تمام نسبت به کشتار آنها و در نتیجه 6 نفر از آنها را در موضوع آخر به شهادت می رسانند و یک نفر از آنها در حین حملۀ مامورین زخمی و دستگیر می شود و 3 نفر باقیمانده بنابه تعهدات دولت ( مبنی بر آزادی آنها پس از بازجوئیهای لازم و همچنین برای حفظ صلح و آرامش منطقه) خود را معرفی می نمایند. و به هر 4 نفر آنها حکم اعدام صادر نموده اند. و فشارها و شکنجه های روحی و روانی بی نهایتی را در زندان به آنها وارد کرده اند و حتی در بیرون از زندان خسارت مالی هنگفتی هم به بار آورده اند که بسیار قابل توجه و چشمگیر می باشد. در این مورد هزاران نفر از اهالی روستاها و شهرها شاهدند و یا بطور واقعی شنیده اند و می دانند که رژیم حملۀ پیش دستانه و غیر قانونی به آنها انجام داده است که محل این کشتار روستای اوچ تپه کرد شهرستان میاندوآب می باشد. در بیرون از زندان شایعه کرده اند که اینها وامهای میلیاردی از بانکها دریافت کرده اند در حالی که با تحقیقات انجام شده ثابت می شود که تقریبا دو یا سه فقره وام صد میلیونی که آن هم اعضای متعددی دارد برداشته اند و تا حال هم دو برابر وام را به بانکها پرداخته اند ولی هنوز زیر فشارهای بانکها قرار دارند. و اگر بخواهند زمین ها و املاک خود را بفروش بگذارند . اطلاعات شهرستان میاندوآب نمی گذارد و به مشتریان می گوید که ایتها نیروهای دولتی را کشته اند و باید دیه بپردازند و شما حق خرید ندارید. اطرافیان زندانیان حق نزدیک شدن و ملاقات با اینها را ندارند و زیر شدیدترین فشارهای مستقیم و غیر مستقیم عوامل رژیم قرار دارند. و تمامی حرکات آنها را از طریق نصب میکروفون در خانه هایشان (که تعدادی از آنها کشف شده است)و شنود مکالمات و تعقیب آنها، زیر نظر دارند. و در زندان هم مستقیما اقدام به اجرای حکم اعدام نمی کنند و به فشار غیر مستقیم و فرسایش تدریجی روی آورده اند. توهین به عقایدشان از مسئول اندرزگاه و مدیر داخلی گرفته تا عوامل زندانی. (شایان ذکر است که یکی از آخوندهای زندان به عوامل زندانی خود گفته است که اینها از نظر ما کافرند و با اینها حتی دست هم نباید داد. پس می بینیم که در زندان هم جایی برای این چند نفر نمانده است). سال گذشته در تاریخ 9/6/1385 مسئول اندرزگاه شماره 3 به یکی از زندانیان دیگر اهل حق که جرم دیگری داشت ( در بند مجاور) توهین کرد ( که الان هم پروندۀ فرمالیته در شعبه 4 بازپرسی دادسرای عمومی ارومیه به بازپرسی جالیزبان مفتوح می باشد )[ لازم به ذکر است که هر شخصی از قوم اهل حق به جرم دیگر به زندان می آید توسط مامورین تهدید میشود که حتما باید سبیل هایشان را بزنند که این موضوع موجب ناراحتی و شکنجه روحی و آزار حیثیتی زندانیان مذکور می شود و اگر اعتراضی در مورد مامور خاطی جدی میشود وی را به زندان دیگری با ترفیع درجه انتقال و مامور دیگری می آید و روز از نو روزی از نو، و اعتراض کنندگان را در مضیقه قرار می دهند ( از جمله همان مسئول اندرزگاه شماره 3 ( داریوش بخشی) الان با ترفیع درجه مدیر داخلی زندان سلماس می باشد] و بعد از شکایت و نوشتن نامه به مدیر کل زندانهای ( آذربایجان غربی) مهدی قاسم زاده را به قرنطینه برده و به او گفته بود که اگر در بند مجاور 10 نفر اهل حق را به صف کنند و سبیل آنها را بزنند و به آنها توهین بکنند تو حق نداری از آنها دفاع کنی. رئیس زندان هم اعلام کرد که از نظر ما شما به خاطر این عقیده تان (علی اللهی) مهدور الدم هستید ولی ما نگه دارنده هستیم و به جرم شما کاری نداریم. ما موظفیم به بهداشت و تغذیه و سلامتی شما رسیدگی کنیم .الان هم مهدی قاسم زاده که بدلیل اصابت گلوله هنوز پس از گذشت 3 سال پایش عفونت شدید قرار دارد (البته محل اصابت گلوله خوب شده و شکستگی استخوان در اثر شکنجه عفونت دارد)و هیچ گونه اقدامی در جهت بهبودی وی بعمل نمی آورند و با وجود اصرار وی مبنی بر اینکه هر چقدر وثیقه و هزینه لازم است می پردازم .و با هزینه شخصی خودم عمل کنید. رئیس زندان می گوید : که خودت هم می دانی که تو زندانی ما نیستی و اختیار تو دست ما نیست و نمی گذارند. و دست سهند علی محمدی که در زندان ترک برداشته بود بدلیل نبودن امکانات به صورت سنتی بسته شده و الان هم بعد از گذشت 3 ماه بهبود نیافته و هیچ گونه اقدامی انجام نداده اند. و دست عباد الله قاسم زاده که قبل از زندان در صحنه تصادف ( که ایادی حکومت ترتیب داده بودند ) شکسته و دارای پلاتین است که با وجود درخواستهای مکرر هنوز هیچ گونه اقدامی صورت نمی پذیرد هر جند که مجوز اعزام به بیمارستان ، 2 سال پیش صادر شده بود و بعد از دادگاه منتفی شد ( به علت دفاع از حقوق اهل حق ).و مطلبی از همه مهمتر اینکه این چهار نفر به دلیل اعتقادات مذهبی خاصی که دارند غذای بیرون و غیر از خانه را در طول زندگیشان مصرف نکرده اند. ضمن اینکه در این مدت زندان از کوچکترین سهمیه اعم از وسایل و غذا را به خاطر اینکه رژیم را دشمن خود و غاصب و ظالم و جائل دینی می دانند و جیره دولت را بر خود حرام می دانند . در مدت این 3 سال بر همگان محرز است که با هزینه شخصی خود زندان کشیده اند.بعضی مواقع یک کمی نان خالی از خانه شان آنهم با هزار منت آورده اند (که آنهم قطع شده است) و الان 3 سال است که اینها غذای درست حسابی نخورده اند.البته مسئولین زندان باید ممنون باشند که اینها با هزینه کمتر و با خرج خودشان زندان می کشند. ولی مسئله دیگری است و آن اینکه زندانیان مذکور را از عقیده شان باز دارند که باید حتما غذای دولت را بخورند و اگر اینها اعتراضی هم می کنند رئیس زندان و مسئولین دیگر با تهدید به تبعید می گویند که تو عددی نیستی تو یک زندانی هستی و اگر با تو بنشینیم و صحبت کنیم سوء استفاده می کنی ، من رئیس زندان هستم و من می توانم نظر بدهم که تو چه چیزی را باید بخوری و تو زندانی من هستی .( پس چطور در مورد اعزام به بیمارستان می گوید که من کاره ای نیستم و تو زندانی ما نیستی ، آیا در حرفهای تو تناقض آشکار دیده نمی شود). آیا با هزینه خود زندان کشیدن خواسته زیادی است؟! و الان هم این 4 نفر در شدیدترن و ضعیت و ضعف جسمی بسر می برند و با این همه مریضی و درد و ضعف اما دریغ از یک کمی غذا و تغذیه مناسب .

