Thursday, October 25, 2007

قاراقويونلوها علوي بودند نه شيعي



قاراقويونلوها علوي بودند نه شيعي

http://cahanshah.blogspot.com/



قاراقويونلوها به داشتن مذهب قزلباشي علوي يا گرايش به جانب اين مذهب شهرت دارند. اما در بعضي از كتب فارسي تاريخي و معاصر و همچنين تبليغات روحانيون فارس امامي و دولت جمهوري اسلامي ادعا مي شود كه قاراقويونلوها شيعه بوده اند. اين ادعائي كاملا نادرست است و ناشي از عدم آشنائي با تاريخ ديني تركان و آزربايجان و همچنين فرق نگذاردن بْين مذهب اورتودوكس شيعه امامي فارسي و مذهب هترودوكس علوي قيزيلباشي تركي است. شيعه نماياندن اقوام و ايلات ترك غالي شيعي از سوي روحانيون فارس امامي و دولت جمهوري اسلامي را نيز مي بايد به عنوان بخشي از سياست شيعه سازي- فارسسازي تركان ايران قلمداد نمود. نه قاراقويونلوها، نه جلايريان و تيموريها و... و نه هيچ يك از طوائف ترك و آزربايجاني و يا تركيه اي توركمان كه بعدها دولتهاي صفوي، افشار و قاجار را بوجود آوردند، نه در قرون گذشته و نه بازماندگانشان در امروز بر مذهب شيعه بويژه فرم فارسي آن يعني اماميگري نبوده اند، بلكه معتقد به جريانات غلات شيعه اي بوده اند كه در دوره دول توركماني آزربايجان (قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، افشار و قاجار) به قزلباش معروف گشته اند و اكنون با نام عمومي علوي – در مقابل شيعي- از آنها نام برده مي شود.

منابع‌ تاريخي‌،‌ به‌ وجود گرايش‌هائي شيعي در ميان‌ قاراقويونلوها اشاره دارند:

قاضي نورالدين مرعشي در اثر خود بنام "مجالس المومنين" همه حكمداران اين دولت توركمان آزربايجاني را شيعه مذهب شمرده است.

گويا جهانشاه به داشتن مذهب شيعي مباهات مي‏كرده است.

بر سكه ‌هاي‌ جهانشاه‌، در كنار نام‌ خلفاي‌ چهارگانه‌ جمله‌ علي‌ ولي‌ّ الله‌ نيز نقر مي‌شده‌ است‌.

برخي، انگيزه ساخت گٶي مسجيد از طرف جهانشاه را به خاطر علاقه وي به مذهب علوي-حروفي ذكر كرده اند. (تعبير علي‌ ولي‌ الله‌ و نام‌ حسنين‌ به‌شكل‌هاي‌ مختلف‌ زينت‌ بخش‌ ديوارها و طاق هاي‌ مسجد مي‌باشد).

اسپندميرزا فرزند قارايوسف‌ و برادر جهانشاه‌، زماني‌ كه‌ در بغداد حكومت‌ مي‌كرد، مجلسي‌ از خادمان ديني شيعه‌ و سني‌ فراهم‌ آورد. گويا در اين‌ مجلس‌ِ مناظره‌، خادمان ديني شيعه‌ بر علماي‌ سنت‌ پيروز شده اند و متعاقب آن اسپندميرزا به‌ طور رسمي‌ به‌ تشيع‌ ‌ گرويده و تشيع را در آنجا رسميت بخشيده است.

در برخي‌ از منابع‌ پيربوداق فرزند جهانشاه‌ به‌ عنوان‌ يك شخصيت ‏سازش‏ناپذير شيعي توصيف شده است. نوشته‌اند كه‌ وي‌ به‌ دليل‌ همين‌ گرايش‌ به‌ تشيع‌ بود كه‌ در مبارزه‌ با مشعشعيان‌ (از غلات شيعه) چندان‌ سخت‌گيري‌ نمي‌كرد.

