نقض حقوق علویها (گورانها) از طرف حکومت
آذربایجان ایران و وضعیت حقوق بشر درسالی که گذشت
انصافعلی هدایت
با گذشت چندین هفته از آغاز سال 2008 میلادی و نزدیک شدن به آغاز سال 1387 شمسی، میتوان نگاهی به پشت سر انداخت و اتفاقات سال گذشته را مرور کرد. مرور اجمالیای که در برابر دارید، تنها رئوس مواردی را در زمینهی حقوق بشر و اوضاع اجتماعی- فرهنگی مردم آذربایجان را در بر خواهد داشت. گزارش زیر، اشاراتی خواهد داشت به مشکلات روزمرهی مردم و نارساییهای عمدی و غیرعمدی که فرهنگ و هویت آنان را زیر ضرب میبرد، به فشارها و سرکوب آزادی بیان و نشر، به حبس و پیگرد کنشگران و حامیان حقوق بشر و حقوق ملی مردم آذربایجان، و دیگر وقایع مرتبط با سیاستهای جاری حکومت. این نگاه، البته گزارشی کامل از وضعیت آذربایجان و آذربایجانیها نیست؛ با اینحال، امید است ما را یاری کند تا تلاشها، رنجها، مشکلات، نیازها و امیدهای مردم را از یاد نبریم و همراه با ثبت آن در این دفتر، در ذهن خود نیز آنها را زنده نگهداریم.
درآخرین لحظههای سال میلادی که گذشت، سه زمین لرزه در اطراف تبریز، باعث وحشت مردم شد و آنان را مجبور کرد تا برای چند روز پیاپی در پارکها و کوچهها سر کنند.
زلزله در تبریز و اطراف آن، خسارت زیادی بر جای نگذاشت؛ اما اگر قدرت آن کمی بیشتر میشد، هزاران تن در تبریز وشهرهای اطراف آن، جان میدادند. چرا که بنا به آمار رسمی منتشره از طرف مقامهای استان، بیش از 600 هزار تن در حاشیهی تبریز در خانههایی زندگی میکنند که شبانه ساخته شده و دارای حداقل مقاومت هستند. مردم تبریز خاطرههای بسیار تلخی از زمین لرزههای گذشته در دل خود دارند. با این حال، نه تنها در تبریز، که در بسیاری از دیگر نقاط ایران، و حتی پایتخت، به نظر نمیرسد که مسئولان کوچکترین توجهی به خطراتی که جان و مال مردم را تهدید میکند داشته باشند. نتایج فاجعهبار زلزلهی «بم» و روند کند بازسازی پس از گذشت چندین سال، هراس مردم را در این زمینه دوچندان کردهاست.
خبر مهم دیگر سال قبل که رسانههای ایرانی به آن توجه چندانی نکردند، عدم امکان برگزاری مراسم سالانهی اجتماع در قلعهی بابک خرمدین بود. هیچ خبرنگاری – نه در ایران و نه در خارج- نپرسید که چرا این مراسم سالانه برگزار نشد. حتی بیانیهی سازمان عفو بیناللمل نیز که در مورد مراسم قلعهی بابک و سرکوب مردم انتشار یافت بازتابی درخور نیافت.