مقارن با هتاکی به اماکن دراویش قم 3 نفر از این 4 را ( مهدی قاسم زاده را بعلت عفونت پا نمی برند)در تاریخ 26/11 1384 به مدت 20روز به سلولهای انفرادی اطلاعات بردند که بعد از اعتصاب این سه نفر به زندان بر گرداندند.

هر موقع احساس می شود که بازرسی می خواهد از زندان بازدید کند. این زندانیان را به زندانهای دیگر منتقل و دو الی سه روز در سلولها نگه می دارند

وقتی بازدید کننده ها می آیند درها را محکم می بندند نمی گذارند زندانیان سیاسی با آنها ملاقات کنند و اطراف آنها را زندانیان موافق حکومت می گیرند و وقتی از رسانه های جهانی وضعیت زندانیان سیاسی زندان مرکزی ارومیه پخش می شود می آیند و فیلم برداری می کنند و خودشان صحبت می کنند و می گویند مرخصی می دهیم و فلان ولی در عمل خبری نیست . نمونه اش پارسال تابستان 1385 وقتی از رسانه های جهانی در مورد بند سیاسی 12 این زندان صحبت شد. نماینده مجلس آقای عباسپور آمد و فقط از او فیلم برداری کردند و گفت ما همه طرفدار جمهوری اسلامی هستیم و اینجا بند 12 ارومیه است و زندانیان و ضع خوبی دارند و هیچ گونه مشکلی با دولت ندارند و وقتی زندانیان مذکور اعتراض کردند که به ما ظلم فراوان شده وعده داد (حتی شماره تلفن همراهش ) که می آییم و با شما گفتگو می کنیم ، من از اطلاعات و دستگاه قضایی در مورد شما گزارش گرفتم ولی با شما هنوز صحبت نکرده ام. ولی چند بار به موبایلش زنگ زدیم که خاموش کردند و گوش ندادند.

کلیه امکانات زندان در اختیار مجرمین اصلی هستند که اطراف آنها را گرفته اند ( از قبیل مرخصی و ملاقات های پی در پی) ولی زندانیان سیاسی و عقیدتی از همه چیز محرومند. البته سعی بر این است که ظاهر حفظ شود.

در بند 11-9 زندان مرکزی ارومیه انواع بیماریها از قبیل ( ایدز – هیپاتیت و سل و....) موجود می باشد. که بیماران مذکور تابلو هستند و در بند های دیگر رفت و آمد دارند.

بعضی مواقع ملاقات را به بهانه ورود مواد مخدر تعطیل می کنند ، در حالی که الان بعد از 3 ماه تعطیلی ملاقات حضوری و تلفنی اینهمه مواد از کجا می آید؟ یکی از زندانیان که جرمش خرید و فروش مواد مخدر است . می گفت : به خدا قسم در بیرون اینهمه مواد یکجا ندیده بودم در حالی که اینجا 700 گرم هروئین را مثل خرمن جهت خشک شدن پخش می کنند.