نخست بايد گفت شواهد و ويژگيهائي كه به عنوان دليل براي شيعيگري قاراقويونلوها آورده مي شود در واقع از ويژگيهاي مشترك شيعيان و علويان يعني غلات شيعه است. بنابراين اين گرايشات را نمي بايست حمل بر شيعيگري قاراقويونلوها كرد، بلكه آنها مي بايست در زمينه علويان ترك يعني غلات شيعه ترك كه بعدا قزلباش- بكتاشي ناميده شده اند بررسي شوند. در واقع علوي گري و يا تشيع غالي توركمانان قاراقويونلو زمينه ساز و پيشگام‌ جنبش‌ غلات شيعه ‌ صفويه‌ در منطقه‌ بوده است. چنانچه در دورة آنان و با كوشش سيد حيدر توني، تشيع در تبريز گسترش پيدا نمود.

ثانيا تركان قارا ‌قويونلو، خود نه شيعه بلكه غلات شيعه و يا علوي بوده اند. برخي منابع تاريخي حقيقت تعلق قاراقويونلوها به غلات شيعي و نه شيعه امامي را به شكل "قارا‌قويونلوها در تشيع غلوي تمام داشتند" بيان داشته اند. اين غلو به‌ درجه اي بوده است كه دشمنانشان يعني سران مذاهب اورتودوكس اسلامي يعني سنيان و شيعيان، آنان را به بي‌ديني و ارتداد و اباحي ‌گري متهم مي‌كردند. حتي در برخي از متون تاريخي، از شخص جاهانشاه به صورت كسي كه به دين رسمي احترام نمي گذارد و به شريعت به چشم تحقير مي نگرد ياد شده است. دولتشاه سمرقندی در باره جهانشاه چنين ميگويد: " ... فضلا بر آنند که در روزگار اسلام از او بداعتقادتر پادشاهی ظاهر نشده است. اسلام را ضعيف داشتي و بر فسق و فجور اقدام نمودی. ...". بي شك اين تثبيتها از تعلق جهانشاه و كلا اتحاديه طوائف تركي قاراقويونلو به جريانات تركي غلات شيعه و يا طريقتها و فرقه هاي متعلق به مذهب علوي (حروفيزم و آغازين مراحل صوفيان قيزيلباش) كه شريعت را رد كرده و آنرا خوار مي شمارند حكايت دارند. چنانچه امروز نيز آخرين بازمانده هاي اين طوائف توركمان شيعي غالي كه بر مذهب قيزيلباشي و يا غلات شيعه علوي اند، در برخي از مناطق استان آزربايجان غربي بويژه در حوالي خوي- يعني موطن جهانشاه- با نام قاراقويونلو شناخته ميشوند.