سالها است که مردم آذربایجان به سوی سمبلهای تاریخی خود و ایران برگشته و یاد و خاطرهی آنها را در مبارزه با ظلم دولتهای حاکم گرامی میدارند. بابک خرمدین یکی از فرزندان این خاک است که آذربایجانیها یاد او را عزیز میدارند و در سال روز تولد او، در قلعهی وی، «اوز قلعهسی» و اطراف آن، جمع میشوند؛ و از کیستی خود و خواستهای سیاسی و اجتماعیشان سخن میگویند. این شیوه از توجه و گرامیداشت یاد و خاطرهی قهرمانان آذربایجان ایران، از اواخر دههی هفتاد شروع شدهاست. در سالهای 1380 و 1381، بیش از یکصد هزار تن در قلعهی بابک خرمدین اجتماع کردند و یک هفته در آن کوهها ماندند؛ افکارشان را با یکدیگر مبادله کرده و در پی یافتن راهحلی برای مسایلشان برآمدند. اما حکومت از چنان اجتماعی که میتوانست به شهرها هم سرایت کند، ترسید؛ و از سال بعد، به جلوگیری از چنان اجتماعاتی پرداخت. در سالهای بعد، منطقهی اطراف قلعهی بابک خرمدین را در همان روز و هفتهی تولد وی، به منطقهی عملیات نظامی برای مانور بسیج و سپاه پاسداران تبدیل کردند؛ به همان بهانه نیز، صدها تن از طرفداران حقوق مردم آذربایجان را دستگیر کرده و به زندان انداختند. این فشارها در 2007 به اوج خود رسید و مردم به خاطر ترس از خشونت غیرقابل پیشبینی و غیرقابل کنترل حکومت، عقب نشستند و مراسم سالروز تولد بابک خرمدین، در سکوت، در خانهها، و در غربت برگزار شد.
خبر مهم بعدی سال 2007 در آذربایجان ایران، ممنوعیت استفاده از زبان ترکی در شهرهای این منطقهبود . حکومت به عموم- نه به متخصصان- مردم این منطقه اجازه نداد تا به زبان خود-ترکی- چیزی در ملاء عام، بنویسند. در این سال، مقامهای دولتی در پستهای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، برای ضربه زدن به هویت مردم ایران و به خصوص به هویت مردم آذربایجان، دستورهای زیادی را صادر کرده و به اجرا گذاشتند. تنها یکی از این دستورهای دولتی از دست پنهان کاریهای دولتیها در رفت و همه متوجه آن شدند؛ آن هم دستوری بود که رئیس ادارهی بازرگانی استان آذربایجان شرقی صادر کرده و ازمسئولان عموم اتحادیهها و انجمنهای صنفی و اقتصادی و تعاونیها، خواست تا اعضای آنها از بکاربردن واژههای ترکی برای نامگذاری اماکن، محل کار و تجارت و تبلیغات خود، اجتناب کنند. در نتیجهی این دستور اداره کل بازرگانی استان آذربایجان شرقی- وزارت بازرگانی، متخلفان با انواع مجازات روبهرو میشدند. آش این اقدام حکومت چنان شور شد که اکبر اعلمی، نمایندهی مردم تبریز در مجلس، در جلسهی علنی پارلمان، به صدور این دستور اعتراض کرده و خواستار لغو آن شد.
در این سال، نه تنها استفادهی مردم از زبان خود و حضور در قلعهی بابک خرمدین را قدغن کردند، بلکه گامی به پیش گذاشته و خانهی ستارخان، تنها «سردار ملی» ایران را که با استبداد مبارزه کرده و با رهبری قیام آذربایجانیهای ایران، مشروطه را به ایران بازگرداندهبود، تخریب کردند تا در این زمینه نیز، به تاریخ و فرهنگ آذربایجان و ایران لطمه بزنند و آن را از محتوا تهی کنند؛ تا از تاریخ و افتخارات آذربایجان، چیزی و بهانهای برای اجتماع و یکپارچگی مردم آن باقی نماند.
زمزمهی اعتراضها آغاز شدهبود که حکومت، بوی خطر و شورش عمومی را- همچون دوران اعتراض به کاریکاتور روزنامهی «ایران»- حس کرد و دست به کار شد. چنین بود که دولت عقبنشینی کرد، خانهی سردارملی ایران را در گزارشهای شبکههای خبری نشان داد، آن را خرید، و قول داد که آن را بازسازی کرده و به موزه تبدیل کند. این در حالی بود که در این سال هم مانند سالهای قبل، دولت، اجتماع جوانان آذربایجان را که در تهران، بر سر مقبرهی ستارخان در زیارتگاه«شاه عبدالعظیم» جمع شده بودند، برهم زد و تعدادی را دستگیر و زندانی ساخت.