در اواسط تابستان 1386 مسئول حفاظت زندان ( فردین حنیف کردلر )و مسئول بازرسی زندان ( احمد سهرابی ) و افسر نگهبان وقت (اکبر پیشه ور) فردی بنام داود عبدی پور که به جرم قتل عمد تقریبا 10 سال است که در این زندان بسر می برد ، را به علت پرخاشگری به مامورین به قرنطینه برده و زیر شکنج های .... قرار می دهند که بعد از مراجعت به بند مربوطه در اثر ضربات وارده بر سرش سکته کرده و بینائی خود را صد در صد از دست داده و نمی تواند بدرستی صحبت کند و بنابر اظهار نظر پزشکان احتمال فلج شدنش هم خیلی بالا است ( اگر احیانا بمیرد صورتجلسه ای مثل صورتجلسه های قبلی ترتیب خواهند داد و علت مرگ را نرسیدن مواد می نویسند).

« شرح این گفتار و این خون جگر / این زمان بگذرد تا وقت دیگر»

«اردتمند انسانهای آزاده و آزاد اندیش

مهدی قاسم زاده

27 مهر 1386

زندانیان مورد نظر در این بحث:

1- سهند علی محمدی
2- بخشعلی محمدی
3- عبادالله قاسم زاده
4- مهدی قاسم زاده

Fars rejimi soydaşımız Mehdi Qasımzadəni inamına görə edam etdi

Fars rejimi soydaşımız Mehdi Qasımzadəni inamına görə edam etdi

Aldığımız məlumata görə, bu gün sübh çağı İranın adamyeyən rejimi Urmu şəhər zindanında Mehdi Qasımzadəni "allaha qarşı müharibə aparmaq" ittihamı ilə edam etdi. Mehdi Qasımzadə və 3 digər şəxs, təqribən 4 il bundan qabaq Üçtəpə kəndində tutulmuşdurlar. M.Qasımzadə 4 il həbsdən sonra, bu gün Urmu şəhər zindanında edam olunmuşdu. O, tutulan zaman məmurların ona açdığı atəş nəticəsində qıçına güllə dəymişdi. Həbsə alınandan sonra, işgəncəyə məruz qalıb və qıçının ciddi müalicəsini təşkil etmədikləri üçün iflic olmuşdu. Bu səbəbə görə, ayağında olan yaradan zindan dövründə çox əziyyət çəkmişdi. Əlbəttə, onunla tutulan 3 digər fərd, yəni, Səhəndəli Mühəmmədi, Bəxşəli Mühəmmədi və İbadullah Qasımzadə də edama məhkum olunmuşdurlar. Amma onların edam hökmü ləğv olunub, əvəzində 13 il həbs verilib.

Məlumat üçün qeyd edək ki, Üçtəpə kəndi Qoşaçay şəhərinin şimalında və Cığatı çayının qırağında yerləşir. Bu kənddə təqribən iki min ailə yaşayır. Burada yaşayanların məsləki həqq əhlidir. Onlar Cənubi Azərbaycanda "goran" adlanırlar. Goranların dəqiq sayı haqda məlumat yoxdur. Belə deyirlər ki, onların sayı bir neçə yüz min nəfərə yetişib və əksəriyyəti Cənubi Azərbaycanda məskundurlar. Goranların Həzrəti Əliyə, yəni şiələrin birinci imamına çox böyük sayqıları var. Dörd il bundan qabaq Üçtəpə kəndində baş verən hadisənin kökünü dini və irqi ayrı - seçkilikdə axtarmaq lazımdır. Çünki İran məmurları tərəfindən Üçtəpə kəndində goranların Cüməxanaları ( ibadətgahları ) bağlanmışdı. Bundan da qabaq, İrandakı yeddinci məclisin seçkilərində goranların namizədi Sultanəli Mühəmmədinin səlahiyyəti ləğv olunmuşdu. O, da öz yerində bəzi bildirişlər yayıb və İran hökümətin goranlara qarşı irqi və dini ayrı - seçkilik siyasəti aparmaqda məhkum etmişdir. Amma Üçtəpə kəndində hadisənin əsas səbəbi bundan ibarətdir ki, goranlar kəndin mərkəzinə yığışıb, Cüməxananın bağlanmasına qarşı etiraz aksiyası keçirib, türk və fars dillərində parçalara şüar yazıb və İran hökümətindən istəmişdirlər ki, goranlara qarşı dini və mədəni zülmə son qoyalar. Çox təəssüflə, İran rejimi bu cür mədəni davranışa reaksiya göstərib, vəhşicəsinə yüzlərlə müsəlləh qüvvəni kəndə göndərib, oranı mühasirəyə salmışdı. Və naməlum səbəblərə görə, İran məmurları ağır silahlarla kənd sakinlərinə və binalara həmlə edib, oranı xaraba qoyurlar. İran rejiminin verdiyi məlumata görə, hadisə zamanı 4 nəfər öldürülüb və 12 nəfər yaralanıb. Ölənlərin ikisi İranın dövlət məmurları olmuşdur. Əlbəttə, milli fəalların verdiyi məlumata görə, İran rejimi uzun zaman həmin kəndi mühasirədə saxlayıb və bu hadisə ilə bağlı dəqiq məlumat əldə etməyə imkan verməyiblər. Belə deyilir ki, bu hadisədə kənd sakinlərindən ölənlərin və yaralananların sayı qat - qat artıqdır. Elə bu hadisə zamanı Mehdi Qasımzadə ayağından güllə alıb, həbs olunub.