جهانشاه لائيك، دين-مذهب پيش علوي حروفي و طريقت صفوي

جهانشاه خود بر خلاف آنچه شايع است شيعه اورتودوكس (دوازده امامي) نبوده بلكه به لحاظ اعتقادي يك حروفي مذهب غالي و در عين حال حكمراني لائيك بود. وابسته نبودن جهانشاه به مذهب فارسي شيعه امامي را با توجه به مباينت شيعه امامي فارسي و غلات شيعه (يعني علوي) و در دو سطح باور قزلباشي ايلات توركمان آزربايجان و آناتولي و اعتقادات حروفي شخص جهانشاه مي بايست بررسي و اثبات كرد. همانگونه كه معلوم است "حروفيه"مذهب – ديني آزربايجانى است كه پايه گذار- پيغامبر آزربايجانى آن "فضل الله نعيمى تبريزى استرآبادى" به جرم ديگرانديشى و الحاد به وضع فجيعى به قتل رسيده و طرفدارانش در آزربايجان و ايران قتل عام شده اند. مذهب –دين حروفي در سير زمان بعدها با جذب شدن به "طريقت بكتاشيه" استقلال خود را از دست داده و به يكى از سكتهاى اساسى مذهب علوى (غلات شيعه) معاصر تبديل شده است. جالب توجه است كه موسس طريقت علوي بكتاشي كه بانى حقيقى آن ولى –پير ترك آزبايجانى الاصل "آبدال موسى"، مانند جهان شاه قاراقويونلو، اهل خوى آذربايجان است. حقيقي از نزديك با فلسفه شرق آشنا بود و حتي عليرغم آنكه يك پادشاه بود، از پيروان فعال فضل الله نعميي و عمادالّدين نسيمي بشمار مي رفت. تأثير فرقه ي حروفيّه در سبک ادبی شعر حقيقي آنچنان عميق است كه مي توان گفت شعر او تماما ماهيتي حروفي دارد. او در سروده هاي خود به دفعات منعكس شدن حروف در اعمال و صفات انساني را تكرار كرده است. به نظر وي و مطابق با ديدگاههاي مذهب-دين حروفي، انسان و صورت انساني، قران و آيه هاي قران را تجسم مي كنند. منابع نشان مي دهند كه پدر جهانشاه، قارايوسوف نيز به مذهب حروفي تمايل داشته است. به امر وي حروفيان قران را به زبان تركي ترجمه نموده و او خود اين ترجمه تركي قرآن را با لحني خوش مي خوانده است. (يوسف صديق شاه كامران، خواند قرآن را به تركي روان)

با اينهمه علي رغم تعلق قاراقويونلوها به شاخه تركي مذهب علوي و شخص جاهانشاه به مذهب حروفي، وي به دولت غيرديني معتقد و از هر گونه تفاسير سياسي و فلسفي راديكال و افراطي مذهبي و از جمله حروفيه بدور بوده است. چنانچه به امر وي در يك روز بيش از پانصد تن از حروفيان سياسي، شامل دختر فضل الله نعيمي به سبب اختلاط مذهب و سياست و اغتشاشات و قيام آنها در تبريز قتل عام گرديده اند. (از همين رو بسياري از بنيادگرايان سني ترك تركيه اي اعتقاد دارند جهانشاه – كه توانست با اتخاذ تدابيري خشن، رشد جريان حروفيزم را كه در زمان تيمور خان ضربه اي اساسي بر آن وارد شده بود- متوقف سازد، خدمتي بزرگ به اسلام نموده است).

جهانشاه همچنين در همين اوان، با شيخ جنيد صفوی که خانقاه اردبيل را به مركز تبليغات شيعى غالي تبديل كرده و طريقت صفوى را به جريانات سياسى و نظامى وقت كشانده بود مدارا ننموده است. تمايلات قدرت طلبانه و سياست گرائی پيران خانقاه صفوی و از جمله شيخ جنيد صفوی که به صراحت از حق خود برای قدرت سياسی دم می زد موجب خشم جهانشاه قارا قويونلو می شود. او شيخ جنيد را كه با مريدان کثير خود تبديل به نيروی سياسی عمده ای شده و تهديدی برای حکومت او بود از اردبيل و آزربايجان تبعيد كرده است. بر اساس نوشته «عالم آرای عباسی» به جنيد نامه نوشته و دستور می دهد که «برخيز و از قلمرو من بيرون رو؛ والا آمده اردبيل را خراب کرده، بلکه قتل عام خواهم کرد.» (شيخ و فرزندش حيدر با ده هزار نفر از مريدان تورکمان خود به آق قويونلوها پناه آوردند. جنيد در دياربكر مورد حمايت اوزون حسن رقيب جهانشاه قرار گرفت و با كمك او به تجهيز طرفداران خود در ميان قبايل ترك و شيعيان پرداخت). همچنين بين قاراقويونلوها و مشعشعيان كه داراي عقايد غاليانه‏اي بوده و دولت عربي محلي اي در جنوب ايران امروزي تاسيس نمودند رابطه ‏اي خصمانه برقرار بود.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home