با این همه، ستارخان از جهتی خوشبخت است که در تهران کشته و دفن شده است؛ چرا که مقبرهی وی در برابر چشم جهانیان و تهرانیان قرار دارد و حکومت نمیتواند زیاد به طرفداران وی فشار بیاورد. در مقابل، تنها «سالار ملی ایران»، همراه و یاور ستارخان، یعنی «باقرخان» که در تبریز دفن شده است، محروم از دیدار مردم خود است؛ چرا که امسال نیز مانند سالهای گذشته، به کسانی را که بر سر مقبرهی او جمع شده بودند یورش بردند، آنان را مضروب و دستگیر کردند و به زندان انداختند.
در کنار خانهی ستارخان که بخشی از آن از تخریب جان سالم بهدر برد، هنوز اثر باستانی «ارگ علیشاه» تبریز در خطر است. باقی ماندهی آثار تاریخی بزرگترین دانشگاه تاریخ ایران را در تبریز از بین میبرند، تا گویا به جای «ربع رشیدی»، دانشگاه جدیدی بنا کنند. این در حالیاست که اگر نیت درست و سالم باشد، میتوان آن چه را که مانده حفظ و تعمیر کرد؛ و در در کنار آن، دانشگاهی را با همان نام برافراشت. همچنین، بخشی از «بازار سماورسازان» تبریز، «برج دو قلو»ی مراغه و امثال آن در شهرهای دیگر آذربایجان، جزو آن دسته از آثار تاریخی آذربایجان- ایران است که با هدف سیاسی و فرهنگی یا گاه از سرنادانی، ندانمکاری و بیتوجهی تخریب میشوند.
در همین راستا، مجلهی ماهانهی «دیلماج» به مدیر مسئولی مهندس علیرضا صرافی چاپ تبریز که به سه زبان ترکی، فارسی و انگلیسی منتشر میشد، در17/7/86 به دستور هیئت نظارت بر مطبوعات توقیف و امتیاز انتشار آن لغو شد. دیلماج تنها نشریهی جدی ایران بود که زبان آذربایجانیهای ایران - ترکی- در آن جدی گرفته شدهبود. در آذربایجان ایران، بیش از یکصد نشریه چاپ و منتشر میشود که اغلب، یکی دو صفحهی ترکی هم دارند. ولی در اکثر این نشریهها، ترکی را چنان مینویسند که خواننده را از خواندن این زبان متنفر میکند؛ چرا که نویسندگان آماتور این نشریات، هیچ آموزش آکادمیک و جدی دربارهی زبان خودشان نداشتهاند. اما «دیلماج» راه نوی در این شوره زار در پیش گرفتهبود و از نویسندگان حرفهای استفاده میکرد که تا حدودی به زبان خود و قواعد نگارشی آن، تسلط داشتند.
همزمان با توقیف «دیلماج»، چندین نشریهی ترکی زبان دانشجویی هم در دانشگاهها بسته شدند. در عین حال، مردم و دوستداران فرهنگ و زبان آذربایجان نیز از پا ننشستند و دهها سایت اینترنتی و وبلاگهای خبری و تحلیلی، به زبانهای ترکی و فارسی برای انتشار اخبار مربوط به آذربایجان ایران، زاده شد.
در دخمههای سیاست پیشگان ایران، تنها زبان و فرهنگ آذربایجان زندانی نیست؛ بلکه، با توجه به آمارهایی که از تعداد زندانیان سیاسی، فرهنگی، دینی، کارگری و فعالان مدنی در ایران وجود دارد، بخش قابل توجهی از زندانیان در این کشور، از مردم ترک ایران هستند که تقریبا در چهل زندان ایران نگهداری میشوند. در میان این زندانها- در مقطعی از 2007 - «اوین» در صدر قرار داشت. اما زندانهای ارومیه، تبریز، اردبیل، زنجان و ... هم خالی از این زندانیان نبودند و نیستند. در آذربایجان شرقی 10 زندان، در آذربایجان غربی 13 زندان، در اردبیل 5 زندان و در زنجان 4 زندان رسمی و مشخص وجود دارند که زیر نظر«سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی ایران» اداره میشوند. در عین حال، زندانهای زیادی نیز به صورت غیررسمی و ناشناخته، زیر نظر ادارههای اطلاعات شهرها، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج وامثال آن وجود دارند.