28.02.09

اعدام یک علوي ترك (پیرو اهل حق) در زندان مرکزی ارومیه



اعدام یک علوي ترك (پیرو اهل حق) در زندان مرکزی ارومیه

شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۷:

فعالان حقوق بشر در ایران: مهدی قاسم زاده یکی از علويان ترك (پیروان اهل حق) که به اتهام محاربه در زندان ارومیه به سر می‌برد، صبح امروز اعدام شد.

مهدی قاسم زاده که به همراه 3 تن دیگر، از مهرماه سال 1383 در پی درگیری‌ مسلحانه توسط نیروی انتظامی در روستای اوج تپه‌ دست‌گیر شده بود، پس از تحمل 4 سال زندان صبح امروز در زندان مرکزی ارومیه اعدام شد.

در سال 1383، مهدی قاسم زاده در اثر شلیک مأمورین نیروی انتظامی از ناحیه‌ی پا زخمی و بازداشت شده بود. وی به علت شکنجه‌ی ماموران پای‌اش عفونت پیدا کرده و از ناراحتی پا رنج می‌برد.

سه متهم دیگر این پرونده به نام‌های سهندعلی محمدی، بخش‌علی محمدی و عبادالله قاسم زاده نیز به اعدام محکوم شده بودند که با شکستن حکم اعدام هر کدام محکوم به 13 سال حبس شده‌اند و اکنون در زندان به سر می‌برند.




جغرافياي انساني خلق ترك در ايران


مئهران باهارلي

اودگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Odgün, Boz Ayı, Sığır İli
چهارشنبه، ١٨ فوريه- ٢٠٠٩


سؤزوموز


ايران موطن بيش از ٣٥ ميليون تن ترك زبان مي باشد. روند خودآگاهي ملي و سير ملت شوندگي اين توده عظيم مخصوصا در دو دهه اخير آن چنان سريع بوده است كه امروز به راحتي مي توان به جاي صحبت از "گروههاي گوناگون ترك زبان"، از وجود و قوام "ملت ترك" ساكن در ايران سخن راند.




سه زيرگروه جغرافيائي خلق ترك در ايران:



خلق ترك ساكن در ايران، از سه زيرگروه جغرافيائي مشخص تشكيل يافته است. از اين سه زيرگروه جغرافيائي، ساكنين زيرگروه شمال غرب باشندگان در وطن، و زيرگروههاي جنوب-مركز و شمال شرق ايران در شمار دياسپوراي ملت ترك محسوب مي شوند:

يك- زيرگروه جغرافيائي شمال غرب: بدنه اصلي ملت ترك در ايران در ناحيه شمال غرب كشور ساكن است. اين منطقه كه در ادبيات سياسي "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود مركز ثقل تركزبانان ساكن در ايران مي باشد. آزربايجان جنوبي كمابيش معادل "مملكت آزربايجان" در نظام سنتي و بومي "ممالك محروسه" دولتهاي توركي سلجوقي تا قاجاري است. "مملكت آزربايجان" و يا "آزربايجان جنوبي" اقلا شامل همه "آزربايجان ائتنيك" است. برخي آنرا معادل "آزربايجان تاريخي" و يا "آزربايجان سياسي" كه هر دو بزرگتر از "آزربايجان ائتنيك" مي باشند دانسته اند. زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و يا "آزربايجان ائتنيك" شامل بخشهاي پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور پيش از سالهاي ١٩٠٦-١٩٠٥ يعني سال شكست جنبش مشروطه و آغاز حاكميت عملي قوميتگرائي فارسي بر بروكراسي، دولت و جامعه ايران است. آزربايجان ائتنيك نواحي ترك نشين استانهاي دوازده گانه امروزي آزربايجان شرقي (همه)، آزربايجان غربي (اكثر)، اردبيل (همه)، زنجان (همه)، همدان (اكثر)، قزوين (همه)، مركزي (اكثر)، گيلان (بخشي)، كردستان (بخشي)، تهران (بخشي)، قم (بخشي) و كرمانشاهان (بخشي) در سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦ را در بر مي گيرد و متروپل تهران را نيز شامل مي شود. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي ملت ترك به لهجه آزربايجاني و اندكي نيز به لهجه سنقري زبان تركي متكلم اند.

دو- زيرگروه جغرافيائي شمال شرق: اين زيرگروه جغرافيائي، تركان پراكنده در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، گلستان، مازندران، سمنان و خراسان جنوبي را شامل مي شود. تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به دو گروه لهجه خراساني و آزربايجاني زبان تركي متكلم اند. "افشاريورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در شمال شرق ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

سه- زيرگروه جغرافيائي جنوب-مركز ايران: اين زيرگروه جغرافيائي همه تركان ايران به جز دو زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و شمال شرق ايران را شامل مي گردد. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به گروه لهجه هاي آزربايجاني و اندكي (ابولوردي) به لهجه خراساني زبان تركي متكلم است. "قاشقاي يورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در جنوب ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

تركهاي ساكن در شمال غرب كشور و يا آزربايجان جنوبي كه شامل كلان شهر تهران نيز مي باشد، ٨٠،٣% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢٩،٠% از كل جمعيت ايران)؛ تركهاي ساكن در جنوب ايران ١١،٦% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٤،٢% از كل جمعيت ايران)؛ و تركهاي ساكن در شمال شرق كشور ٨،١% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢،٩% از كل جمعيت ايران) را تشكيل مي دهند. با اين حساب شمار تركهاي ايران، اقلا ٣٦،١% از كل جمعيت ايران و يا بيش از يك سوم آن است.



سه زيرگروه لهجه اي خلق ترك در ايران:



در ايران به شش زبان از زبانهاي عضو خانواده زبانهاي توركي (Turkic) سخن گفته مي شود. اين زبانها عبارتند از تركي (Turkish)، تركمني، خلجي، قزاقي، ازبكي و اويغوري. در اينجا به دو نكته مي بايست توجه كرد. نخست آنكه "توركي"Turkic نام خانواده زباني و "تركي"Turkish نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است. براي نشان دادن فرق بين اين دو مفهوم متفاوت در زبان فارسي، نام خانواده زباني به شكل "توركي" و نام زبان مشخص به شكل "تركي" نوشته مي شود. قبلا هر دوي اين مفاهيم با نام يكسان "تركي" ناميده مي شدند (مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است). بنابر اين مقصد از توركي ازبكي و تركي آزربايجاني، به ترتيب زبان ازبكي متعلق به خانواده زبانهاي توركي و لهجه آزربايجاني زبان تركي مي باشد. دوم آنكه مراد از زبان "تركي" در اينجا شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است).

زبان تركي، كه زبان اول ايران به لحاظ شمار متكلمين آن است، در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي "آزربايجاني"، "خراساني" و "سنقري مي باشد. اين وضعيت مشابه وضعيت زبان كردي در ايران است كه در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي (كلهري، كرمانشاهي و...) مي باشد با اين تفاوت كه فرق بين لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني زبان تركي بسيار كمتر از فرق بين لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي زبان كردي است (بسياري از زبانشناسان كرمانجي و سوراني و جنوبي كه بينشان تفاهم متقابل وجود ندارد را به عنوان زبانهائي عليحده و جداگانه مي پذيرند).

گروههاي لهجه اي زبان تركي در ايران عبارتند از:

يك-گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي: اين گروه، پرمتكلمترين لهجه زبان تركي بوده و زبان اكثريت مطلق خلق ترك در ايران است. اين گروه لهجه ها، زبان دو زيرگروه جغرافيائي "شمال غرب" (آزربايجان جنوبي) و "مركز- جنوب ايران" است و به اين اعتبار، لهجه اي سراسري مي باشد. لهجه هاي گوناگون تركان ساكن در جنوب و مركز ايران به جز ابيوردي، فارغ از منشاء ايلي و يا تباري متكلمينشان، همه جزء گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي شمرده مي شوند. لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي، همچنين زبان همه تركان منسوب به شاخه شرقي اوغوز غربي ساكن در قفقاز (آزربايجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان)، آسياي صغير (شرق و جنوب شرقي تركيه) و خاورميانه (عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل) بوده و به اين اعتبار زباني منطقه اي است.

ب-گروه لهجه سنقري" زبان تركي: اين گروه كه كم متكلمترين لهجه زبان تركي است در واقع لهجه اي ويژه از گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي مي باشد. اين لهجه صرفا در يك منطقه مشخص آزربايجان يعني در بخشهاي آزربايجاني استان كرمانشاهان (عمدتا شهرستان سنقر) در شمال غرب كشور بكار ميرود. اين گروه لهجه اي منحصرا در آزربايجان جنوبي و ايران رايج است.

ج-گروه لهجه هاي خراساني" زبان تركي: اين گروه در شمال شرق ايران در بخشهاي ترك نشين استانهاي امروزي خراسان شمالي، گلستان، مازندران، خراسان رضوي، خراسان جنوبي و بخشهائي از استان سمنان و منطقه ملي موسوم به "افشار يورد" و يا "سلجوق" كه در داخل آن قرار دارد رايج مي باشد. علاوه بر آن، گروههايي چند از خلق ترك كه به لهجه خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي نزديك به آن متكلمند در خارج شمال شرق ايران در ديگر نقاط كشور نيز يافت ميشوند. به عنوان نمونه لهجه تركان ابيوردي ساكن در استان فارس، يكي از لهجه هاي زبان تركي است كه علي رغم سكونت متكلمين آن در جنوب ايران، در ميان گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي مابين خراساني و آزربايجاني جاي داده ميشود. اين گروه لهجه اي منحصرا در ايران رايج است (در برخي منابع، از وجود گويشوران به تركي خراساني در مناطق جنوبي جمهوري تركمنستان ذكر شده است).



متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان



در ايران متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد:

١-گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني: اينها گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه از ديرباز، به ويژه در دوره امپراتوريهاي توركي غزنوي-سلجوقي-خوارزمشاهي-موغولي در اين نقاط سكونت نموده اند و به يكي از لهجه هاي پيش-آزربايجاني سخن ميگويند.