در سال 2007، تعدادی از زنان آذربایجانی مدافع حقوق بشر و حقوق مردم آذربایجان نیز دستگیر شده و نه در زندانها و بندهای عمومی، بلکه در سلولهای انفرادی نگه داشته شدند. لیلا حیدری از ششم شهریور ۱۳۸۶ (وهمسر وی بهروز صفری از بیست و هفت خرداد ۱۳۸۶) تا یکشنبه ۱۲ اسفند ۱٣٨۶ در بازداشت وزارت اطلاعات به سر بردند و سپس هریک به قید وثیقهی سنگین ۸۰۰ میلیون ریالی آزاد شدند. لیلا حیدری در این مدت، تنها یک بار اجازه یافت تا با خانواده اش تماس بگیرد. وی یک نویسنده و فعال حقوق زنان است که آثار خود و دیگران را در کتابفروشیاش میفروخت.
شهناز غلامی هم جزو زنان آذربایجانی است که در سال 2007 به دلیل فعالیت برای حقوق زن آذربایجانی، دستگیر شده و برای مدتی در سلول انفرادی ماند. غلامی که چندی پیش از دستگیری به همراه تعدادی دیگر از فعالان زن در تبریز سایتی را در مورد مسایل زنان راهاندازی کرده بود، روز 29 مرداد ماه تابستان گذشته، توسط نیروهای لباس شخصی در منزلش در تبریز بازداشت شد و تا مدتها هیچ گونه اطلاعی در مورد وضعیت نگهداری وی به نزدیکانش داده نشد. شهناز غلامی که عضو انجمن روزنامهنگاران زن ایران- رزا- نیز هست، پیشتر در دههی شصت به مدت 6 سال در زندان به سر بردهبود.
در این سال، همچنین صالح کامرانی، یکی از وکلای ترک که از فعالان سیاسی و مدنی آذربایجان ایران در دادگاهها دفاع میکرد، دستگیر و زندانی شد. او در زندان بهسر میبرد که خبر لغو پروانهی وکالتش، از زبان همسر وی، در چند رسانه پیچید. صالح کامرانی از وکلای شناخته شده آذربایجانی است که وکالت چندین نفر از فعالین مطرح حرکت ملی آذربایجان از جمله مهندس امانی و عباس لسانی را به عهده داشتهاست. کامرانی در تاریخ 24/03/1385 پس از خروج از دفتر وکالتش در تهران ناپدید شد و پس از چندین روز و با پیگیری خانوادشان مشخص شد که وی در بازداشت وزارت اطلاعات به سر میبرد. خانواده و نزدیکان وی تا مدتها از وضعیت او بیخبر بودند و حتی وکیل او نیز اجازهی ملاقات با وی را نیافت. سرانجام، وی در آخرین ساعات دوشنبه ۲۷ شهریور پس از تحمل بیش از سه ماه حبس در زندان اوین به اتهام تبليغ عليه نظام محاکمه، و به صورت تعلیقی آزاد شد.
در این سال، برخی شیعیان متعصب در ایران که در حکومت نیز حضور بسیار پررنگی دارند، به دیگر اقلیتهای دینی غیرمسلمان و حتی مسلمانان غیرشیعه در گوشه و کنار ایران، حمله کردند. فضا چنان تنگ شد که تعدادی از خانوادههای یهودی، با هم از ایران خارج شده و به اسرائیل کوچیدند.