٢-گروههاي تاريخي آزربايجاني: گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه در دوره امپراتوريهاي تركي قاراقويونلو-آغ قويونلو-صفوي-افشاري در اين نقاط سكني گزيده و به يكي از لهجه هاي آزربايجاني سخن ميگويند. خاستگاه تباري و مسقط الراس همه گروههاي تاريخي آزربايجاني؛ تركيه (آزربايجان تركيه، همچنين مركز و غرب آن)، جمهوري آزربايجان، عراق-سوريه و آزربايجان جنوبي است.

٣-گروههاي مهاجر آزربايجاني: گروههاي مهاجر متكلم به لهجه هاي آزربايجاني اند كه در قرون نوزده و بيست و در دو دوره قاجار و پهلوي از آزربايجان جنوبي به اين نقاط مهاجرت نموده اند.

اغلب تركان خراسان و بخشهائي از تركان ايران مركزي (استان اصفهان، ....) از گروههاي تاريخي پيش آزربايجاني اند. در مورد بقيه تركان ساكن در جنوب و مركز ايران، هرچند بدنه اصلي اين دسته را گروههاي تاريخي آزربايجاني تشكيل مي دهند، اما آنها به لحاظ تباري و لهجه اي، در اصل تركيب سه گروه مذكورند، يعني اساس آنها را گروههاي تاريخي آزربايجاني كه با گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني و گروههاي مهاجر آزربايجاني آميخته شده اند تشكيل مي دهد.



سه حوزه عشايري خلق ترك:



عشاير ترك ساكن در ايران را مي¬توان در سه حوزه تقسيم بندي كرد. اين تقسيم بندي در انطباق با زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك ساكن در اين كشور مي باشد. گروههاي داخل در اين حوزه ها، تنها شامل آن بخش از خلق ترك است كه هنوز هويت ايلي خود را حفظ نموده اند. قابل ذكر است كه امروز صرفا بخش كوچك و تقليل يابنده اي از گروههائي كه هويت ايلي خود را همچنان حفظ نموده اند داراي حيات كوچرو مي باشند:

يك-حوزه عشايري شمال غرب و يا آزربايجان جنوبي: اين حوزه كه منطبق بر آزربايجان ائتنيك است شامل استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، همدان، تهران، قم، قزوين، زنجان، مركزي، كردستان و كرمانشاه مي¬باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: شاهسئوه¬ن (شاهسون)، قاجار، قاراپاپاق (قره پاپاق)، قاراداغلو (قره داغ)، قاراگؤزلو (قره گوزلو)، قاراقويونلو (قره قوينلو)، خدابنده¬لو (خارابانتو-خيرماندالي)، ياريم تاقلي (يارم طاقلو)، ....

تعدادي از ايلات ترك هنوز كوچنده در اين حوزه را ايلات شاهسون، قره داغ (ايل ارسباران)، قره پاپاق، شاهسون بغدادي، مغان و يارم طاقلو و .... تشكيل مي¬دهند.

دو-حوزه عشايري جنوب و جنوب غرب: اين حوزه شامل مناطق ملي فارسستان، عربستان، لرستان، لارستان و بلوچستان (شامل استانهاي چهار محال و بختياري، فارس، اصفهان، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، يزد، خوزستان، كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان) مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: قشقائي، خمسه (ايناللو، بهارلو، نفر، ...)، افشار، بوچاقچي، آغاجري، قاجار، كنگرلو، چهرازي، لره¬كي، بهارلو، سيرجان، قرائي، گوندوزلو، رائيني، ....

تعدادي از ايلات كوچنده ترك اين حوزه جغرافيايي را ايلات قشقايي، خمسه، فارسيمدان، كشكولي، دره شوري، افشار، قرايي، بچاقچي و ... تشكيل مي¬دهند. اين حوزه، اكثريت عشاير كوچنده ترك كشور را در خود جاي داده است.

سه-حوزه عشايري شمال شرق: اين حوزه شامل استانهاي خراسان شمالي، خراسان جنوبي، خراسان رضوي، مازندران، گلستان و سمنان مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: گرايلو، قرائي، آينالو، مهينه¬اي، تميرلو، ناردين، گوداري، گوارسي، آلي ايلي، قاراقويونلو، بيات، قاراچورلو، ايمورلو، بوكانلو، جويانلو، بورانلو، قليجانلو، ...

جامعه تحليل رونده عشاير كوچنده ترك:

تا يك قرن پيش در ايران، تغيير و تحولات سياسي كلان كشور توسط دولتهاي تركي عمدتا آزربايجاني كه خانواده حاكمشان داراي منشاء ايلي بود مانند سلجوقي، ايلدنيزلي، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، آفشار و قاجار رقم زده مي شد. در كل ايران نيز در قرن نوزده بيش از ٣٠ درصد از كل جمعيت كشور را عشاير كوچنده تشكيل مي¬داد. اما طي سده اخير به موازات تغييرات سياسي و اجتماعي در كشور، در نسبت سه الگوي زيستي عشايري، شهري و روستائي نيز دگرگوني حاصل شد. نتيجتا جامعه عشايري بتدريج جايگاه و سيطره نظامي، سياسي و اقتصادي خود در كشور را از دست داد، به صورت جامعه اي پيراموني و اقماري در آمد و به سرعت رو به اضمحلال رفت. بگونه¬اي كه بر اساس نتايج آمارگيري سال ١٣٦٦ توسط مركز آمار ايران، اكنون عشاير كوچنده با ٢٠٠،٠٠٠ خانوار عشايري كوچنده، و جمعيتي حدود ١،٣٠٠،٠٠٠ نفر صرفا ٢ درصد كل جمعيت كشور را به خود اختصاص مي¬دهند.

در همخواني با سير نزولي جمعيت عشاير كوچنده در كل ايران، وزنه جمعيتي عشاير كوچنده در ميان تركان نيز كاهش يافته است. در واقع در ميان ملل عمده ساكن در ايران، ملت ترك پس از فارسها داراي كمترين درصد عشاير كوچنده است. در حال حاضر ملل داراي بيشترين درصد منسوبيت ايلي و عشايري ايران به ترتيب نزولي عبارتند از ١-بلوچ، ٢-تركمن، ٣-عرب، ٤-كرد ٥-لر، ٦-ترك، ٧-فارس. درصد متوسط عشاير كوچنده ترك نسبت به كل جمعيت تركان منطقه در مقياس كل ايران حداكثر ٢-٣؛ در مقياس آزربايجان جنوبي اندكي كمتر از متوسط ٢-٣ درصد و در مقياس جنوب- مركز ايران اندكي بيشتر از آن است.



هفت زيرگروه اعتقادي ملت ترك:



ملت ترك ساكن در ايران را به لحاظ اعتقادي مي توان به شكل "ناباوران" (افراد غيرديني، ضدديني، ....) و "دين باوران" تصنيف نمود. به دليل تضييقات دولتي و نبود آزاديهاي اعتقادي-ديني-مذهبي در ايران تعيين دقيق تعداد "ناباوران" ترك غيرممكن است.

"دين باوران ترك" در ايران را مي توان به دستجات زير تقسيم كرد. از اين گروهها، دو مذهب جعفري و علوي قزلباشي از مصاديق "اسلام توركي" بوده و در ميان ملل غيرتورك ديده نمي شوند:

يك-جعفري: مذهب جعفري، قرائت تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. سه فرق اصلي اين مذهب با قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه و يا مذهب امامي عبارت است از عدم اعتقاد مذهب جعفري به عصمت امامان شيعي، قائل نبودن به امتيازات صنف روحاني و در راس آنها ولايت فقيه و باور به لزوم جدائي دين از امور دولتي. تخمين زده مي شود كه اكثريت مطلق تركان ايران بر اين مذهب بوده باشند. جعفريان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

دو-علوي: اين گروه بازماندگان تركان قزلباش در تاريخ است. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت ايراني-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است. تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ، ...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت مطلق تركان آزربايجاني به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوه¬ن، افشار، بيات، قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

سه-سني: تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام اورتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.

شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي شيعه امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه شيعه امامي نبوده اند- پديدار شده اند. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل تركي آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شده اند. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعمار فارسي در آزربايجان توصيف نمود.

هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان آزربايجاني ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.



زيرگروههاي كشوري ملت ترك



همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، تركزبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده تركزبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديده، سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شده است. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.

به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب و شمال شرق ايران، آخيسقا-مئسخئت، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):

يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.

دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي اصطلاحا و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شدند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.

سه-آخيسقا-مئسخئت: موطن اين زيرگروه كه اصلا آميخته اي از تركان آزربايجاني قفقاز و تركان آزربايجاني تركيه است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.

چهار-شرق تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.

پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.

شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان آزربايجاني بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.



پان ايرانيسم و پان توركيسم



-هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي توركي خويشاوند اما جداگانه اند.

-هنگامي كه از ملت ترك سخن گفته مي شود منظور صرفا متكلمين به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. امروزه در جهان دو ملت با نام ملي "ترك" وجود دارد: يكي شاخه شرقي توركي اوغوز غربي به وجهي كه در بند يكم ذكر شد و ديگري شاخه غربي توركي اوغوز غربي كه شامل تركان تركيه مركزي و غربي، بالكان و قبرس است (توركي اوغوز شرقي، زبان تركمني است). اين دو گروه علي رغم آنكه به دو لهجه يك زبان واحد سخن مي گويند، نام ملي هر دويشان "ترك" است و به لحاظ زباني و فرهنگي و تباري نزديكترين ملل به يكديگرند، به دلائل بسيار تاريخي، زبان شناسي، جامعه شناسي و سياسي دو ملت و دو هويت ملي خويشاوند اما جداگانه اند، مانند "عرب" كه نام ملي چند ملت متفاوت اما خويشاوند در خاورميانه و شمال آفريقا مي باشد.
-تقسيم شدگي لهجه اي و جغرافيائي و چندپارگي خلق ترك توسط مرزهاي بين المللي و سيستمهاي اعتقادي واقعيتي تاريخي است. اين تقسيم شدگي و چندپارگي به دليل نبود دولت واحد فراگير در تاريخ اخير كه چتر حاكميت خود را بر همه اين زيرگروهها بگستراند و نيز فقدان ذهنيتي در ميان نخبگان و روشنفكران گروههاي مذكور كه وحدت ملي آنها را درك و تقويت نمايد تشديد شده است.