گذشته از این، خانقاههای صوفیان در قم و بروجرد نیز مورد حمله قرار گرفت و تخریب شد. نکتهی قابل توجه اینجاست که در این زمینه، رسانههای ایرانی حملات مذکور را محکوم کرده و از صوفیان دفاع کردند و اخبار آن حملات و درگیریها را به طور گستردهای منتشر ساختند. اما وقتی که پای «علی اللهیها»ی آذربایجان به میان آمد، اغلب همان رسانهها به بهانههای مختلف سکوت کردند. این در حالی است که «علیاللهی»های آذربایجان نیز حق دارند مانند پیروان هر دین یا مسلک دیگری، اعتقاد خود را حفظ کنند و به آن عمل نمایند. ترکهای ایران تنها بخش از مردم این سرزمیناند که همهی باورمندان به مذهب در میان آنان، پیرو مذهب تشیعاند و مذهب شیعه را نیز اجداد آنها در ایران رسمی و حاکم کردهاند. به همین جهت نیز، اعتقادات دینی اقلیتهای مذهبی در میان ترکها، همچنان و هنوز، رنگ و بوی شیعه دارد و صوفیان «علیاللهی» آذربایجان، از شدت عشق به علی- امام اول شیعیان- او را تا حد اعلی بالا بردهاند و ستایش میکنند. ولی اینها هم در 2007 از یورشهای حکومت در امان نماندند؛ و متاسفانه، دیگر ایرانیان از حقوق آنها حمایت درخور به عمل نیاوردند. اکنون ماههاست که چهار تن از پیروان این فرقه (که دارای پیوندهای درونی با اعتقادات شیعی نیز هست) در زندانی دورافتاده در آذربایجان غربی زندانیاند؛ بی آنکه کسی از آنان یاد کند یا خواهان آزادیشان شود.
سهندعلی محمدی(فرزند محمد)٬ بخشعلی محمدی(فرزند محمد)٬ عباداله قاسمزاده(فرزند قباد) و مهدی قاسمزاده (فرزند قباد) از پیروان فرقه آتش بیگی و از اهالی روستای “اوچ تپه” (قوشاچای - میاندوآب) هستند. افراد مذکور در پی درگیریهای مسلحانه مهرماه ۱۳۸۳ بین نیروی انتظامی و جمعی از پیروان این فرقه درمیاندوآب دستگیر شده و همه آنها بعد از محاکمه٬ محکوم به اعدام شدند. علیرضا جوانبخت، سخنگوی «آسمک» (انجمنی که در جهت دفاع از حقوق مردم آذربایجان فعالیت دارد) در مورد وضعیت اسفبار آنان در زندان، در بیانیهای مینویسد:
"بنا به گزارشهایی که از زندان مرکزی اورمیه دریافت کردهایم٬ این چهار زندانی تنها زندانیان علوی نیستند که مورد آزار و اذیتهای پی در پی مسئولین و مأمورین زندان قرار میگیرند. آن دسته از زندانیان اقلیت دینی و مذهبی که به جرمهای غیرعقیدتی وارد زندان شدهاند نیز از این فشارها در امان نیستند. آنها همچنین از طرف بعضی از زندانیان شرور که از طرف مأمورین زندان تحریک میشوند نیز مورد آزار قرار میگیرند.سهندعلی محمدی٬ بخشعلی محمدی٬ عباداله قاسمزاده و مهدی قاسمزاده، در نهم شهریور ۱۳۸۵ صورتجلسهای تنظیم و امضا کردهاند٬ که در آن به آزار یک گوران علوی به اسم مولاقلی محمدی از طرف مسئول اندرزگاه شمارهی ۳ زندان مرکزی اشاره شدهاست. این چهار تن همچنین روز ۲۸ مهر ۱۳۸۶ با انتشار یک نامهی شش صفحهای به نقض حقوق علویها (گورانها) از طرف حکومت اشاره کرده و مواردی از کشته شدن علویهای آذربایجان را ذکر کردهاند."
سرکوبها، آزارها، و نابسامانیها همچنان به جای خود باقیست؛ اما با نزدیک شدن انتخابات، سیاستمداران جمهوری اسلامی بار دیگر به یاد مردم آذربایجان افتادهاند. در ماههای آخر 2007، محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق ایران، برای تبلیغ و یارگیری سیاسی به آذربایجان سفر کرد واو و همراهانش توجه خاصی به آذربایجان نشان دادند. رقبای سیاسی وی نیز برای به دست آوردن رای مردم این منطقه، شیوههای مشابهی بهکار بردند. در همین دوران، در برخی نشریات مطالب ناچیزی هم دربارهی شخصیتهای ترک ایران منتشر شد و از افرادی چون آیتالله خویی و آیتالله شریعتمداری یاد شد.
آیتالله شریعتمداری تنها مرجع دینی بود که در هنگام تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی- در آن روزهای پر از تب و تاب انقلاب- با اختیارات بسیار گستردهی ولی فقیه در اصل 110 قانون اساسی ایران مخالفت کرد. به همان دلیل هم اغلب مراجع دیگر با او مخالفت کرده و با پیگرد و فشار و حبس، او را به سکوت و خانهنشینی واداشتند.
اکنون، در حالی که اکثریت فعالان سیاسی و حقوق بشری ایران، در مورد فشارها و ستمهایی که به فعالان آذربایجان، به زبان، تاریخ، فرهنگ، موسیقی، هنر و شخصیتها و بناهای تاریخی آن رفتهاست و میرود، توجه چندانی نکردهاند و نمیکنند، در این سفرهای سیاسی، چند جملهی ترکی هم به زبان میآورند و یادی از چند شخصیت میکنند تا دل مردم را به دست آورده و رایشان را برای حکومت بر آنها و تداوم همان فشارها، بربایند.
در 2007، تعدادی از فعالان سیاسی آذربایجان ایران، به اتهام «جاسوسی» برای ترکیه یا جمهوری آذربایجان، دستگیر و زندانی شدهاند. یکی از این افراد، حسین فروهیدهاست که به اعدام محکوم شدهاست. برای شکنجهی روانی او و نزدیکانش، بارها خبر اعدامش را به خانواده اش داده اند؛ ولی خوشبختانه هنوز حکم وی اجرا نشدهاست. حکومت ایران و مخالفان حقوق مردم آذربایجان، در داخل و خارج از کشور، فعالان آذربایجان را به تجزیهطلبی و جاسوسی متهم میکنند تا گروههای ایرانی مدافع حقوق بشر و آزادیهای انسانی، در حمایت از آنها تردید کنند و آنان را در مبارزه برای کسب حقوق خود تنها بگذارند.
حکومت ایران فعالان آذربایجان را جاسوس میخواند؛ و در عین حال، دستش با سیاستمداران حاکم برکشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان برای سرکوبی روشنفکران این دیار در یک کاسهاست. این دولتها نیز، با آن که به طور طبیعی انتظار میرود که از حقوق ملی و فرهنگی مردم آذربایجان ایران دفاع کنند، در پی کسب منافع مالی خود، سکوت پیشه کرده، یا از مواضع حکومت ایران حمایت میکنند.
در سال 2007 کشور کانادا در محکومیت ایران در زمینه سرکوب آزادیها و حقوق بشر، پیشنهادی را به کمسیون حقوق بشر سازمان ملل برد. بسیاری از کشورها که اصلا از وجود «آذربایجان»ی در دل ایران خبر ندارند، به محکومیت ایران رای دادند؛ اما دولتهای جمهوری آذربایجان و جمهوری ترکیه، نه تنها ایران را محکوم نکردند، بلکه یکی از آن دو (آذربایجان) با خروج از جلسهی رایگیری، به نفع ایران حرکت کرد؛ و دیگری (ترکیه) نیز، بدون در نظر گرفتن وضعیت اقلیتهای ملی- قومی ایران، خصوصا مردم آذربایجان و حقوق پایمال شدهی آنان، ایران را کشوری اعلام کرد که حقوق اقلیتها را نقض نمیکند.
آنچه تا کنون خواندیم، تلخ بود و ناگوار؛ با اینحال، همهی خبرهای مربوط به سال 2007 تلخ نبودند. در آخرین روزهای سال گذشته، پنج تن از زندانیان سیاسی آذربایجان ایران که پیشتر از آنها نام برده شد، آزاد شدند و آزادی آنها باعث شیرینی کام مبارزان راه آزادی و حقوق مردم ایران و آذربایجان شد. با آرزوی رهایی زندانیان و از میان رفتن فشارها، مردم آذربایجان ایران، سالی پر از امید و تلاش را آغاز کردهاند؛ اگرچه در تنهایی، و با حس دردناک بیپناهی.
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1015&language=persian
20 فروردین1387
0 Comments:
Post a Comment
<< Home