-با اينهمه، همه تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران و منطقه فارغ از لهجه، طائفه، اعتقاد، استان و يا كشور محل سكونت و .... اعضاء و افراد يك گروه ملي بنام "ملت ترك" اند. همانگونه كه همه ارمنيان ايران، منطقه و حتي جهان و يا كردهاي ايران و منطقه منسوب به يك ملت با نامهاي به ترتيب ارمني و كرداند.

-دسته بندي و تجزيه هويتي، ملي، زباني، فرهنگي و سياسي تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي تحت نامهاي "ملت آزربايجان"، "تركان ايراني"، "ايرانيان آزري زبان"، "قوم قشقائي"، "طائفه افشار"، "فرقه اهل حق" و .... سياستي استعماري و در دشمني آشكار با ملت ترك و هويت و منافع ملي آن است.

-مراكز استعماري غربي، روسي و فارسي تلاش بسيار گسترده اي را انجام داده و مي دهند تا زيرگروههاي لهجه اي، جغرافيائي، اعتقادي، طائفه اي و استاني ملت ترك ساكن در ايران و يا زيرگروههاي كشوري خلق ترك را به اقوام و گروههاي ملي جدا و متفاوت تجزيه و بدل سازند.

-پان ايرانيسم كه بر مبناي انكار هويت ملي ملل ساكن در ايران بنياد گذارده شده، يكي از انديشه هائي است كه ملت بودن تركان شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را انكار مي كند و از اين رو نيز انديشه اي ضدملي و ضدتركي است.

-پان ايرانيسم كه انديشه اي زائيده استعمار فارسستان بوده و ايدئولوژي رسمي دولت ايران است علاوه بر دولت ايران و پان ايرانيستهاي آشكار، از سوي برخي از آزربايجانيان مدافع پان ايرانيسم نقابدار چپگرا (سيروس مددي) و راستگرا (مرتضي نگاهي) نيز در لفافه گفتمانهاي ديگر تبليغ و مدافعه مي شود.

-تلقي و تقديم تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران به عنوان اقوام و گروههاي ملي متفاوت و جدا يكي از اصلي ترين و دقيقترين معيارها براي شناخت پان ايرانيستهاي نقابدار و مدافعين سياستهاي استعماري فارسي و روسي در ميان تركان و آزربايجانيان است. هر انديشه، گروه، شخصيت و ... كه معتقد به جدائي ملي و ائتنيكي زيرگروههاي تركزبانان ساكن در ايران و منطقه- به وجهي كه گذشت- باشد، يا پان ايرانيستي آگاه است و يا متاثري ناآگاه از پان ايرانيسم.

-اگر امروز در داخل و خارج ايران كسي يافت نمي شود كه ادعا كند كردهاي ساكن در غرب ايران و شمال شرق ايران (خراسان) و حتي كردهاي ساكن در ايران و تركيه و عراق و سوريه و قفقاز هر كدام براي خود اقوام و ملل جداگانه اي اند، اين در سايه تلاش گسترده نخبگان و مجاهدات روشنفكران كرد براي خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد كردي و شناساندن موفقيت آميز اين خود و هويت به توده كرد و جهانيان است.

-امروز اگر دول استعماري، دولت ايران، ناسيوناليسم فارسي و پان ايرانيستهاي آزربايجاني آشكار و نهان همچو سيروس مددي و مرتضي نگاهي مي توانند ادعا كنند كه تركان استانهاي آزربايجان شرقي و غربي اقوامي جدا از تركان استانهاي همدان و مركزي، و اين دو نيز جدا از تركان ساكن در جنوب ايران و عراق و قفقاز و سوريه و تركيه و .... كه خود آنها هم هر كدام اقوام جداگانه اي اند مي باشند، اين صرفا در اثر غفلت نخبگان و روشنفكران ترك در امر خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد تركي و ناكامي در شناساندن اين خود و هويت به توده ترك و جهانيان است.

-انديشه اي كه در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني روسگرا و روسزده مانند سيروس مددي طرفداراني داشته و صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد، در اساس انديشه اي استعماري ساخته روسيه و رايج شده توسط چپ فارس و عمال ترك آنها در ايران است. اين انديشه استعماري، ارتجاعي و فاشيستي، عليرغم آنكه طرفداران آن خود را مترقي و دمكراتيك مي خوانند، در همسوئي تمام با انديشه ارتجاعي، فاشيستي و استعماري ديگر يعني پان ايرانيسم قرار دارد.

-يكي ديگر از انديشه هائي كه ملت بودن تركان ساكن در ايران را انكار مي كند، پان توركيسم است. اين انديشه كه سي و اندي ملت و گروه ملي تورك معاصر را ملت واحدي گمان مي كند، در تحليل نهائي انديشه اي ضدملي و ضدتركي است زيرا بسان پان ايرانيسم ملت عليحده بودن تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را نفي مي نمايد.

-پان توركيسم و پان ايرانيسم در انكار استقلال ملي و وحدت ملي تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا ملت ترك وحدت نظر دارند.

گرچه يه هو!!!!